معرفت آدمیان برده اند | آدمیان را زمیان برده اند |
بانفس هر که بر آمیختیم | مصلحت آن بود که بگریختیم |
سایه کس فرهمایی نداشت | صحبت کس بوی وفایی نداشت |
صحبت نیکان ز جهان دور گشت | شان عسل خانه زنبور گشت |
معرفت اندر گل آدم نماند | اهل دلی در همه عالم نماند |
اگر لذت ترک لذت بدانی | دگر لذت نفس لذت نخوانی |
گرت باز باشد در آسمانی | هزاران در از خلق برخود ببندی |
چنان میروی ساکن و خواب در سر | که می ترسم از کاروان بازمانی |
وصیت همین است جان برادر | که اوقات ضایع نکن تا توانی |
بنام ایزد یکتا، بنام آنکه عدد را با یک آغاز کرد و خود را به یکتایی، و راه رسیدن به خود را توحید قرار داد و خود را احد نامید. او کثرات مخلوق خود را به اراده اش از (یک مخلوق) یعنی “سِّر حقیقت محمدی” صلی الله علیه و آله و سلم ظهور داد. و در آخر همه کثرات به “یک” ذات اقدس خود بر می گردند. “انا لله و انا الیه راجعون”.
در عدد “یک” و از عدد “یک” تعدد زوجها ظهور پیدا کردند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: “اعداد روح حروف هستند و عدد زبر حروف و جان آنها و و ملک اعداد علوی و خلاصه عدد بینه حروف نفس است”. تمام عوالم، کواکب، اسرار کائنات و اسماء و صفات الهی(که به عدد شماره نمی شوند) اما به کمال اعداد به ۱۰۰۱ نام برده شده است.
تعداد اشجار، دریاها، جمادات، حیوانات، انواع مخلوقات خلاصه درون و بیرون هر چیز که با حروف نامیده شده، اعداد، کاملشان کرده و به شمارش در فهرست قوانین و مکالمات و دسته بندیها قرار می گیرند و آدرس و کدِ وجودی پیدا می کنند. واضع علم حروف که ذات اقدس باری تعالی، جل و جلاله شانه است یکی از ۷ صفت ذاتی خود را تکلم شمرده است.
و با کلامش “کنز” و گنج وجود خویش را معرفی کرده و در عرفان شناختش، ما را به خود نزدیک کرده و لیاقت بندگی و خلیفه الهی و تقرب به خود را عنایت فرموده است. و مجرای کلام خویش را از گلوی بهترین و پاکترین مخلوق خود، ظهور داد که آن مجرا “نطق الله” است و ایشان ناطق قرآن “علی بن ابی طالب” علیه السلام و او اولین نویسنده کلام قرآن بر لوح کتاب در دنیا است. و ایشان واضع علم تجوید و علم حروف و علم اعداد و “جان حروف ابجد” است. علم حروف با عدد ابجد کامل می شود.
چون اعداد در تعداد حروف کثرت شان بیشتر است. بنابراین هر حرفی در ستون بندیِ اعداد جایگاهی دارد. جایگاهِ حقیقت معنا و اسرار حرف را ظاهر می کند. مثل نخ های تار و پود یک فرش که وقتی تار بر روی پود منطبق می شود گرهء بافت روی آن جایگاه قرار می گیرد و مستقر می شود. آنگاه نوع ارزش و رنگ و تمامی شناسه خود را معرفی میکند.
پس من به اذن صاحب کلام، و روشن کننده تمام اعداد، مولایم، خالق کلام، “الله” ذره ای از بینه حروف را در وجود اعداد توضیح می دهم. تا شاید کلام حق را بیشتر بفهمیم و بهتر عمل کنیم و به مغز معانی آن به وسعِ کم خود برسیم.
درست است که اعداد از یک ظهور پیدا کرده اند، اما همه در یک دایره سِّر اند. این دایره که گردش بندگی در حول رضای اوست، بندگی را ظهور داد. اول ظهور، ظرفی است که قابلیت اَمَهء الهی را در مقام قرب و در مقامی که “لا یَشُمُّ رایحه الوجود” را پیدا کرد. قبل از اینکه مخلوقی خلق شود امتحان شد و در امتحان به مقام “صابره” قبول شد. دایره در دنیا شکل مقدس به خود گرفت و درونش “اقطار السموات و الارضین” را جای داد و قبول حامل بودن تمام حمل ها را کرد.
تا ظاهر ها به عیان رسند، و عیان ها به نقطه جوشش خود. و باطنها را به کمال بندگی و خالص شدن و مخلص شدن، و واصل شدن به قرب رضای خدا، و شیعه واقعی ۱۴ معصوم صلوات الله علیهم اجمعین و رضای قلبی مولا و سرورمان آقا صاحب الزمان مهدی (عجل الله تعالی فرجه). پس از اینجا هر کس درجه و نمره بندگی می گیرد تا ممتاز یا ردی از هم معلوم شود و اعداد همه از این دایره پیدا می شوند. نمره ۱-۲-۳-۴-۵-۶-۷…
در ابتدا، منظور این حقیر از شروع ملکوت اعداد و حروف مخصوصاً از عدد ۵ این است که سلسله ملکوت اعداد را به رشته تحریر در آوردم و به فضل بی نهایت او در حلقه بندگی به شناخت خود برسیم. در حالی که کل اعداد و حروف در انسان جلوه کرده، اما خودش هیچ است. همه به فضل اوست. و هر چه هست اوست و از آنجا به شناختِ مولای خود، صاحبِ نفس و مال و جان خود “مالک یوم الدین” برسیم. و حلقه بندگی را به روح و نفس و بدن ظاهر خود زینت داده و افتخار کنیم. که فقط و فقط بنده او هستیم و فقط از او یاری می خواهیم. “ایاک نعبد و ایاک نستعین“.
در ثانی، قصدم از نوشتن این درس باز کردن حلقه بندگی در ممال، یعنی خمس است که اولاً از کتاب آسمانی درس گرفتیم که کل قرآن در ۷ آیه سوره مبارکه حمد جمع است. چنانچه عدد ابجد کلمه خمس ۷۰۰ می شود که در جمع عددی ۷=۰+۰+۷ و در جایگاه عددی در حروف الفبا ۵۲ می شود. عدد ۵۲ برابر کلمه حمد می شود. نتیجه می گیریم که شکر و حمد واقعی از تمام نعمات الهی، رسیدن به حقیقت عملِ خمس است. بنابر این حلقه باید وصل به شیعه شدن اربابِ حلقه ها “ابا عبدالله الحسین(ع)” باشیم زیرا او، خامسِ آل عبا است. صلی الله علیه و آله و سلم. الحمدلله رب العالمین.
ثالثاً، باید بفهمیم و بدانیم که همه ما و همه آنچه به ما تعلق می گیرد، ظاهری و باطنی، دنیایی و آخرتی همه از آن اوست. او ولی و صاحب اختیار و مالک ماست. باید بدانیم که او مولای ما و ما بنده او هستیم. و برایش باید بندگی کنیم. او مولای بی نیازی است که به ما توفیق بندگی داد تا ما، به کمال برسیم. زیرا تنها موجودی که لیاقت بندگی کردن را دارد انسان است. در صورت و سیرت انسانی.
پس با بندگی، ما را به درجه خلیفه الهی و آیینه صفات و آیات خود می رساند و در قربانگاه بندگی، بنده را از قید موت و حیات حیوانی نجات بخشیده، و او را در نزد خود جایگاه و روزی می بخشد.”ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیای عند ربهم یرزقون“. پس از او بخواهیم تا در این عمر کوتاه لذت بندگی را بما بچشاند و ما را به درجه خالص، انتخاب کرده و نزد خود به عالم قرب ببرد. انشاء الله.
حلقه جمع کردن دو سر عمر ماست. روزی که آمدیم پاک و بی گناه آمدیم و انشاء الله روزی که می رویم امانت را به صاحبش بدون نقص تحویل دهیم. و این میسر نمی شود مگر به شیعه شدن انسانهای کاملی که در این دنیا عبد کامل مولای خود بودند و معصوم بودند و معصوم ماندند الی یوم القیامه. آن ها امامان ما و راهنمایان و پیشوایان مهربان ما هستند. امیدوارم ما از شیعیان و محبین واقعی آنها باشیم و با ایشان محشور شویم، و از ما راضی باشند، مخصوصاً آقای مان “ابا صالح مهدی” (عج).
اما عدد پنج یا خمس، در حدیث مبارک از وجود مقدس پیامبر(ص) نقل شده است که “اعداد روح حروف هستند”. پس حروف بدون اعداد کلمات میته و بی معنی هستند. بنابراین اعداد و حروف حکم وجودی است که یک روح دارد و یک جسم و با تکلم متولد شده و بخود معنا می گیرد. و با عمل به کلام صورت واقعی خود را نمایان می کند و ابعاد ظاهر و باطنش شکوفا می شود.
گاهی سعه وجودی یک کلمه تمام زندگی و حتی دنیا و آخرت شخص را عوض می کند، مثل ایمان آوردن یک کافر با تشریف به دین اسلام با کلمات شهادتین تطهیر (طاهر) می شود و با ایمانش طهارت قلبی پیدا می کند. که این طهارت شهادت به ولایت مولی و سرورمان آقا امیر المومنین “علی ابن ابیطالب” (ع) است و فرزندانش (ص) می باشد. یا وقتی قبول زندگی متاهلی را می کند، با گفتن یک “بله” عالم انسان عوض می شود و خلاصه قبول کار، مسئولیت، تحصیلات و شغلها همه سرنوشت انسان را می سازد و دنیا و آخرت شخص را تحت شعاع خود قرار می دهد.
حقایق عدد پنج
عدد پنج یکی از اسرار آمیزترین اعداد است کل اعداد را در برگرفته و از درون به یک واحدیت دلالت کرده و پایه و اساس و مجرای توحید می شود. چنانچه پروردگار عالم با ظهور این عدد در اسرار و ظهورات و حتی ظاهر وجود خودمان و در قسمت بندی های کره زمین به همه مخلوقات احاطه داده است. عدد پنج تنها عدد بسته در اعداد است و جالب است که عدد ابجد حروف “هاء” می باشد، در حروف هم حرف “ه” بسته و بصورت همان پنج ظاهر شده است و هم عدد پنج شکل آن تقریباً بصورت دایره است.
تمام کرات و تمام مدارات و تمام کهکشانها و حتی کره زمین و تمام دریاها و اقیانوسها همه بشکل دایره هستند و گردش هر چیز بطور دایره است جای بسی تامل است، همه مخلوقات به گرد نقطه رضای او می چرخند و همه بقول قرآن کریم “بدون هیچ کرامتی اطاعت محض رضای پروردگار خویش می کنند”. فقط انسان است که بندگی مولا را به اختیارش گذاشته و راه را برایش روشن و آخرتش را تبیین کرده و حجت های خدا (امامان معصوم علهیما السلام) یک به یک آمدند تا انسان ها را راهنمایی کرده و در زمان ما بدست آقا و مولایمان امام زمان”عجل الله” ولایت کل رهبری و هدایت می شویم.
