حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۲ مهر , ۱۴۰۲ Sunday, 24 September , 2023 ساعت تعداد کل نوشته ها : 78 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 3 تعداد دیدگاهها : 8×
مبانی ومراحل عرفان
۲۶ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۳:۴۸
شناسه : 490
بازدید 238
4

بسم الله الرّحمن الرّحیم عنوان مقاله : مبانی و مراحلِ عرفان منابع : کتبِ حدیثی نام و نام خانوادگی پژوهشگر : سعید قائد امینی هارونی شماره پرونده مرکز مدیریت : ۹۳۶۲۳۴۱۰ مقدمه : در کتبِ کلامی اثبات میکنند که صفاتِ خدا همان ذاتِ خداست سپس چند حلقه ی مفقوده وجود دارد سپس عرفان از مراحلِ […]

ارسال توسط :
پ
پ

بسم الله الرّحمن الرّحیم

عنوان مقاله :

مبانی و مراحلِ عرفان

منابع :

کتبِ حدیثی

نام و نام خانوادگی پژوهشگر :

سعید قائد امینی هارونی

شماره پرونده مرکز مدیریت :

۹۳۶۲۳۴۱۰

مقدمه :

در کتبِ کلامی اثبات میکنند که صفاتِ خدا همان ذاتِ خداست سپس چند حلقه ی مفقوده وجود دارد سپس عرفان از مراحلِ بندگی میگوید. این حلقه های مفقوده باعث شده هر عارفی تجربه ی خود در بندگی را به عنوانِ مراحلِ بندگی بنویسد. نوشته های عرفا در تعدادِ مراحل، نامِ مراحل، توصیفِ مراحل با هم اختلاف دارند. مبنایی لازم است که با آن، حجیّتِ این تجربه ها را اثبات کرد. آن کسی که درست نوشته است هم معلوم نیست که همه ی مراحل را رفته باشد و یا همه ی مراحل را نوشته باشد. عرفان های کاذب هم این روز ها جولان میدهند با آنکه بعضیشان مراحلی برای بندگی معرفی نمیکنند و اصلا عرفان نیستند یعنی شناختی از خدا به انسان نمیدهند بلکه جنگیری اند.

در بحشِ اوّل، خلاصه وار حلقه های مفقوده ای که صفاتِ خدا را به مراحلِ بندگی وصل کند از آیات و روایات آورده ام.

در بخشِ دوم، تعداد و نامِ مراحلِ بندگی را اثبات کرده ام.

در بخشِ سوم، با تواتر، نقشِ معرفتِ ابتدایی در عبادت را آورده ام.

در بخشِ چهارم، با تواتر، اقسامِِ معرفت را آورده ام (بی نیاز و نیاز مند، ابتدایی و دارای پیش شرط) سپس برخی پیش شرط ها( تصدیقِ معرفتِ قبلی، طلب، کتمانِ سِرّ) را آورده ام سپس اقسامِ بندگی نسبت به معرفت را آورده ام.

بخشِ اول : مبانیِ عرفان

۱ ) راهِ شناختِ خدا :

صفاتِ خدا همان ذاتِ خداست نه زائد بر ذات و نه جزئی از ذات.

الکافی جلد ۱ ص ۱۱۳ : « ابی عبد الله ع قال … مَنْ‏ زَعَمَ‏ أَنَّهُ يَعْرِفُ اللَّهَ بِحِجَابٍ أَوْ بِصُورَةٍ أَوْ بِمِثَالٍ فَهُوَ مُشْرِكٌ لِأَنَّ حِجَابَهُ وَ مِثَالَهُ وَ صُورَتَهُ غَيْرُه‏ … . یعنی هر کس گمان کند که خدا را میشناسد به حجاب یا صورت یا مثال ، مشرک است زیرا اینها غیر از خدا هستند»

پس هر چه غیر از خدا باشد ، بالذات نمیتواند خدا را بشناساند . تنها چیزی که غیر از خدا نیست ، صفاتِ خدا است که خودِ خدا است پس ذاتا میتوانند خدا را بشناسانند.

احادیثِ زیادی هست که از تشبیهِ خدا به مخلوقاتش نهی میکند ، انتخابِ این حدیث از بینِ آنها به این دلیل بود که علّتِ این نهی را بیان کرده است .

الکافی جلد ۱ ص ۸۵ : « قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ اعْرِفُوا اللَّهَ‏ بِاللَّه‏ … . یعنی امام علی (ع) : خدا را به خدا بشناسید … .»

فقط اگر صفاتِ خدا را بشناسیم ، خدا را به خدا شناخته ایم زیرا فقط صفاتِ خدا همان خدا هستند.

۲ ) : راهِ شناختِ صفاتِ خدا

الکافی جلد ۱ ص ۱۱۳ : « سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع هَلْ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَارِفاً بِنَفْسِهِ‏ قَبْلَ‏ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ يَرَاهَا وَ يَسْمَعُهَا قَالَ مَا كَانَ مُحْتَاجاً إِلَى ذَلِكَ لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ يَسْأَلُهَا وَ لَا يَطْلُبُ مِنْهَا هُوَ نَفْسُهُ وَ نَفْسُهُ هُوَ قُدْرَتُهُ نَافِذَةٌ فَلَيْسَ يَحْتَاجُ أَنْ يُسَمِّيَ نَفْسَهُ وَ لَكِنَّهُ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ بِهَا لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ يُعْرَفْ فَأَوَّلُ مَا اخْتَارَ لِنَفْسِهِ‏ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‏ … .

یعنی از امام رضا (ع) پرسيدم: آيا خداى عز و جل خودش را میشناخت پيش از آنكه خلق را بيافريند؟ فرمود: آرى ، گفتم : خود را مى‏ديد و مى‏شنيد ؟ فرمود : نيازى بدان نداشت ، چون نه از آن پرسشى داشت و نه خواهشى ، او خودش بود و خودش او بود ، نيروى او نفوذ داشت و نيازى نداشت كه خود را نام برد ، ولى او نامهائى برای خود نهاد به خاطرِ غیر خودش که او را به آن نامها بخوانند ، زيرا اگر او به نام خوانده نشود شناخته نگردد … .»

اگر خدا به نام هایش خوانده نشود از هیچ راهی شناخته نمیشود ( اطلاق دارد ) ، پس تنها راهِ شناختِ خدا ، خواندنِ خدا با نام هایش است.

الکافی جلد ۱ ص ۱۱۳ : « سَأَلْتُهُ عَنِ الِاسْمِ مَا هُوَ قَالَ صِفَةٌ لِمَوْصُوفٍ‏ . یعنی پرسیدم از امام رضا (ع) إسم چیست ؟ فرمود یک صفت است برای کسی که با این صفت ، وصف میشود.»

إسم همان صفت نیست ، إسم فقط لفظ است اما به دلیلِ آنکه أسماءِ خدا برای صفاتِ خدا وضع شده اند ، مجازاً إسم را اینگونه تعریف کرده است و دلیلِ ما حدیثِ زیر است .

الکافی جلد ۱ ص ۸۷ : «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ … إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ اسْماً فَلَوْ كَانَ الِاسْمُ هُوَ الْمُسَمَّى لَكَانَ كُلُّ اسْمٍ مِنْهَا إِلَهاً وَ لَكِنَّ اللَّهَ مَعْنًى يُدَلُّ عَلَيْهِ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ كُلُّهَا غَيْرُهُ يَا هِشَامُ الْخُبْزُ اسْمٌ لِلْمَأْكُولِ وَ الْمَاءُ اسْمٌ لِلْمَشْرُوبِ وَ الثَّوْبُ اسْمٌ لِلْمَلْبُوسِ وَ النَّارُ اسْمٌ لِلْمُحْرِقِ … .