اعداد هر یک، صورت فلکی و صورت ملکوتی دارند. و در حقیقت، تکمیل کننده و تدوین کننده مراتب خلقتی و ظهوری و ظاهری و باطنی حروف و کلمات شده اند. و عدد همانطور که گفته شد روح حروف هستند. علم اعداد را ریاضی نامیدند زیرا از دل حروف متولد می شوند و با خود معماها را ظهور می دهند و با خود معلومات علوم را ظاهر می کند.
بنابر این علم ریاضی به دسته های گوناگون قسمت بندی شده تا در عرصه علم معماهای خلقت را حل کند، هیچ آدرس و نشانی از علوم نیست که در آن علم اعداد نباشد، همانطور که خداوند “عز و جل” خود را به یکتایی و احدیت معرفی کرد و فرمود “قل هو الله احد” پس عدد “یک” خاص اوست. عرفا فرمودند که خداوند عز و جل خود “یک” است و یک خلقت هم ظهور داد که در “عالم سِّر” معرفی شد به “سِّر حقیقت محمدی” (ص).
سِّر به پنج اسم مبارک تجلی کرد، اینجا شد عدد پنج، و عددها بوجودهای مقدسشان ظاهر شد. حضرت محمد (ص) “عدد ۱” و علی بن ابی طالب(ص) “عدد ۲” و خانم فاطمه زهرا(س) “عدد ۳” و امام حسن مجتبی (ع) “عدد ۴ ” و امام حسین(ع) “عدد ۵”.
اگر این ۵ عدد را جمع کنیم ۱۵=۵+۴+۳+۲+۱ این عدد، عدد ابجد اسم مبارک خانم “حوا” (ع) است و جایگاه عدد ۱۵ در حروف الفبا جایگاه حرف “سین” است. (عدد ابجد س ۶۰ است) چون سین میزان حروف و در قرآن کریم “یا سین” قلب قرآن است و ایشان مادرِ جسمانی همه انسانهاست . پنج در جان این سِّر متجلی است و باطن “۵” حلقه اسرار است.
۹ ذریه امام حسین(ع) در بطن او در تسبیح و تقدیس و تکبیر پروردگار عالم است که جان “۹و۵” می شود “۱۴” نور مقدس ۱۴ معصوم (صلوات الله علیهم اجمعین) که اگر عدد ۱۴ را (۵=۴+۱) یک و چهار را جمع کنید میشود ۵٫ فرمود ” کلهم نور واحد ” عدد “یک” که همه به یک نور ظهور دارند و کثرات در حقیقت و جان این سِّر قرار گرفته و خلق شدند.
پس یک روز کثرت دوباره به وحدت بر می گردد و سِّر اعداد و حروف، رسیدن به معرفت توحید و وصل شدن و بندگی کردن و رسیدن به مقام رضا و قرب الی الله است، حال اگر از اعداد درسی گفته می شود برای این است که معارف و حقایقی ظاهر شود، که جان تشنه ما را به سر چشمه توحید و مولای یکتا برساند و ما را بر سر حوض کوثر جانِ عدد ۵ سیراب کند.
همانطور که عدد “پنج” را یا حرف مخصوص عدد ابجد پنج که “هاء” است بشکل (ه) دایره می بینیم، در وسط این دایره یک نقطه مرکزی ظاهر می شود که این نقطه “سِّرالاسرار” این دایره است، که گرداننده پرگار خلقت که خود محاط بر آن است آن را نقطه رضای خود قرار داد وهمه مخلوقات را بر گِرد او به چرخش در آورد، و این نقطه معارف دارد. (خیلی فکر کنید)!…
اینجا نقطه طلایی سِّرالاسرارِ الهی است که در محاذی “سِّر نورِ واحد” صلوات علیهم اجمعین ظهور دارد و چرخش را در تسبیح و تهلیل و تحمید و تکبیر ظهور می دهد. از عرش مقدس تا خانه خدا ظهور دارد اما همه بصورت دایره به گرد آنها می چرخند و می گویند “سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر“.
در ۲۵ ماه ذیعقد پروردگار عالم خشکی زمین را از زیر خانه خدا پهن کرد و آن روز را “دحو الارض” نامیدند یعنی “کشیده شدن زمین” که در مفاتیح الجنان در قسمت دعای همین روز نوشته شده است، اول، خشکی ارض نامیده شد با عدد ابجد ۱۰۰۱ که برابر است با اسم مبارک رضا (۱۰۰۱) منطبق می شود، دوم، ارض همان حروف رضا است، پروردگار عالم در کتابهای آسمانی ۱۰۰۱ اسماء الحسنی خود را نامیده است. (الله علم)
دیگر اینکه سرزمین مکه در گود ترین سطح زمین و خشکترین زمینها قرار گرفته، معنای عربی مکه همان بکه است بکه بقولی برکه است و جای برکت. زیرا برکه همیشه در جای گود و سرزمین خشک است که آب باران در گودالها جمع می شود و محل برکت برای موجودات زنده بیابان می شود و حیات بخش است، محل خانه خدا هم محل برکت معنوی و بر پا دارنده حیات طیب و محل رضا شدن هر گرسنه و هر تشنه ظاهر و باطنی است که به آنجا رو می آورند. بنابراین این نقطه محل رضاست.
هر کس میخواهد به رضای خدا برسد باید رو به این برکه رحمت کند. (مکه در سرزمین خشک و گرم است) بنابراین عبادت واقعی و بنده واقعی همیشه روی قلبش رو به خانه خداست (یعنی قبله) و همانطور که در عبادات واجب مثل نماز یا طواف اگر روی از قبله برگردد نماز یا طواف باطل است، همینطور در عرفان عمل در تمام شبانه روز نباید هرگز عمل انسان از نیت برای رضا خدا برگردد. “خوشا آنان که دائم در نمازند” پس این محل همه عاشقان را بسوی خدا می کشاند، و ظاهر آن انسان را به قبله وصل می کند. باطن ایشان به روح و جان کعبه، مولود کعبه است و فرزندانش و همان نور واحد هستند.
تشرف شیعه بودن و پیروی کردن و به طهارت حقیقی و انسان شدن و قرب محبوب و اصل شدن را می رساند. هیچ بنده ای نیست که بندگی خدا کند و پیرو معصومین مخصوصاً امام زمانشان صلوات الله علیهم اجمعین نباشد، پس راه مهدویت یعنی هدایت واقعی به قرب و رضای پروردگار عالم فقط با وصل شدن به عروه الوثقی الهی است (یعنی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین) است. و این عمل نمی شود مگر اینکه حلقه “۵” که همان بندگی است باید به اختیار به گوشها و گردن و دست و پای خودمان بیندازیم.
عمرکوتاه خود را دایره ای فرض کنیم که مرز محیطش تا نقطه مرکزی آن یک شعاع دارد و آن “صراط مستقیم” است و مرکزش “رضای” اوست، وقتی تمام حفظ شئونات و حفظ حدود الله در هر کاری از انجام فرائض در محدوده بندگی باشد، گردش چشم ما در محدوده او می بیند و گوش ما در مجرای امر او می شنود و زبان ما در حدود اجازه به تکلم از اوامر او سخن می گوید. همانطور دل ما فقط به قفس بندگی او میل می کند و حتی عقل ما، در تعالی عرفان او رشد می کند و تمام اعمال بنده مومن آینه صفات و اسماء او می شود زیرا ایشان خلیفه الله است پس بنام او مزین و منور می شود، او به مقامی که برایش خلق شد در این دنیا می رسد (خلیفه اللهی). همه اینها محیط دایره می شوند.
از امام صادق (ع)پرسیدند: اطاعت خداوند، “انجام دادن بندگی” را چگونه انجام دهیم؟ فرمودند: “مثل میت که در دست غسال اسیر است”.
خوب فکر کنید! خواننده عزیز در این مقام و مرتبه بندگی انسان چه بعدی از وجود خود را باید مهار کند تا به کمال بندگی برسد؟ از ظاهرِ صورت انسانی به سیرتِ انسانی برسد؟ آیا غیر از این است که در امتحان ایمان خالصانه و بندگی محض پرودرگار خویش در عمل حج بندگی باید قربانی کند و آن قربانی جز نفس حیوانی نیست؟
روزی پیامبر بزرگوار و عده ای از سربازانش در گِردش جمع شدند گویا از سفر جنگ پیروز برگشته بودند حضرت به ایشان فرمود: “مرحبا بر شما که از جهاد اصغر پیروز برگشتید”. سربازان متعجب پرسیدند مگر جهاد دیگری هم هست؟ حضرت فرمود: “جهاد با نفس جهاد اکبر است”. این کلام مبارک یعنی “کمال موفقیت عقل بر هوای نفس”، آنگاه که حکمران وجود هر انسانی عقل باشد. آن وجود به سلامت دین و دنیا و آخرت می رسد و در هر جهادِ علمی و نفسی پیروز است زیرا برای رضای خدا “قربه الی الله” است. پیروزی حق بر باطل. خون بر شمشیر، مظلوم بر ظالم.
هر سال ماه ذیحجه می آید و روز عید قربان گوسفند یا شتر یا گاو قربانی می کنند. ولی در زندگی مومنان باید در هر عمل، نفس حیوانی خود را قربانی کنند تا دوباره با مولای خود تجدید بیعت کنند که “خدایا در هر جا باشم نفس حیوانیم قربانی توست و برای بندگی لبیک می گویم”، چرا قربانی؟
در حدیثی از امام کاظم(ع) روایت شده است که روزی ایشان از جایی می گذشتند صدای ساز و تنبور بلندی از خانه ای شنیده شد. در این هنگام کنیزی برای بیرون گذاشتن زباله از خانه خارج شد، حضرت از او پرسید صاحب این خانه “بنده است یا آزاد”؟ کنیز گفت: “آزاد” است. حضرت فرمود مشخص است اگر “بنده” بود اینچنین نمی کرد. کنیز به خانه برگشت و جریان را برای ارباب خود شرح داد صاحب خانه بشر آنچنان شرمنده شد که پای برهنه به دنبال حضرت دوید و از ایشان طلب مغفرت کرد از آن به بعدد هیچ وقت از پاپوش(کفش) استفاده نکرد و او را بُشر حافی(بُشر پا برهنه) خطاب می کردند. این یک نمونه حلقه بندگی است.
خمس، حلقه بندگی مال انسان
یکی از احکام واجب در فروع دین ما خمس است که بعد از طهارت، نماز، روزه، خمس آمده است. در سوره مبارکه انفال اولین آیه جزء ۱۰می فرماید: “و اعلمو انما غتمتم من شیء فان لله خسمه و للرسول و لذی القربی و الیتمی و المسکین و بن السبیل ان کنتم امنتم بالله و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجعان و الله علی کل شیء قدیر” به معنی :”و ای مومنان بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده رسد خمس آن خاص خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان است. اگر به خدا و به آنچه بر بنده خود در روز فرقان روزی که دو سپاه روبرو شدند خدا نازل فرمود ایمان آورده اید که خداوند بر هر چیز قادر و تواناست”.
پروردگار عالم یک پنجم از مال را بنابر احکام واجب در بعضی از خصوص واجب کرده است که “دو سهم می شود: ۱- سهم سادات ۲- سهم امام “. که هر کدام به مصارف آیه فوق الذکر باید مصرف شود اما خمس خود، باب طهارت باطن اموال است، طهارتی است که هرگز طهارت ظاهر به آن شامل نشود طهارت ظاهری کفاف طهارت اعمال را نمی کند، یعنی اگر لباس نمازگزار یا تمام وسائل منزل از نظر ظاهری طاهر باشد، ولی اگر به آن خمس تعلق بگیرد و ایشان خمس آن را نداده باشد نماز باطل می شود.
اگر لباس احرام شود و یا هزینه سفر حج شود خمس نداده باشد حجش باطل است حتی سرمایه یا مالی که به آن خمس تعلق می گیرد، اگر پول آب منزل شود غسل باطل است و خلاصه خمس مثل الک یا صافی است، که تمام “ما به الملک” انسان باید از آن بگذرد تا شاید قبولی شامل حالش شود. و تا مایحتاج قیامت بسلام بدست ما برسد و این طهارت واقعی است. انسان هنگامی که می خواهد از دنیا برود زمانی به طهارت مقبول وارد عالم برزخ می شود که از باب خمس بگذرد و آن باب طهارت، و حقیقت این باب، به شیعه بودن آقا و مولایمان “سید الشهداء خامس آل عبا ابا عبدالله الحسین” (ع) بر روی تمام شیعیان جلوه می کند.
چنانچه در اسرار اربعین و حقیقت (قلبِ به میم عمل) درباره مولا توضیح داده شد. قلبِ به میم عمل، همان جان طهارت اربعین است که از عالم اسرار تا عالم سفل دنیا، حقیقت انسانی را بدون ذره ای ظلمات حفظ می کند تا صحیح و سالم منتقل به عالم قرب و اعلا کند. وجود مقدس مولا خود و تمام آنچه که از مال و فرزندانش خویش را در کف اخلاص به قربانگاه برد و فرمود “رضاً به قضائک تسلیما به امرک لامعبود”.
او خود فاعل خُمس شد و جان خمس را به شیعیان آموخت. خُمس مال کمترین درجه خُمس است و از آن بالاتر خمس جسم و جان است که به آن زکات بدن می گویند: زکات هنری، زکات قوایی، جوانی، ادراکی، فکری و خلاصه بهترین زکات، علم است که بی دریغ همه آنچه خداوند مهربان به فضل بی نهایتش به ما عنایت کرده، در راه خداوند برای گشایش مشکلات مسلمین و مومنین، استفاده کنیم. و بالاترین خمسِ در راه خدا، “مجاهدت فی سبیل الله” است. در هر زمان به وسع خود به دیگران خدمت کنیم.
امیر المومنین علی علیه السلام در دعای کمیل می فرماید: “یا رب قو علی خدمتک جوارحی و شدد علی العزیمظ جوانحی و هب لی الجد فی خشیتک و الدوام فی الاتصال بخدمتک...”. “خدایا در مقام بندگیت به من قوت بخش و دلم را عزم ثابت بده و ارکان وجودم را بخوف و خشیت، سخت بنیان ساز و پیوسته بخدمتت مشغول بدار”. “حتی اسرح الیک فی المیادین السابقین و اسرع الیک فی البارزین و اشتقاق الی قربک فی المشتاقین و ادنو منک دنو المخلصین“. “تا آنکه در میدان اطاعتت بر همه پیشینیان سبقت گیرم و از همه شتابندگان بدرگاهت زودتر آیم و عاشقانه به مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزدیک گردم”.
باب طهارت را چنان در جان حقیقت انسانی نشان داد، که انسان که از گوشت و پوست و درون بدن که عین نجس است و میته اش با غسل پاک می شود در میدان جنگِ فی سبیل الله به تبعیت مولایش “سید الشهدا” خون، پوست و گوشت او پاک می شود و غسل و کفن نمی خواهد. طهارت با آب دنیا بعد از بر طرف شدن عین نجس محل را پاک می کند.
اما طهارت باطن خود عین نجس را پاک می کند. مثل کافر که با کلمات مبارک شهادتین پاک می شود و همچنین، شهادت فی سبیل الله، عین نجس میت را به عین پاکی تبدیل می کند، به همین دلیل شهید نه غسل می خواهد و نه کفن. تمام وجودش تطهیر است و مردگی در او راه ندارد. بقول خداوند عز و جل “او زنده است”. “و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیای عند ربهم یرزقون“. پس نتیجه می گیریم نفس انسانی در وجود ما ودیعه است و طاهر است و نفس حیوانی است که میته می شود و عین نجس است. “موتوا قبل ان تموتوا“.
خُمس مانند پلی است که مال و جان انسانها را به عالم باقی از باب طهارت منتقل می سازد پس انسانی که خمس نمی دهد اگر خمس به او تعلق بگیرد آن دنیا راه به جایی ندارد و عمل مقبول و طاهر دستش را نمی گیرد، اگرچه ظاهراً تمام واجباتش را به غیر از خمس انجام داده باشد. اگر انسان غنی، تمام مالش را به دل بخواه ببخشد یا صدقه بدهد عملش متسحب است و هرگز واجب از گردنش نمی رود. زیرا می توانست واجب را انجام داده و تکلیف بندگی خویش را ادا می کرد زیرا در مستحب مواخذه نمی شود ولی در واجب عقاب است. مستحب شاید برای راضی شدن دلش می شود ولی واجب بندگی خداست و رضای اوست.
خمس همان عدد پنج است یعنی حلقه بندگی و با خمس هر سال تجدید بیعت بندگی با پروردگار عالم می کنید و با هر ریال مالش مثل عمل روزه تسبیح گوی او می شوی مالی که درونش عبادت باشد حلقه بندگی مال (یعنی مال را از خدا ببین و حق خدا را به مخلوق خدا دادن) طاهر است. (یعنی لیاقت عرضه شدن به پیشگاه پروردگار عالم) و برکت دارد و برکت، همان برکه رحمتی است که در قیامت تشنه لبان در برهوت عمل، محتاج یک قطره اش هستند ولی به آنها داده نمی شود.
هر کس باید برکت برای خود بفرستد بنده ای که چه غنی باشد چه فقیر باید یک روز از سال را برای رضای خدا سال خمسی خود قرار دهد، این روز به فتوای بیشتر علما باید به سال قمری باشد چون سال قمری گردش دارد و در تمام سال شمسی ظاهر می شود، پس در تمام سال امتحان می شود روزی که پول دار هستی، روزی که کم پولی، روزی که آذوقه وسائل سال خریدی و خلاصه خُمس ایستگاهی است در قبر و قیامت که از بنده سوال می شود “أینَ خُمسُک؟”.
روز خمسی خود بابی می شود و در باز می شود و خود جواب گو می شود و بنده با سرافرازی و طهارت از ایستگاه می گذرد، چون خمس محور فروع دین است زیرا همانطور که گفته شد، طهارت ظاهر تحت الشعاع طهارت باطن یعنی خمس است، و نماز بدون خمس قبول نمی شود. روزه بدون خمس روزه نیست حج بدون خمس باطل. امر به معروف و نهی از منکر ندارد چون مالِ غصب می شود سهم سادات و سهم امام در مالش است و خود منکر انجام می دهد و در نهایت، جهاد نکرده است.
زیرا از نفس حیوانی خود شکست خورده و خود را اسیر نفع ظاهر دنیا کرده است. زیرا از نهایت تولا و تبرا ندارد، زیرا تولای او بندگی و تبعیت با سادات کرام اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین است پس بندگی ندارد. تبرا هم ندارد چون مالش و دلش مخلص نشده است. و همین طور مال غصبی است زیرا مالی که خمس نمی دهد مال غصبیِ سهم سادات و امام در آن است.
پس خمس همان جان بندگی است، قربان کردن مال توفیق است که در پی آن در وقت لزوم قربان کردن دل را برای خدا دارد و تا پای جان مقاوم می شود و برای دین خود به قربانگاه می رود. همان شکر یا حمد واقعی.
آقا ابا عبدالله الحسین(ع) با درس زیبای خود حماسه عشق بازی بندگی با حلقه اطاعت است، امام رهروان عشق و “سلوک الی الله” شد تا با پیروی از فرزندانش راه مهدویت و هدایت واقعی را پیدا کنیم، یا به حلقه “مستشهدین بین یدیه” امام زمانمان بپیوندیم. زیرا او نگین این حلقه می باشد زیرا وی “طاووس بهشتی” نام گرفته است پروردگار عالم در سوره مبارکه جمعه می فرماید:” فتمنو الموت ان کنتم صادقین“. خیلی زیبا محک می زند صادقین راه او می فرماید چه کسانی تا پای جان به قربانگاه برای جان و مال می روند آنهایی که تا پای مرگ ایستادگی می کنند صادقین هستند آنهایی که با کمی احساس خطر برای جانشان یا ضرر برای مالشان دوری می کنند از اعتقادات خود دست بر می دارند کاذبین هستند.
بگذر از نفس و صاحب دل باش حسب الامکان مراقب دل باش
لقمان حکیم رحمه الله علیه چهره ای سیاه داشت، روزی مردی به اشتباه حضرت را که شبیه برده اش بود نزد خود برد گوش راست او را سوراخ و وحلقه مسی از آن عبور داد و به ایشان گفت تو غلام حلقه بگوش من هستی، از لقمان پرسید چه می خوری گفت، هر چه مولایم بخوراند. چه می پوشی؟ فرمود: هر چه مولایم بپوشند. گفت کجا می خوابی؟ فرمود: هر جا مولایم بگوید، گفت: حالا خوب برده ای شدی. حضرت را یکسال به بردگی وادار کرد بعد برده خودش پیدا شد، و حضرت را راهی کرد لقمان حکیم می فرماید: در این یکسال فهمیدم بندگی یعنی چه؟ و چگونه باید بندگی کنم؟
غیر از خُمس مال که به نظر عارفان خمس در همه امور دنیوی ما وارد می شود از رِزق سلامتی بدن و نفس و حتی بینایی و شنوایی و سخن گفتن و امور جانی و علمی و هنری، اعتباری و حتی آبرویی. پس خمس مال قلیل ترین نوع دِین مالی می شود، مرتبه های بالاتر از آن از جان مایه گذاشتن است، سرورمان، ابا عبدالله الحسین(ع) معلم کامل خمس است. او فاعل همه نوع خمس شد حتی در محبت فرزندانش و به قربانگاه بردن آنها.