یعنی امام صادق ع : قطعا براى خدا نود و نه اسم است اگر اسم همان صاحبِ اسم باشد هر كدام از آنها معبود میشود ولى خدا معنایى است كه دلالت میشود بر او به وسیله ی این اسماء و همه غیر از او هستند .اى هشام خبز نام خوردنى است و ماء نام آشاميدنى و ثوب نام پوشيدنى و نار نام سوزاننده .»

أسماء غیر از خدایند در حالی که صفاتِ خدا همان خدا هستند. خدا هر کدام از اسماءَش را برای صفتی وضع کرده است بر خلافِ اسم های ما که ممکن است هیچ ربطی به صفتمان نداشته باشد .

هدف از وضعِ إسم ، شناساندنِ خداست . خواندنِ هر اسمی تنها منجر به شناختِ همان صفتی میشود که برایش وضع شده است زیرا اوّلاً اگر خواندنِ یک إسم میتوانست دیگر صفاتِ خدا را بشناساند ، وضعِ یک إسم کافی بود و تعدّدِ أسماء بیهوده بود و خدا کارِ بیهوده نمیکند ، ثانیاً خواندنِ إسم را خدا علّت قرار داده برای شناختِ صفت . بینِ علّت و معلول باید سنخیت باشد.

۳ ) تصوراتِ غلط درباره ی راهِ شناختِ خدا :

و بعضی روشی که برای رسیدن به شناختِ خدا معرفی کرده اند شناختِ مخلوقات ( شناختِ نفسِ خود یا شناختِ جهان یا شناختِ اولیاء یا شناختِ معصومین ) است . البته بعد از شناختِ خدا ، شناختِ اینها هم لازم است امّا اینها همه غیر از خدایند پس بالذات نمیتوانند خدا را بشناسانند ( مراجعه شود به قسمتِ اوّلِ این بخش ). و این راه ها ربطی ندارند به تنها راهِ شناختِ صفاتِ خدا که خواندنِ أسماءِ خداست ( مراجعه شود به قسمتِ دوّمِ این بخش ).

الکافی جلد ۱ ص ۸۶ : « قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي نَاظَرْتُ قَوْماً فَقُلْتُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ‏ الْعِبَادُ يُعْرَفُونَ بِاللَّهِ فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ.

یعنی به امام صادق گفتم : با گروهی مناظره میکردم پس به آنها گفتم خدا جلیل تر و عزیز تر از آن است که به خلقِ خود شناخته شود بلکه عباد به خدا شناخته میشوند پس امام گفت خدا رحمتت کند.»

پس شناختِ خدا – که از راهِ خواندنِ نام هایش به دست می آید –  منجر به شناختِ عباد – یعنی نفس هایی که در مسیرِ عبادت قرار گرفته اند   میشود و بر عکسش نیست زیرا در ابتدای حدیث ، چنین فکری نهی شده و این نهی موردِ تاییدِ امام است و این نهی ، شاملِ شناختِ دیگر مخلوقاتِ خدا هم میشود.

« من عرف نفسه فقد عرف ربّه » یعنی از وجودِ شناختِ نفس نتیجه میگیریم وجودِ شناختِ خدا را .

این حدیث میتواند دو گونه معنی شود زیرا هم میشود از وجودِ معلول نتیجه گرفت که علّت وجود دارد ( یعنی شناختِ خدا علّت باشد برای شناختِ نفس ) و هم میتوان از وجودِ علّتِ تامّه نتیجه گرفت که معلول وجود دارد ( یعنی شناختِ نفس علّتِ تامّه باشد برای شناختِ خدا ) . با توجه به احادیثِ قبلی ، معنای دوم غلط است پس فقط اینطور معنا میشود که شناختِ خدا علّت است برای شناختِ نفس.