همانطور که می دانید طفل شش ماهه خود را هم به پیشگاه باری تعالی قربانی دادو. پیروان واقعی او اهل کاروانش بودند که از خانمها و آقایان به وسع خود جانبازی کردند و این طریقه محبین و شیعیان واقعی است. زیرا می فرمایند: “کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا”. یعنی همه مسلمانان در مدت عمر خود امتحان عاشورایی می دهند چنانچه باید سعی کنید از شیعیان و انصار و از ذابین و “مستشهدین بین یدیه” امام زمانشان باشند و این معنی بهترین حلقه بندگی می باشد.
انسان باید دنیایش را در بند کند تا در آخرت آزادی را در بهترین درجات بهشت نزد پروردگار عالم داشته باشد، بندگی یعنی محدودیتِ قانون، در انسان شدن. بندگی یعنی اطاعت محض و خالصانه پروردگار، سبحان الله و تعالی جل جلاله شانه. بندگی خداوند یعنی به اسارت کشیدن شیاطین و وسواسها و خناسها. همانطور که در زندگی پیامبر بزرگوار حضرت سلیمان علیه السلام، پروردگار عالم تمام شیطانها را برایش به غل و زنجیر کرد. آنها از حضرت سلیمان اطاعت می کردند یعنی همانطور که رب العالمین در قرآن کریمش می فرماید: “شیطان در انسانهای خالص نمی تواند نفوذ کند”. بندگی یعنی تا آخرین قطره خون و تا آخرین وسع مالی و جانی به قربانگاه مولا رفتن و جان و مال باختن. “جهاد در راه خدا ترک هوای نفس است“.
تعریف عدد پنج: عدد ۵ تنها عدد بسته در اعداد است و به عدد ۵ حلقه اعداد بسته می شود و در واقع کل اعداد در این حلقه ظاهر و معنی می شوند و در جایگاه خویش قرار می گیرند. ۵ تقریبا، دایره است که تمام عالم به شکل دایره و حرکت دورانی دارند و به گرد محور قائمِ رضای او مطوّف هستند. تمام کرات بشکل دایره هستند و گردش آن در مدار حرکتی خوی بشکل دایره است و در کلام سبحان است “سبح لله فی السموات و الارض“. تمام مخلوقات و موجودات ظاهری و باطنی برای پروردگار خویش تسبیح می گویند و در گرد رضای او طواف می کنند.
حلقه بندگی آسیه سلام الله علیه
نکته مهم اینکه ایشان دختر پیامبر نیستند و دختر امام هم نیستند اما از اخلاص و بندگی به بالاترین درجه کمال انسانی رسید و از آنجا به عالم قرب رسید. آسیه خانم غمگین، عدد ابجد اسم مبارکش ۷۶ می شود که برابر کلمه عبد است و در جایگاه عددی می شود ۳۱ برابر کلمه “لا” یعنی “نه”، و در مجرای عبودیت “لا اله الا الله” و عبد خالص اوست. آسیه سلام الله علیها نخستین زنی است که ایمانش بدرجه کمال رسید و اول زنی است که در خانه فرعونِ کافر سالها ایمان خود را مخفی داشت و اول زنی است که به “موسی بن عمران(ع)” ایمان آورد. همن مخدره است که تابوت (صندوقچه ای که حضرت موسی را در آن گذاشته بودند) موسی(ع) را از روی آب گرفت و موسی را از میان آب بیرون آورد.
و او را چون جان شیرین در بر کشید و برایش دایه طلبید و گهواره ای از طلای مشبک برایش ساخت و با جان و دل، شب و روز از او مواظبت کرد. چندین بار فرعون خواست او را بکشد و آسیه به لطائف الحیل او را منصرف گردانید تا حدی که مردم موسی را فرزند آسیه پنداشتند و سی سال “کلیم” حضرت ذوالجلال با ظهور آیات باهره و معجزات متواتره و بخاطر محبت و همراهی آسیه با هزاران نعمت و راحتی، با نهایت حرمت و عزت زندگی کرد. با آنکه مراتب عدیده چه در خرد سالی و چه بزرگسالی فرعون را بضرت شتم و ظلم آزرده کرد.
و در خرد سالی بدست حق پرست خود، ریش فرعون را گرفته و به شدت کشید و مقداری از آن را کند و فرعون در هر مرتبه به قصد کشتن حضرتش قیام می کرد، آسیه مانع می شد تا اینکه دعوت خود را آشکار نمود. اول زنی که به او ایمان آورد آسیه بود. این بانو سیده ای از سیدات بهشت و زنی یگانه و فرزانه از زنان جهان و در ایمان خود استوار بود و از زنهایی است که در قرآن کتاب آسمانی از ایشان ستایش شده است. او در حالیکه در خانه ای بود که از رفاه زیادی برخوردار بود و بهترین و بیشترین طلا و جواهرات را داشت و هر نوع زینتی برای او فراهم بود و هر گونه لذتی برایش مهیا بود اما او موحد بود.
و در حریم بندگی او چشم از دنیا بست. و حلقه بندگی را به تمام و کمال در ظاهر و بدن وجود خویش زینت داد و هرگز محبت دنیا و مال دنیا در او نفوذ نکرد و همه را در راه رسیدن به مولایش استفاده کرد. بفرمایش آقای مجلسی آسیه خاتون را به حرمت خوانده و او را از زنان دیگر بیشتر احترام کرده است. و حضرت ختمی مرتبت (ص) چندین بار او را از روی رأفت و مرحمت بحسن عقیده و استقامت و کمال ایمان و معرفت و ثبات در دین و اعراض از کفار و مشرکین یاد نموده است.
و آنچه در تفاسیر و تواریخ و خبر و سیر منظور نظر است از بدو آفرینش آدم در خانواده کفر زنی بدین ایمان و اطمینان نیامده است که در دوستی خدا و رسول خدا اینگونه ثابت قد و استوار باشد. از رسول خدا (ص) منقولست که “در قیامت آسیه با هفتاد هزار حوریه با بیرقهای تسبیح به استقبال سیده نساء فاطمه زهرا(س) می آیند و فاطمه زهرا(س) در محفل و مجلسی که شرف حضور پیدا کرده و آسیه(س) و مریم(س) با او بوده و هستند” و آن ایمان کامل و محکم او در میان آل فرعون منحصر به فرد است.
شیخ صدوق رحمه الله علیه در خصال می فرماید و جابربن عبدالله انصاری می گوید. پیغمبر (ص) فرمود “سه نفر در یک چشم بهم زدن هم به وحی الهی (ایمان به مبدا و معاد) کافر نشدند مومن آل فرعون (حزقیل) و علی بن ابی طالب(ع) و آسیه زوجه فرعون.
روایت مجلسی در جلد پنجم بهار در احوال موسی بن عمران(ع):
اما آسیه زن فرعون از مردم بنی اسرائیل بود در نهان، خداوند را از روی اخلاص و ایمان کامل می پرستید و ایمانش مخفی بود. تا هنگامیکه فرعون، ماشطه همسر حزقیل، را شهید کرد. آسیه پرده از پیش چشمش برداشته شد و مشاهده کرد ملائکه روحش را با تجلیل فراوان به آسمان می برند.
بر یقین او افزوده شد و در آن هنگام فرعون بر او داخل شد و آسیه را خبر داد به قتل همسر حزقیل. آسیه دیگر تاب نیاورد بر او بانگ زد و گفت وای بر تو ای فرعون، تا چند بر خداوند تبارک و تعالی جرأت می نمایی. فرعون گفت مگر ترا نیز جنون عارض شده؟ مانند جنونی که بر ماشطه عارض شده بود. آسیه گفت مرا جنونی عارض نشده ولیکن ایمان آوردم بخدائیکه پروردگار جهانیان و پروردگار من و توست. فرعون مادر آسیه را دوست می داشت.
خواست با موعظه و حیله ای او را از دین حق برگرداند. اما همین که مطمئن به ایمان او شد، دنیا در نظرش تیره و تار شد. هر چه او را تکلیف به اقرار خدایی خود کرد، آسیه اعتنا نکرد. در نهایت آسیه گفت من هرگز از دین موسوی دست بر نمی دارم و این طوق بندگی را به هیچ چیز در دنیا نمی فروشم. مادرش گفت: فرعون قسم خورده که اگر ایمان نیاوری ترا هلاک خواهد کرد.
آسیه فرمود هر چه خواهد بکند که من هرگز دست از بندگی خدایم و ایمان او بر نمی دارم. فرعون آسیه را به چهار میخ کشید “و فرعون ذوالاوتاد صاحب چهار میخ” و او را عذاب می کرد. بعضی از تاریخ نویسان نوشته اند فرعون قصابی را خبر کرد که آسیه را در برابر چشمش پوست بکند و سر ببرد. آن قصاب فرمان فرعون را اجرا می کرد.
در این زمان سکنه عالم بالا بفزع آمدند و بر حالت آسیه رقت کردند و نجات او را از خداوند خواستند ا ز مصدر جلال ندا رسید: آسیه کنیز من است و مشتاق لقاء الله است. ببینید در حال احتضار چه می گوید. نگریستند، شنیدند می گوید: “رب ابن لی عندک بیتا فی الجنه و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین“. پروردگار من بنا کن برای من در بهشت خانه ای و مرا از فرعون و عمل او و این گروه ستمگر نجات بده.(سوره تحریم آیه ۱۱)
بروایت ثعلبی در عرایس (جلد دوم ریاحین الشریعه صفحه ۲۷۲ تا ۲۷۵) هنگامیکه آسیه در زیر سخت ترین شکنجه های فرعون بود آسیه دعا کرد وآلام از وی برداشته شد، و دیگر از صدمات فرعونیان احساس درد نمی کرد پس در آنوقت قدری خندان شد. فرعون از خنده اش به شگفت آمد و گفت این زن دیوانه شده. شهادت آسیه سبب شد که پس از زمان اندکی یک میلیون و ششصد هزار نفر از لشکریان فرعون غرق شدند. امیدوارم درس خوبی باشد برای ما از عاقبت بندگی.
عالم در عدد پنج
ملک دنیا تقسیم شد به ۵ اقلیم(قاره ها) قاره آسیا، اروپا، آمریکا، آفریقا، اقیانوسیه(هند)، عالَم ها را به ۵ قسمت کرده، عالم صُلب پدر، عالم رحم مادر، عالم دنیا که فرمودند ۱۸۰۰۰ منزل است، و عالم برزخ یا عالم قبر و عالم قیامت. عدد ابجد نام مبارک حضرت حوا سلام الله علیها پانزده است که از جمع ۵ عدد تشکیل می شود. جمع اعداد ۱۵=۵+۴+۳+۲+۱٫
پنج روح در بدن انسان حلول کرده است.(کتاب معراج آقای عماد زاده ص۳۷)
۱- روح نباتی که محرک تحویه و نمو است.
۲- روح حیوانی که محرک حس و حرکت است.
۳- روح انسانی که مجموعه ای از قوای نباتی و حیوانی است.
۴- روح نفسانی که نفوس مجرده را بکمال روحانیت بالفعل برساند.
۵- روح قدسی یا ملکوتی.
ابو علی گوید “روح القدس چون نقطه است و نبوت چون خط و رسالت چون سطح و دعوت، روح ملکوتی چون جوهر و ملت چون جسم و رونق جسم به روح است و قدر ملت به نبوت است”.
انسان در سیر ۵ عقل می تواند به یکی از درجات زیر برسد.
۱- عقلِ بالفعل: نفوس دوشادوش عقل است.
۲- عقلِ فعال: نفوس جسمانیه الحدوث است که در مسیر تکامل و ترقی پیش می رود.
۳- عقلِ خالص: آنست که عنان شهوات و غضب را بدست گرفته است.
۴- عقلِ قدوس: آنست که عقل قاهر بر همه اجزاء بوده و به تقدیس انسان بپردازد.
۵- عقلِ اول: که صادر نخست بوده و آن عقل محمدیست.(اللهم صل علی محمد و آل محمد).
پنج نفس ظهور دارد:
۱-نفس لوامه ۲- نفس مطمئنه ۳-نفس راضیه ۴-نفس مرضیه ۵-نفس الهیه
انسان پنج حس دارد:
۱) حس لامسه۲)حس بینایی۳)حس شنوایی۴)حس بویایی۵) حس چشایی.
اعضای بدن ۵ قسمت است:
سر و دو دست و دو پا. در هر دست و پا پنج انگشت می باشد. در سر ۵ عضو است چشم، گوش، دهان،بینی،پیشانی.
در بدن پنج دستگاه وجود دارد:
دستگاه گردش خون، دستگاه گوارش، دستگاه کلیوی،دستگاه جنسی،دستگاه ریوی(تنفسی)
حرف “هاء” در عدد ابجد برابر عدد “پنج” است. کلمه “پنج” به عربی “بنج” نوشته می شود و عدد ابجد کمله “بنج ۵۵” است برابر با جایگاه کلمه “صدیق”. انسانها در حقیقت کلمه صدق امتحان می شوند و باید حاضر شوند از مجرای “بنج” بگذرند تا قبول شوند و جایگاه عددی کلمه “بنج ۱۹” است.
که تعداد حروف “بسم الله الرحمن الرحیم” است و حرف “هاء” از حروفی است که مخرج آن در بالای دل یعنی “قلب” است. این حرف مانند قلب با دو چشم نوشته می شود و هنگام بیرون آمدن صدای “هاء” تمام حروف را ظاهر می کند. پس “قلب” هم به شکل پنج ظاهر می شود و در سینه می تپد.
در قرآن کریم یک قلب وجود دارد آن سوره مبارکه “یاسین” است. ۵ حرف است (ی-ا-س-ی-ن) بقول پیامبر اکرم(ص) “یاسین قلب قرآن است”. حرف “یا” نداست به کلمه سین در تفاسیر مختلف از عرفا و احادیث، “سین” را وجود پیامبر اعظم(ص) می دانند یا شاید “قلب مبارک” اوست که “سین” می باشد. عدد ابجد حرف “سین” ۱۲۰ است و آنگاه که سینه جایگاه سین می شود عدد ابجدش برابر “۱۲۵” می شود که در جمع عددی ۸=۵+۲+۱ می شود محل “رضا” شدن و به رضا رسیدن است. اما تعریف عرفانی “دایره” همان حلقه بندگی است صورت ظاهر. “حلقه” نشانه عهد و پیمان است چه به ظاهر و چه به باطن. چه در دنیا و چه در آخرت. کسانی که حلقه بندگی خدا را در دنیا پاره کردند در آخرت غلها و زنجیرهای آتشین آنها را در بر می گیرد.
امام حلقه چیست؟
در دنیا وقتی دو نفر عهد و پیمان ازدواج خود را نمایش می دهند. با دو حلقه بسته ظاهر کار دست خویش را مدام العمر به دست دیگری می گذارند تا در تمام ایام عمر خود در زندگی چه نزد هم باشند چه نباشند، در ثبوت عهد و پیمان خویش ثابت قدم باشند و یکدیگر را فراموش نکنند و متعهد آنچه قول داده اند و باید وظایف خویش را انجام دهند باشند.
ظاهراً حلقهء به دست، زینت می شود چون فرایند تمام اعمال ما به دست خودمان می رسد. دستِ عرفان صادرات عمل، و ارادت عکس العمل های ماست. و باطن، کار دست قلبی ماست که پیمان و عهد را متقبل می شود نه فقط زبان و دست ظاهر، زیرا حریم زندگی باید از قلب که ارباب حلقه است محکم بسته شود، تا تمام وجود در حلقه سلامت و وفاداری انجام وظیفه کند. و عمیق تر اینکه، تمام انسانها بین دو دست قدرتمند پروردگارشان هستند که او شاهد و ناظر همه اقوال ما و اعتقادات ما و تعهدها ی ماست پس همیشه باید خود را در محضر او ببینیم که او هم شاهد است و هم مشهود.
پس یک زندگی ساده از ظاهر حلقه به دست به حلقه قلب و به حلقه بندگی و حلقه تعهدات اعتقادی وصل و به حلقه امت بودن پیامبر اکرم ﷺ که قرآن را آورد. پس وصل به حلقه اطاعت از قرآن و وصل به حلقه شیعه شدن به امام عصر(عج) که حاضر و ناظر همه ماست، می باشد. آنوقت حلقه ظاهری ارزش بیشتری پیدا می کند، و معنای “حصن“، یعنی حصار محکم امن و امنیت خانواده تشکیل می شود که بوجود آورنده دنیای سالم و زندگیِ با کمال برای فرزندان و نسلهای این دو زوج می شود.
آنگاه که حصن نامیده می شود حریمش محترم و واجب می شود، زن و مرد در نگهداشتن سلامت این حصن باید بکوشند که هرگز متجاوزی به آن تجاوز نکند این جلوه حلقه بسته ای است که حتی بر آن قفل هم نمی گذارند فقط با شکستن این حلقه باز می شود، پس زمانی حصن، حرمت خود را از دست می دهد که صاحب حصن از داخل، فکر شکستن بکند و حریم را بشکند و خود باعث می شود که اغیار در آن راه پیدا کنند. چرا از قدیم الایام عرف این بود که هر کس هر گاه می خواست وارد منزل نامحرمی بشود می گفت “یا الله”؟ نام مبارک پروردگار عالم که شاهد عهد و پیمان قلبی بود نام می برد و با تکرار اسم مبارک داخل خانه را امر به حجاب و حیا می کند یعنی این حصن خدایی است و به اذن او می توانی وارد شوی.
در قرآن سوره مبارکه نور آیه ۴، پروردگار عالم جریمه سختی برای کسانیکه حصن را شکسته اند قرار میدهد، زن شوهر دار و مرد زن دار “و الذین یرمون المحصنات ثم لم یاتو باربعه شهداء فاجلدوهم ثمانین جلده و لا تقلبوا لهم شهده ابدا و اولئک هم الفاسقون” و آنانکه به زنان با عفت مومنه نسبت زنا دهند آنگاه که چهار شاهد بر دعوی خود نیاورند آنانرا به هشتاد تازیانه کیفر دهید و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید که مردمی فاسق و نادرست اند.
پس حلقه فقط به دست معنی نمیشود، بلکه از سر تا پا از هر نظر در حلقه حصن تعهد ازدواج قرار می گیرد. یعنی نگاه، اخلاقیات، صحبت کردن، خندیدن، مجالست با نامحرم، حجاب، زینت کردن (هم مرد هم زن). عدد ابجد کلمه “حصن” برابر ۱۴۸ که در جمع عددی ۱۳ یعنی جایگاه “م” است ۴=۳+۱ برابر حرف “دال” است که خود تمام “ادب” ۴=۳+۱ و دلیل بندگی است، و در جایگاه عددی “حصن” در حروف الفبا “۴۰” می شود که جان اربعین عمل برابر با جایگاه کلمه “طاهره” است. برابر با کلمه “طلا” باید نفوذ ناپذیر شوند زن و شوهر برای یکدیگر. طلا از فلزاتی است که عدد ابجدش ۴۰ است و فلز طلا نفوذ ناپذیر است. یعنی آفت در او راه ندارد. اگر سالیان سال در لجن زار قرار بگیرد هیچ تغییری نمی کند و ارزش آن همیشه به روز است و زینت دست و گردن و گوش است.
انسان همانطور که ظاهر وجودش در حلقه های مختلف عهد و پیمانها و مسئولیت ها محصور است و محدود. درون وجودش هم همه حلقه است از مویرگها گرفته تا استخوانها و دل و روده تا همه جمع می شود، تا حلق در حلق حلقه ها بصورت فشرده ظاهر می شود؛ این حلقه ها وصل به گوش و نطق دهان می شود و حیات سَر انسان به سلامت گلو و حلق انسان دارد پس کمال ندای سلامت تمام وجود از حلقه دهان خارج می شود؛ حلقه دهان بزرگترین محل برای تغذیه.
ظاهر و باطن بدن است پس ابراز تعهد و عهد و پیمان از دهان ابراز می شود چه زمانی حلقه ها باز می شوند؟ بعد از مرگ ما را در کفن می کنند؛ در سه قسمت بدن روی کفن سه بند می بندند؛ اول دور گردن، دوم دور دستها و شکم و سوم دور پاها. راستی از غسالخانه تا قبر چقدر راه است یا لزوم آن چیست؟ شاید بخاطر اینکه پروردگار ستار العیوب تا نزدیک قبر هم عیوب و گناهان او را امر به “سِتر” می کند اما وقتی به منزل آخر خود می رسد بندها را باز می کنند منظور سه بندی است که در غسالخانه به دور گردن و دور شکم و دستها و پاها می بندند.
و در قبر صورتش را که وجه تمام اعمال به آن معلوم می شود که رو سپید است یا رو سیاه باز و رویش را به “قبله” می کنند و آنگاه تلقین را برایش می خوانند و همه حاضران با عزیز خود خداحافظی می کنند و لحد را می گذارند و هزارها خروار خاک بر روی او می ریزند حال او می ماند و اعمالش. اینجا حلقه ها باز می شود زیرا قیامت صغری خود را می بیند در حالی که زنده می شود تا پاسخ سئولات دو ملک نکیر و منکر را جواب دهد و تکلیف یک عمر بندگی را به خدای مهربان خود پس بدهد.
آنگاه در جایگاه قرار می گیرد، امیدوارم آن زمان بهترین ساعت رو سفیدی ما باشد، آنگاه در قرآن کریم خداوند می فرماید: “الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون”. “امروز است که بر دهان آن کافران مهر خموشی نهیم و دستهایشان با ما سخن گوید و پاهایشان به آنچه کرده اند گواهی دهد”.
زبان ظاهر مهر می خورد و دستها و پاها خود شهادت می دهند زیرا این اعضا در دنیا خاموش بودند چون به امر مولای خود بندگی میکردند و برای صاحب خود، یعنی به شخص میت خدمت میکردند اما عمر که تمام شد، حالا باید جواب گوی چگونه استفاده کردن از عمر را باشیم. می پرسند: از جوانی چگونه استفاده کردید؟ از ما سوال می پرسند چه کردید؟ با توحید و نبوت، امامت و معاد، و با اهل بیت پیامبر ﷺ و قرآن چه کردید؟ پس حلقه در اصل از ما جدا نمی شود زیرا اگر حلقه بندگی واقعی را با خود همراه برده باشیم زینت صورت و دست و پای ما می شود و جواز آزادی ما از عذاب عالم برزخ و قیامت می شود.