الکافی جلد ۱ص۳۳۷ : « … قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي‏ نَفْسَكَ‏ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي … .

یعنی … امام صادق علیه السلام : اگر زمانِ غیبت را درک کردی پس این دعا را بخوان : خدایا خودت را به من بشناسان که اگر تو خودت را به من نشناسانی پیامبرت را نخواهم شناخت ، خدایا رسولت را به من بشناسان که اگر تو رسولت را به من نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت ، خدایا حجتت را به من بشناسان که اگر تو حجتت را به من نشناسانی گمراه شده ام از دینم … .»

پس پیش از شناختِ خدا نمیشود پیامبرِ خدا را شناخت و پیش از شناختِ پیامبرِ خدا نمیشود حجّتِ خدا را شناخت و پیش از شناختِ حجّتِ خدا نمیتوان در دین گمراه نبود.

۴ ) نقشِ شناختِ خدا در عبادت :

تا خدا شناخته نشود ، عبادت کننده ، توهّمِ خود را میپرستد . پس عبادتِ خدا ، معلولِ شناختِ خداست . باید سنخیتی بینِ علّت و معلول باشد یعنی علّت باید قابلیّتِ ایجادِ معلول را داشته باشد یعنی شناختهای صفاتِ خدا باید بتوانند منجر به عبادت شوند . مثلا شناختِ خدا به حیّ بودنش نمیتواند منجر به اسلام شود ، آن شناختی که چنین قابلیّتی دارد شناختِ خدا به سلام بودنش است که با خواندنِ خدا با اسمِ سلام به وجود می آید.

۵ ) چند راهِ غلط :

الکافی جلد ۱ ص ۸۷ : « أبي عبد الله ع قال: من عبد الله بالتوهم فقد كفر و من عبد الاسم دون المعنى فقد كفر و من عبد الاسم و المعنى فقد أشرك و من عبد المعنى بإيقاع الأسماء عليه بصفاته التي وصف بها نفسه فعقد عليه قلبه و نطق به لسانه في سرائره و علانيته‏ فأولئك أصحاب أمير المؤمنين ع حقا و في حديث آخر أولئك هم المؤمنون حقا.

امام صادق (ع) فرمود: هر كه خدا را به توهم بپرستد ( نه اسم را بپرستد نه معنا را ) قطعا كافر است ، هر كه اسم را بی معنا بپرستد قطعا كافر است ، هر كه اسم و معنا را بپرستد قطعا مشرك است ، هر كه معنى (خدا ) را بپرستد به وسیله ی واقع کردن اسماء بر خدا – به وسیله ی صفاتى از خدا كه خدا با آن خود را توصیف کرده – و دل به آن دهد و در نهانش و آشكارش زبانش به آن گویا شود ، آنها حقیقتا اصحاب امير المؤمنين اند. در حديث ديگر آنان حقیقتا همان مؤمنان اند.»

توضیحِ اضافی : معنا یعنی کسی که اسم برای او وضع شده است .

تا خدا ( معنا ) شناخته نشود ، عبادت کننده ، توهّمِ خود را میپرستد . و خدا فقط با خواندنِ أسماء (همان واقع کردنِ أسماء برخدا) ، شناخته میشود پس همانطور که در این حدیث آمده، واقع کردنِ أسماء بر خدا، وسیله ی عبادتِ معنا است. پس این امکان پیش میاید که کسی إسم را عبادت کند.

و یا حتی ممکن است إسمی پرستیده شود، که به وسیله ی خدا و برای خدا وضع نشده باشد و پرستنده و پدرانش آن را وضع کرده باشند که خدا در آن إسم ، هیچ تاثیری قرار نداده.

سوره ی أعراف آیه ی ۷۱ : أتجادلوننی فی أسماءٍ سمّیتموها انتم و آبائکم ، ما نَزَّلَ اللهُ بها من سلطانٍ

سوره ی یوسف آیه ی ۴۰ : ما تعبدون من دونه إلّا أسماءً سمّیتموها انتم و آبائکم ما أنزل اللهُ بها من سلطانٍ

سوره ی نجم آیه ی ۲۳ : إن هی إلّا أسماءٌ سمّیتموها انتم و آبائکم ما أنزل اللهُ بها من سلطانٍ

۶ ) صفاتِ خدا ، صفاتِ عباد :

حدیثی طولانی از امام رضا علیه السلام آمده که در ابتدای حدیث ، قدیم بودنِ خدا شرح داده میشود ، و صفاتِ خدا همان ذاتِ اوست پس قدیم اند .

در میانه ی حدیث ، بحث درباره ی أسماءی است که برای عباد لازم شده اند :

الکافی جلد ۱ ص ۱۲۰ : « إعلم عَلَّمَكَ اللهُ الخير … ثمّ وَصَفَ نَفسَه تبارك و تعالى بأسماءٍ دَعَا الخلقَ إذ خلقَهم و تَعَبَّدَهم و ابتَلاهم إلى أن يَدعوه بها … قالوا أخبرونا إذا زَعَمتم أنّه لا مثلَ لله و لا شبهَ له كيف‏ شاركتموه‏ في أسمائه الحسنى فتَسَمَّيتم بجميعها فإنّ في ذلك دليلاً على أنّكم مثله في حالاته كلّها أو في بعضها دون بعض إذ جَمَعتم الأسماء الطّيبة قيل لهم إنّ الله تبارك و تعالى ألزَمَ العبادَ أسماءً من أسمائه على اختلاف المعاني … فافهم ذلك رَحِمَك الله … .

یعنی بدان خدايت خير آموزدسپس خدا خود را با نام هایی وصف کرد . خلق را – هنگامیکه آفريد و به عبادت و آزمون کشاند – دعوت کرد که او را با آن أسماء بخوانند … گفتند: به ما بگوئيد كه- در حالى كه معتقديد خدا مثل و شبه ندارد- چگونه شما در أسماء الحسنایش با او شريك هستيد پس به همه ی آن أسماء ( أسماء الحسنی ) نامیده میشوید ، پس قطعا در آن دلیلی است بر انکه كه شما در همه حالات يا در بعضى از حالات مثل خدا هستيد هنگامی که این أسماءِ طیّبه را جمع کرده اید . در پاسخ آنها بايد گفت : خداى تبارك و تعالى به عبادش أسمائى از أسماءِ خودش را لازم کرده است بر مبنای متفاوت بودنِ معناها ( همان قدیم و حادث و … ) … بفهمش خدا رحمتت کند … »

امام خودش شبهه میپرسد و خودش جواب میدهد پس سوال و جواب دقیق است و امام در مقامِ بیان است .

ائمه که جزئی از عبادند به همه ی أسماء الحسنی نامیده میشوند و بعضی از أسماءِ خدا برای عباد لازم شده است ، پس أسماء الحسنی ، بعضی از أسماءِ خداست نه همه ی انها .

أسماء الحسنی ، خاصِ أئمّه نیست . برای عباد لازم شده اند که أئمّه در رأسِ عبادند . پس شرطِ إلزامِ أسماء الحسنی ، عبد بودن است و غیرِ عباد به أسماء الحسنی نامیده نمیشوند گرچه ممکن است به دیگر أسماءِ خدا نامیده شوند .

عبد بودن شرطِ إلزامِ أسماء الحسنی است یعنی عبادتِ خدا به صفتی از خدا منجر به ایجادِ صفتی از خدا در عبد میشود . بینِ علّت و معلول باید سنخیت باشد پس عبد ، خدا را به هر صفتی عبادت کرده همان صفت در او ایجاد میشود .