چنانچه امام معصوم امام هفتم ابا الحسن موسی بن جعفر الکاظم (ع) به ما درس داد که حلقه بندگی آن زنجیرهایی بود که بر گردن و دست و پای خویش چهارده سال (سر عبودیت و بندگی) متحمل کرد و در سیاه چال هارون الرشید تحمل کرد؛ تا گردن بند دشمن خدا را قبول نکند. شخصی از یاران آمد و حضرت را در آن حال دید و گریست و فرمود فدای شما خودم و پدر و مادرم که به این گونه در عذاب هستید در غل و زنجیر حضرت فرمود من بنده عتیق (آزاد) پروردگارم هستم و این افتخار من است.
هنگامیکه وجود مطهر او را که با سم شهید شده بود از زندان بیرون آورند، راوی می گوید سنگین بود، خدمتگذاران هارون الرشید گفتند ببینید امام را چگونه پذیرایی کردیم که این چنین فربه شده است، وقتی آقا امام رضا علیه السلام تشریف فرما شدند غل و زنجیر را نشان مردم دادند و فرمودند شیعیان و محبان ببینید زنجیرها در بدن پدر من فرو رفته و اینها نتوانستند باز کنند و بدن ورم کرده. (لعنت الله علی القوم الضالمین من الاولین و الاخرین الی یوم الدین)
حضرت به شیعیان درس عنایت فرمود، که این گردنبند و دستبند و پابند باعث افتخار من است و اگر کسی با خود ببرد الی یوم القیامت از عذاب و ناراحتیهای قیامت و برزخ آزاد می شود اما در قیامت همه با گردنبند خود وارد قیامت می شوند قوله تعالی “طائر فی عنقه”. منظور گردنبند و پابند و دستبند بندگی همان حفظ حدود الهی در عمل است که اعضای وجود، هرگز از حدود حریم امر حضرت حق تجاوز نکرده است.
اعمال مردم بصورت گردنبند می شود به گردن آنها برای مومنان باعث افتخار و سرافرازیشان است اما برای کافران باعث عذاب. گردنبند و گوشواره و دستبند و حتی پابند بصورت حلقه است و حلقه با قفلی (تقوی الهی) باید بسته شود.
حدیث قشنگی است درباره بخشش گردنبند و گوشواره حضرت زهرا (س) در عالم اسرار در سفر معراج پیامبر ﷺ فرمودند در ساق عرش نظر کردم و دیدم تمام عرش زینت گرفته بود به جمال زیبای زهرا (س) در گوشهای او، دو گوشواره و یک گردنبند به گردن ایشان بود، که به ۹ حلقه مزین بود؛ ایشان دو گوشواره را فرمود “ابا محمد حسن” (ع) است و حلقه دیگر “ابا عبدالله حسین” (ع) است و حلقه های گردنبند ۹ ذریه خانم است. (صلوات الله علیهم اجمعین).
در واقع باطن زیبائیهای وجود خود اوست که زینت وجود مبارک خودش است. پروردگار عالم در آیه آخر سوره مبارکه بقره می فرماید؛ “لها ما کسبت و علیها ما کتسبت” یعنی “هر اعمالی که از حاصل عمرتان کسب می کنید بر وجود خودتان ظاهر می شود”، برای خانم اولین حلقه ها در گوش او است که یکی “ابا محمد حسن” (ع) است زیرا آنچه وحی الهی به پدر بزرگوارش رسیده ایشان بدون کم و کاست از ایشان شنیده و بطور حسن (یعنی بهترین) در وجود مبارکش اثر کرده و عمل کرده است.
در حلقه گوش دیگر “ابا عبدالله حسین” (ع) است زیرا آنچه شنیده و تاثیر کامل کرده بصورت عبادت خالصانه و زیبا برای پروردگارش به عمل آورده و بندگی کرده است. او نام مبارک “اَمَه الله” را دریافت کرده است پس کسی که گوش شنوا دارد و کلام خدا را حلقه می کند و آویزه گوش خود می گرداند . درظاهر هم گوشواره باید زینت صورت باشد (تاثیر کلام باید به ظاهر وجود او زینت شود). در قدیم ثروتمندان غلام داشتند و به او گفتند غلام حلقه بگوش یعنی هرگز امر اربابش از او جدا نمی شود، نه در خواب و نه در بیداری. حلقه از پشت لاله گوش قفل یا بسته می شود زیرا از بندگی صاحبش هرگز بیرون نمی آید.
پس بنده مومن برای مولایش باید چنین باشد و همیشه مولا را حاضر بر خود و اعمالش ببیند و حتی اراده قلبی و نیتهای قلبی خود را در محضر او ببیند زیرا او علیم بذات الصدور است اما گردنبند هم طوق می شود و به گردن ظاهر می شود زیرا آنچه مسئولیت زندگی شخصی، اجتماعی، اقتصادی، دینی، دنیایی و آخرتی است، همه حلقه ای هستند به گردنبند عمل و هرگز باز نمی شود تا صورت اصلی آن، اول در آخر عمر در قبر ظاهر می شود.
آنگاه گردنبند و گوشواره و پابند بندگی خدا اگر با خود برده باشیم ظاهر می شود و باعث روسفیدی ما می شود و خود جوابگوی اعمال ماست، اما وای اگر گردنبند و پابند و دستبند بندگی شیطان برده باشیم آنگاه خود اینها آتش می شود و عذاب پس “طائر فی عنقه” تا در قیامت با ما همراه است و از ما جدا نمی شود تا در جایگاه عمل حاضر شویم.
بنابراین همانطور که نیت عمل از قلب شروع می شود ولی عمل به ظاهر وجود خودمان نمایان می شود.
اثر آن هم دوباره به ظاهر و قلب خودمان حلقه می شود، برای همین هرکه حرفی می زند و در جایی تعهدی می دهد میگویند بار مسئولیت را به گردن خود انداخت. “انهم مسولون” و هرکس مرهون کلام و عهد و پیمان خود است در دنیا و آخرت. پس گردن عهده دار بار است زیرا گردن واسطه سر است به بدن و تمام حیات این دو قسمت را به هم وصل می کند؛ آخرت نسبت به دنیا مثل سر است به بدن گردن همان چند سال عمر ما در دنیاست؛ بکوشیم بهترین گردنبندی که اولین صدیقین برای خود بردند و آبرومند شدند ما هم تهیه کنیم.
حدیث گردنبند حضرت زهرا(س) چند درس به ما می دهد اول اینکه “انا لله و انا الیه راجعون”. حدیث گردنبند را از این جهت می نویسم. زیرا همانطور که گفته شد در قرآن کریم پروردگار عالم در سوره مبارکه جاثیه اعمال انسانها را در قیامت بصورت گردنبند به گردنشان می اندازد و می فرماید “طائر فی عنقه”یعنی اعمال از شما سر می زند و سیر درونی آن اگر عمل نیک باشد خوبیها را جمع می کند و اگر بد باشد زشتیها را و بعد به خود انسان بر می گردد می خواهم زیبائیهای گردن بند حضرت زهرا(س) را بخوانید و درس بگیرید.
عمادالدین طبرسی در کتاب “بشاره المصطفی” بسند معتبر از “جابربن انصاری” روایت کند که رسول خدا ﷺ نماز عصر را بجا آورد و بعد از نماز بر جهت قبله قرار گرفت و صحابه پروانه وار اطراف آن مشعل هدایت قرار گرفته بودند. که در این حال پیرمردی عرب، از شدت فقر و فاقه از منزل خود بسختی طی مسیر کرده بود تنها خود را به مدینه رسانیده با جامه ای کهنه و مندرس، چون به خدمت آقا رسید، ایشان نگران او شدند.
دیدند از شدت پیری و ضعف وناتوانی و گرسنگی خود را نمی تواند نگاه دارد. رسول خدا(ص) از حال او پرسش کرد. عرض کرد یا رسول الله من پیرمرد پریشان حالی هستم. گرسنه ام مرا طعامی دهید. برهنه ام، مرا بپوشانید، فقیر و بیچاره، گره از کار من بگشایید. حضرت فرمود: چیزی در دست ندارم که چاره کار تو کند ولی دلالت می کنم ترا، برخیز و به منزل کسی برو که خدا و رسول خدا (ص) را دوست می دارد. در خانه ای است که هیچ کس از آنجا نا امید بر نمی گردد.
سپس به بلال فرمان داد تا او را بسرای فاطمه(س) ببرد. چون به در سرای رسید با صدای بلندی ندا کرد که سلام بر شما خاندان رسالت صلوات الله علیهم اجمعین. فاطمه(س) در پاسخ فرمود، بر تو باد سلام. کیستی؟ عرض کرد مردی از عرب به خدمت پدرت سید بشر آمدم و از گرسنگی و برهنگی و بیچارگی خود شکایت کردم. مرا بدین خانه دلالت فرمود اکنون بر من رحم کن. خدایت رحمت کند. این وقت زمانی است که علی مرتضی(ع) و فاطمه زهرا(س) و حسن(ع) و حسین(ع) سه روز بود روزه بودند، که طعامی بدست نیاورده بودند و رسول خدا (ص) از حال ایشان آگاه بود.
فاطمه سلام الله علیها چون این سخن را بشنید مُرَّسله ای در گردن داشت که دخترِ حمزه بن عبدالمطلب به او هدیه کرده بود. آنرا از گردن باز کرد و به اعرابی داد و فرمود بفروش امید است که خدایتعالی بهتر از آن را بتو عنایت کند. اعرابی گردنبند را گرفت به مسجد آمد. رسول خدا را در میان اصحاب نشسته دید. عرض کرد یا رسول فاطمه (س) این قلاده را به من احسان فرمود و گفت آنرا بفروشم امید که مرا با فرجی حاصل شود.
پیغمبر(ص) گریست و فرمود چگونه خدای برای تو فرجی حاصل نکند و حال آنکه دختر محمد (ص) سیده زنان این گردنبند را بتو داده است. عمار یاسر از اعرابی پرسید این مرسله را به چند می فروشی؟ گفت: به سیر شدن از نان و گوشت و یک برد یمانی که خود را با آن بپوشانم و یک دینار که خرجی راه خود بنمایم. عمار یاسر گفت: ترا دویست درهم هجریه و بیست دینار سرخ می دهم و به بردی ترا می پوشانم و بیشتر خویش ترا به اهل خود می رسانم و از نان گندم و گوشت ترا سیر می کنم. اعرابی گفت: چه بسیار است سخاوت تو. عمار از غنائم خیبر که رسول خدا (ص) به او بهره ای داده بود هنوز چیزی بجای داشت.
اعرابی را برد و به هرچه گفته بود وفا کرد. اعرابی به خدمت رسول خدا برگشت و پیامبر از او پرسید؟ آیا سیر شدی و پوشیده گردیدی؟ عرض کرد بلی یا رسول الله. غنی هم شدم. فرمود اکنون فاطمه (س) را به دعای خیر جزا بده که با تو چنین کرد. اعرابی سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد ای خدائیکه جز ترا عبادت نمی کنیم و تو پروردگار قدیمی که حدوث در تو راه ندارد و رازق ما در هر جهت می باشی. به فاطمه عنایت بفرما چیزی را که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده باشد. رسول خدا (ص) گفتند: آمین. سپس فرمودند: خدای تعالی به فاطمه عطا کرده است در دنیا آنچه اعرابی گفت .
اینک منم پدر فاطمه و در عالم همانند من نباشد و علی (ع) همسر فاطمه (س) است، اگر علی نبود برای فاطمه کفوی وجود نداشت و ندارد. و حسن و حسین (ع) دو سبط و سید جوانان بهشت هستند. سپس فرمود می خواهید اضافه کنم بر شما از شئونات خاصه دخترم فاطمه زهرا(س). عرض کردند بلی یا رسول الله. فرمود حبیبم جبرائیل مرا خبر داده است که چون فاطمه را در قبر گذارند دو ملک از او پرسند پروردگارت کیست؟ گوید الله، ربی فرمود: از او پرسند؟ پیغمبر تو کیست؟
گوید پدر بزرگوارم. پرسند ولی تو کیست؟ گوید این مرد که کنار قبرم ایستاده است همسرم “علی بن ابیطالب”. همانا خداوند تعالی موکل کرده است جماعتی از ملائکه را بر فاطمه (س) که او را از جلو و پشت و راست و چپ حفظ کنند و با او هستند در حال حیات تا او را مرگ برسد و بر او و پدر و شوهر و دو فرزندش صلوات بفرستند.
عمار یاسر آن گردنبند را از اعرابی خرید و با مشک خوشبو کرد و در برد یمانی پیچید و غلامی داشت به نام سهم که از غنائم غزوه خیبر خریده بود. او را طلبید و گردنبند را به او سپرد و گفت این جمله را بر رسول خدا (ص) تسلیم کن و ترا هم به او بخشیدم. پیغمبر (ص) هم او و گردنبند را به فاطمه (س) بخشد. سهم نزد فاطمه (س) رفت و گردنبند را تسلیم ایشان کرد. فاطمه (س) سبب خنده را پرسید؟ عرض کرد ای دختر پیامبر(ص) برکت این گردنبند مرا بخنده آورد. که گرسنه ای را سیر کرد. برهنه ای را پوشاند فقیری را غنی کرد و پیاده ای را سواره نمود. بنده ای را آزاد کرد. عاقبت به دست صاحبش برگشت. (کتاب ریاحین الشریعه جلد اول ص ۱۸۱ تا ۱۸۳)
قصدم از گفتن این داستان که همه آن را می دانند این بود که اعمالی که از ما سر می زند وبعد از طی مسیر خوب یا بد، درست یا غلط زیبا یا زشت دوباره به ما بر می گردند و بصورت مسئولیت بزرگ حلقه به دور گردن می شوند. هم این دنیا بکوشیم تا زیبا ترین گردنبند یعنی بندگی را انتخاب کنیم.
“انا لله و انا الیه راجعون“
۱- از او آمدیم در حالی که هیچ بودیم، هست شدیم و دوباره به سوی او باز می گردیم. در حالی که از سرمایه ای که او به ما داده بود با بهترین استفاده ای که از آن کرده بودیم. صحیح و سالم امانت ها را به خودش باز گردانیم.
۲- پروردگار عالم در سوره مبارکه “بقره” آیه آخر فرمود “لا یکلف الله نفساً الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت” با سرمایه خود هر نوع کسبی کنی به خود باز می گردد؛ خوب یا بد، یا عالی پس دو سر گردنبند باید بسته شود به گردن صاحب عمل. چه در دنیا باشیم و چه آثار عمل ما الی یوم القیمه.
پس همانطور که گفته شد “حلقه پنچ” حلقه بندگی در راه رضای صاحب و مالک و مولای ما رب العالمین شد. حرف ه مخرج کلامش روی قلب است و آخرین مخرج حروف حلقی است؛ این حرف بقول عارفان متعلق به سرورمان سالار شهیدان خامس آل عبا “ابا عبدالله حسین” (ع) است. حضرت پنچمین معصوم هستند و حلقه معصومین در عالم سِّر به ایشان بسته شد.
در عالم سِّر که نور مبارک پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین خلق شد و در روی زمین زیر “کساء” قرار گرفتند و اما در وجود محترم ایشان پروردگار عالم ۹ ذریه معصوم بعد خود را قرار داد که با خودش ۱۰ وجود می شدند اما سِّر خمس به وجود ایشان ظهور و بروز کرد. زیرا او با قربانی شدن خود و پسران و ۱۸ نفر از خانواده محترمش رویهم ۷۲ نفر یاران با وفا هم عشر وجودش محل امتحان همه عاشوراییان شد و هم تمیز بین حق و باطل قرار گرفت.
و هم باز شدن و افشا شدن ذریه او بودند که با شمارش معکوس از آقا علی بن الحسین علیه السلام ولایت خود را ظاهر کردند. چنانچه در وجود آقا امام سجاد علیه السلام ۸ فرزند معصوم علهی الاسلام با خودش ۹ بوده است تا به وجود آقا امام زمان صلوات الله علیهم اجمعین که به عدد یک می رسد که تجلی نور واحد را در می یابیم. و ظهور وجود با برکتش ناجی همه مستضعفان و ظهور تمام باطن قرآن. و او بقیه الله الاعظم است، عجل الله تعالی فرجه الشریف.
نامش نام جدش است و حلقه از یک وجود مقدس پیامبر امین ﷺ به یک قائم آل محمد “صل علی محمد و آل محمد” ختم می شود؛ شاید همان بسته شدن دو سر گردنبند. “قاب قوسین او ادنی” این زیبائیها ظاهر می شود در عدد ۵۰٫
حرف نون ساکن
عدد “۵۰” برابر حرف “نون” است و عدد ابجد کلمه “بهشت” “۷۰۷” می شود؛ که اگر جمع کنیم می شود “۱۴=۷+۷” “5=4+1” و جایگاه عددش ۵۰ برابر عدد ابجد حرف “نون” است. پس بندگان صالح خداوند در جایگاه بهشت قرار می گیرند بخاطر اینکه گردنبند بندگی را با خود بردند و در جایگاه حروفی الفبا کلمه بهشت عددش “۵۰” می شود یعنی حرف نون ساکن. در کتاب “شرح فصّ حکمه عصمتیه فی کلمه فاطمیه” ص ۲۳۷ نوشته آقای حسن زاده آملی درباره نون می فرماید: “آنچه را که در این مقام بر تو تلاوت می کنیم تدبر فرما.
عدد پنج که آن دایره ابجدی است گاهی آن را چنین که اشاره به دائره وجود و دو قوس نزول و صعود دارد. خدای سبحان در قرآن فرموده است: “یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنه مما تعدون“. “خداوند امر را از آسمان بسوی زمین تدبیر می کند سپس بسوی او عروج می نماید در روزی که مقدار آن هزار سال به شمار شماست”، پس همواره و پیوسته امر در روحانیات و جسمانیات دوری (جمع شده است از روحانیات و جسمانیات) است و از میان این دو اشکال عجیب و غریب حادث می شود.
تجدد امثال و حرکت در جوهر طبیعی و گردش روز و شب و آنچه که در روز و شب پدید می آید تو را در این امر دوری بودن وجود ارشاد می کنند، خدای سبحان فرموده است: “سیر ماه را در منازلی تقدیر کرده ایم تا این که در گردش خود مانند چوب کهنه خشک خوشه خرما که باریک و زرد و کج می شود در می آید”. “و القمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم”.
حضرات کلی پنج اند که عبارت اند از لاهوت و جبروت و ملکوت و ناسوت و کون جامع که انسان کامل است. انواع ساعت یعنی قیامت پنج است:” یکی از آنها در هر آن و ساعت یعنی زمان است و یکی از آنها موت طبیعی است چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: “هر کس که مرده است قیامت او قیام کرده است.”
و یکی از آنها موت ارادی است پیش از آنکه به مرگ طبیعی بمیرید به مرگ ارادی اختیاری بمیرید و قیامت را خود برای خود به حسابرسی آشکار کنید “حاسبوا قبل ان تحاسبوا”. و یکی از آنها موت موعود است که همه در انتظار آنند؛ چنان که خدای تعالی فرموده است، “ان الساعه آتیه لا ریب فیها” ساعت یعنی قیامت آمده است. هیچ شکی در آن نیست و رساله ما بنام رتق و فتق مُتِکَفِل بیان آنست و یکی از آنها قیامت کبری است که برای عارفان موحد از فناء فی الله و بقاء بالله حاصل می شود.
عرشها پنج اند: عرش حیات که عرش هویت است و عرش رحمانیت و عرش عظیم و عرش کریم و عرش مجید.
انواع قلب پنج اند: قلب نفسی که قلب مختص به نفس است و قلب حقیقی متولد از مشیمه جمعیت نفس و قلب متولد از مشیمه روح یعنی قلب قابل تجلی وجودی باطنی و قلب جامع مسخر بین حضرتین یعنی حضرتین دو اسم ظاهر و باطن، و قلب احدی جمعی که قلب احدی جمعی محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است.
السنه حمد پنج است حقیقت ذکر عبارت از تجلی ذات حق سبحانه برای ذاتش بذاته، از حیث اسم متکلم، از جهت اظهار کمالی و وصف به نعوت جلالی و جمالی در دو مقام جمع و تفصیلش چنانچه برای ذاتش بذاته یعنی بدون واسطه شهادت داده است، که اللهی را جز او نیست.و این حقیقت را مراتب است. مرتبه بالاترین و سزاوارترین، حقیقت ذکر در مقام جمع است که حق سبحانه خویشتن را به اسم متکلم به حمد و ثناء بر ذات خودش ذکر می کند. در حیث آمد که رسول الله ﷺ گفته است :”خدا یا نمی توانم ثناء بر تو را آنچنان که تو خودت را ثناء گفته ای احصاء کنم”.
مرتبه دوم حقیقت حمد، ذکر ملائکه مقربین است و آن حمد وتسبیح ارواح، یعنی عقول مفارقه مجرده. برای پروردگارشان است. مرتبه سوم ذکر ملائکه آسمانی و نفوس ناطقه مجرده است. مرتبه چهارم ذکر ملائکه زمینی و نفوس منطبعه با طبقات و مراتبی که دارند می باشد. مرتبه پنجم ذکر ابدان و اعضاء موجود در آنهاست و هر یک از مراتب یاد شده به زبانی که اختصاص به خود او دارد ذاکر و حامد و پروردگارش است.