در انتهای حدیث با مثالهای زیادی تفاوتِ صفاتِ خدا را در خدا و مخلوقات بیان میکند که تفاوتشان قدیم و نامحدود و بی زوال و بی نیاز از ابزار بودنِ صفاتِ خداست مثلا سمیع بودنِ مخلوقات ، حادث و محدود و زوال پذیر و نیازمندِ گوش است .

۷ ) رازِ این جلوه گری :

ثابت شد که عبد ، خدا را به هر صفتی عبادت کند ، خدا ، همان صفت را در او ایجاد میکند و این صفات ، عبدسازند پس

امام حسنِ عسکری در تفسیرشان ص ۳۲۷ از قولِ امام حسنِ مجتبی نقل میکنند : « مَن عَبَدَ اللهَ عَبَّدَ اللهُ له کلَّ شیء . یعنی هرکس خدا را عبادت کند ، خدا همه چیز را عبدِ او میکند.» .

مثلا مومن کسی است که خدا را به نامِ مومن خوانده ، سپس مومن بودنِ خدا را شناخته ، سپس متناسب با این صفت ، خدا را عبادت کرده سپس خدا او را جلوه ی مومن بودنش قرار داده است پس همانطور که پیامبرِ اکرم میفرمایند : المومنُ مرآتُ المومن .

۸ ) نگاهی به اهمیّتِ أسماء در قرآن :

الف ) اولین آیه ای که بر پیامبر نازل میشود « إقرأ باسمِ ربِّک الذی خلق » در سوره ی علق آیه ی ۱ است و « بسم الله الرّحمان الرّحیم » در آغازِ همه ی سوره ها جز توبه هست .

ب ) « فسَبِّح باسم ربِّک العظیمِ » در سوره ی بقره آیات ۷۴ و ۹۶ ، الحاقّه آیه ی ۵۲

« سبِّح اسمَ ربِّک الأعلی » در سوره ی اعلی آیه ی ۱

ج ) « و أذکُر اسمَ ربِّک و تَبتَّل الیه تبتیلا » در سوره ی مزمّل آیه ی ۸

« و أذکُر اسمَ ربِّک بُکرَةً و أصیلا » در سوره ی إنسان آیه ی ۲۵

د ) أمر به خواندنِ نامِ خدا بر خوراکی ها و نهی ازخوردنِ آنچه نامِ خدا برآن خوانده نشده است در آیاتِ زیادی آمده مثلا :

« کُلوا ممّا ذُکرَ اسمُ اللهِ علیه » در سوره ی انعام آیه ی ۱۱۸

« وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ‏ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ در سوره ی انعام آیه ی ۱۲۱»

ه ) ملائکه زخرف آیه ی ۱۹ : هُم عبادُ الرّحمان – بعد از آن که میبینند حضرتِ آدم به همه ی أسماء علم دارد و به هر کدام از ملائکه متناسب با علمش و مقامش از أسماء خبر میدهد ، قانع میشوند که حضرتِ آدم گزینه ی خوبی برای خلافت است .

سوره ی بقره آیه ی ۳۱ : وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها

سوره ی بقره آیه ی ۳۳ : قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ‏ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ‏ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏

و ) قد أفلحَ من تزکّی و ذَکرَ اسمَ ربِّه فصلّی در سوره ی أعلی ایاتِ ۱۴ و ۱۵

ز ) سوره ی بقره آیه ی ۱۱۴ : وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ‏ وَ سَعى‏ في‏ خَرابِها

سوره ی حج آیه ی ۴۰ : لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ‏ اللَّهِ كَثيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ (۴۰)

اینها آیاتی بود که ممکن است منظورِ آنها هر إسمی از خدا باشد و ممکن است تخصیص خورده باشند . مثلا همانطور که فقط بعضی أسماءِ خدا مربوط به عبادت اند ، ممکن است فقط بعضی أسماءِ خدا مربوط به تسبیح باشند یا … که جا دارد فردِ دیگری به بررسیِ آن بپردازد .