ذکر خداوند سبحان یعنی: انسان با ذکر قلبی از محضر خداوند جل جلاله غافل نمی شود ودائماً خود را در محضر او می بیند و این ذکر واقعی است. ذکر واقعی انسان را از منکر جدا و به اخلاص رهنمون می فرماید. یکی از اسماء قرآن ذکر است قرآن کاملترین هدایتگر است.
نون دارای پنج مرتبه است: نون حقیقت ماده است که صفات و معانی و ظهورات مادی از آن ظاهر می شود. عدد ابجد ماده ۵۰ است و جایگاه عددی آن ۲۳ می شود. ۲۳ سال طول کشید تا پیامبر بزرگوار قرآن را تدریجاً برای هدایت مردم ابلاغ کند. بقول دانشمندان زاویه خورشید نسبت به زمین ۲۳ درجه است. تا تمام سال دو روز مثل هم نباشد و فصلها و تغییرات هوایی و جوی ظاهر شود.
نون مجتمع مداد حرفی نفسی رحمانی از آن حیث که ام الکتاب است می باشد. ( چون نون ساکن پشت تمام ۲۸ حرف الفبای قرآن قرار گرفته. شش تا آن را ادغام؛ شش حرف اظهار و ۱۵ حرف اخفا و یک حرف را قلب به میم می کند.)
مرتبه نخستین نون، تَعَیُّن اول است وآن جمع جمیع حقایق کیانی، ربانی و حروف موثره وجوبی و حروف متاثره امکانی است و نون ام الکتاب اکبر است. حقیقت سّری که در عالم اسرار قبول حمل را دارا شد و در عالم دنیا “سیده نساء” (الدره) عالمین گردید. عدد ابجد کلمه “نساء” بدون همزه ۱۱۱ می باشد که سّر “الف” وجود است و در جایگاه عددی حروف عددش “۳۰ “می باشد. (به اسرار عدد ۳۰) و اگر همزه را بصورت بسیط عدد ابجدش را بنویسیم ۱۱۰ می شود. برابر نام مبارک “علی” (ع) در جایگاه عدد “نساء” با همزه ۱۰۶ می شود که برابر عدد ابجد “نون” است(ن و ن ) جمع عدد ۱۰۶ یعنی ۷=۶+۱ می شود. “هفت” و عدد سبعه “عد کل” است.
مرتبه دوم نون، دوات ماده حروف الهی و هیولای صور فعلی وجودی و عماد ربوبی به (عین مهمله) است؛ که پروردگار ما پیش از خلقت خلق در آن بوده است.
مرتبه سوم نون، اصل وام حقایق کونی که احدیت جمع جمیع کائنات است می باشد. و حضرت رسول الله ﷺ در بیان خود که فرمود “اول ما خلق الله الدره”. به این اصل “ام” اشاره فرموده است؛ و “این نون “ام الکتاب“ امور در رق وجودی منشور است که غمای عبودیت معجمد است.”
مرتبه چهارم نون، ام الکتاب مبین است و آن لوح محفوظ است که در اصطلاح اهل نظر نفس کلی نامیده می شود.
مرتبه پنجم نون، نون اقدار (قدرها) است و آن، ام الکتاب موضوع یعنی نهاده شده در روحانیت روح قمر است و آن، آسمان اسم خالق و مجتمع اضواء (نیرها) عالی و انواع گوناگون و اتصالات و انفصالات است و کتابِ “محو و اثبات” بین جزئیات از این مرتبه منقش است.
درس حلقه بندگی
در کتاب خداوند سبحان چند حروف بصورت اسرار حروف ظاهر شده است؛ یکی نون ساکن است که بصورت تنوین ظاهر می شود در حالی که نوشته نمی شود ولی تمام خصوصیات “ن” ظاهر را دارد؛ بصورت های نصبی و جری و رفعی ظاهر شده است نون ساکن تنها حرفی است که پشت تمام حروف الفبا کار می کند و به تمام آنها معنا و مخرج و صورت می دهد.
چنانچه گفته شد “نون” ساکن باعث کشیدگی در بعضی حروف و شدت می شود و با اظهار شدن و ادغام شدن و اخفا شدن و حتی قلب شدن خصوصیات خود را هم جلوه می دهد. در قرآن “نون” بیشترین حرفی است که در حروف بکار برده شده است و جایگاه حروفی حرف “ن” عددش”۱۴″ می باشد که اگر” ۵=۴+۱″ می شود؛ وقتی جایگاه یک بهشتی نون ساکن وجودش می شود آن، همان ریسمان “حبل الله” ۱۴ معصوم صلوات الله علیهم اجمعین که با اطاعت امر پروردگار عالم و شیعه و محب شدن اولیاء الله معصومین صلوات الله علیهم اجمعین راه به گنج وجود خود یعنی بهشت.
محل رضای وجود خود که قلب خویش می باشد راه پیدا می کند آنگاه قلب در دنیا می شود. خانه خدا کعبه دل تطهیر می شود و این همان نون ساکن در جایگاه قلب که خود عدد “۵” است، در پشت اعمال روزانه از دید چشم، شنوایی گوش، زبان ، فکر، اعتقادات، مال، کار، وظایف مختلف، شب و روز و حتی در عبادات، اظهار، ادغام، اخفا، و قلب بودن خویش را آشکار می شود.
هر کس در قبر باطن قلب وجودی خود را ظاهر می بیند و آنگاه قبر مومنان واقعی جایگاه ظهور و بروز ایمان اشخاص زنده می شود جای استجابت دعا و محل سجده به پروردگار عالم و خلاصه خانه طهارت و پاک شدن از گناه گناهکاران می شود. چون خوب قلب به میم شده و به رضای مولا رسیده است او زنده است و نزد پروردگارش روزی می خورد و خلاصه باطن قبر در بهشت باز می شود همان نون ساکن عمل است و همینطور جهنمیان. آنها هم به جایگاه قلب خود می رسند و متاسفانه آن باطن باعث عذاب خودشان است.
همانطور که در دنیا غذای اصلی نان است به صورت عالم “نون ” گفته می شود و برکت سفره است؛ عدد ابجد حروف “نون” ۱۰۶ می شود یعنی ۷=۶+۱ آیات سبعه و برکت قرآن سوره مبارکه حمد که هفت آیه دارد و یکی از نامهای مبارک قرآن “ن” است که پروردگار عالم در سوره مبارکه قلم به “ن” قسم یاد کرده است “ن و القلم و ما یسطرون”و جایکاه عددی “نون” در الفبا ۳۴ می شود ۷=۴+۳ و “۳۴” برابر عدد کلمه “دل” است.
جایگاه عدد حروف “ن و ن” در الفبا ۲۳ است همانطور که در صفحات قبل توضیح داده شد. عدد خیلی مهمی است که روزی ظاهر و باطن همه موجودات مخصوصاً انسان را در شبانه روز و ماهها و سالها ظهور می دهد. و روزی قرآن در ۲۳ سال به ما رسیده است و روزی اشک که به عربی “بکاء” گفته می شود (عدد بکاء ۲۳ است) برای قبولی توبه و ندامت (توبه بهترین روزی انسان شده است) از گناه و اصلاح عمل و خضوع و خشوع بدرگاه خداوند منان از چشمهای ما سرازیر می شود. این اشکها جهنم وجود را خاموش می کند.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که “یک قطره اشک با معرفت برای آقا ابا عبدالله الحسین آتش جهنم وجود را خاموش می کند. و بهشت را به انسان مومن اهداء می کند”. اگر عدد ۲۳ را با هم جمع کنیم ۵=۳+۲ می شود پنج. پس همه زیبائیها در مجرای وجود های مقدس “پنج تن” صلوات الله علهیم اجمعین است و بشرط شیعه شدن به این عزیزان. “اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم” حلقه بندگی بر ما کامل می شود. حضرت میکائیل ملک مقرب ملکِ روزی از طرف پروردگار عالم این ملک سرش بر عرش، پاهایش تا آخرین نقطه هستی و بالها یعنی جناحهایش بر تمام موجودات کشیده شده است.
خداوند رزاق که رحمن است از در لطف تمام مخلوقاتش را از جماد و نبات و حیوان و “ما فیهن و ما بینهن” را روزی داده و می دهد. پس حرف “ث” از حروف “نفثه” است مثل ابر پر باران بر تمام آسمانها حکومت می کند و به اذن پروردگار عالم نزول برکات است، مدال آقا “ابا عبدالله الحسین” روز عاشورا “ثارالهی” است ظاهراً یعنی خون خدا. اما “ثار” با حرف “ث” باب روزی حیات بخش اسلام و قرآن است که با خون پاک آقا در پیکر قرآن و اسلام پیام حق را به تمام مخلوقات الی یوم القیامت می رساند.
پس هر کس می تواند هرچه روزی (حلال و هدایت) بخواهد از خدا بگیرد. پروردگار عالم می فرماید:” اگر روزی دنیا بخواهی به تو می دهم و اگر روزی آخرتی بخواهی برایت زیاد می کنم و به تو می دهم”. گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟ خداوند عالم در کلام کریمش می فرماید بخواهید “ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار”. بهترین روزیی که ماندگار می شود حسنه است. بهترین الگو و اسوه، اسوه حسنه است. “رزقاً حسنا” بهترین روزی که خداوند به بندگان خالصش اعطا فرموده است وقتی خداوند بنده خود را قبول می کند نمره اش قبول الحسن است.
قرض مقبول در نظرش “قرض الحسنه” است. اخلاق خوب “اخلاق حسن” است زندگی عالم باید به “حسن” تمام شود و خلاصه فرمود و “جاء بالحسنه عشر امثالها” اگر تا دم قبر اعمال نیک خودت را بیاوری خداوند مهربان ده برابر به آن پاداش می دهد. مرگمان هم باید حسن شود یعنی “شهادت فی سبیل الله” و زیارت لقاء الله با روسفیدی تمام اعمال گردنبند می شود و دو گوشواره و دستبند و پابند بندگی که باعث زیباترین شکل و بهترین جنس طلا، نقره، الماس. آنگاه همه بندگی به “قبول الحسن” می رسد.
شاید با خود فکر کنید چرا حلقه پنج یا حلقه بندگی به نام مبارک قبول الحسن تمام می شود. برگردیم به حدیث مبارکی که پیامبر بزرگوار ﷺ در ساق عرش دید جمال الهی خانم زهرا سلام الله علیه را که در دو گوش او حسنین را زینت دید. در کتاب بعدی از درون حلقه بندگی عدد یک را شروع می کنیم. زیرا اگر بخواهیم مساحت و محیط بندگی پر شود و تمامِ کمالِ حُسن عمل خود را به ما برساند باید از روی شعاع و قطر دایره به تمام لحظه های عمرمان محیط شویم.
مانند عقربه های ساعت از مرکز دایره ساعات جلوه شده طی مسیر می کنند. این شعاع و قطر یا عقربه ها همان عدد “یک و دو” هستند که تمام ساعت را شماره می کنند و در “دو ۱ و ۲ کنار هم یعنی ۱۲ و ۱۲ کل شبانه روز را نشان می دهد و ثبت می کند.
یامهدی ادرکنا عج ✌