به هر حال آیاتِ زیر ، أمر بر خواندنِ خدا با أسماءی میکند که خدا آنها را برای عباد لازم کرده است .

سوره ی إسراء آیه ی ۱۱۰ : قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏

سوره ی اعراف آیه ی ۱۸۰ : وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها

۹ ) یک تصوّرِ غلط :

و بعضی افراد ، قدرتی برای اسماء – مثلا اسمِ اعظم –  پنداشته اند

الکافی جلد ۱ ص ۸۷ : «أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ وَ اشْتِقَاقِهَا اللَّهُ مِمَّا هُوَ مُشْتَقٌ‏ قَالَ فَقَالَ لِي يَا هِشَامُ اللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَ الْإِلَهُ يَقْتَضِي مَأْلُوهاً وَ الِاسْمُ غَيْرُ الْمُسَمَّى فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ لَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ عَبَدَ اثْنَيْنِ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاكَ التَّوْحِيدُ أَ فَهِمْتَ يَا هِشَامُ قَالَ فَقُلْتُ زِدْنِي قَالَ إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ اسْماً فَلَوْ كَانَ الِاسْمُ هُوَ الْمُسَمَّى لَكَانَ كُلُّ اسْمٍ مِنْهَا إِلَهاً وَ لَكِنَّ اللَّهَ مَعْنًى يُدَلُّ عَلَيْهِ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ كُلُّهَا غَيْرُهُ يَا هِشَامُ الْخُبْزُ اسْمٌ لِلْمَأْكُولِ وَ الْمَاءُ اسْمٌ لِلْمَشْرُوبِ وَ الثَّوْبُ اسْمٌ لِلْمَلْبُوسِ وَ النَّارُ اسْمٌ لِلْمُحْرِقِ أَ فَهِمْتَ يَا هِشَامُ فَهْماً تَدْفَعُ بِهِ وَ تُنَاضِلُ بِهِ‏ أَعْدَاءَنَا وَ الْمُتَّخِذِينَ‏ مَعَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ غَيْرَهُ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَقَالَ نَفَعَكَ اللَّهُ بِهِ وَ ثَبَّتَكَ يَا هِشَامُ قَالَ هِشَامٌ فَوَ اللَّهِ مَا قَهَرَنِي أَحَدٌ فِي التَّوْحِيدِ حَتَّى قُمْتُ مَقَامِي هَذَا.

هشام بن حكم از امام صادق (ع) از شرح اسماء خدا و اشتقاقِ آنها پرسيد:” الله” از چه مشتق است؟ امام : اى هشام،” الله” از” اله” مشتق است و این إله ( که اسم است ) اقتضا میکند  شايانِ پرستشى را (که معنا است ) ، اسم غیر از صاحبِ اسم است ، هر كه اسم را بپرستد بدونِ معنا (همان صاحبِ اسم ) قطعا كافر شده و چيزى نپرستيده و هر كه اسم و صاحبِ اسم را بپرستد قطعا كافر شده و دو چيز را پرستيده و هر كه معنا را بپرستد نه اسم را ، اين يگانه‏پرستى است ، اى هشام فهميدى؟ هشام : بيشتر بفرمائيد براى من. امام: قطعا براى خدا نود و نه اسم است اگر اسم همان صاحبِ اسم باشد هر كدام از آنها معبود میشود ولى خدا معنایى است كه دلالت میشود بر او به وسیله ی این اسماء و همه غیر از او هستند . اى هشام خبز نام خوردنى است و ماء نام آشاميدنى و ثوب نام پوشيدنى و نار نام سوزاننده. اى هشام به طورى فهميدى كه بوسيله آن دفاع کنی و مبارزه كنى با دشمنان ما و با آنها كه همراه خداى جل و عز معبود ديگرى پرستند؟ هشام: آرى . امام : خدايت بدان سود دهد و پابرجايت دارد. هشام گويد : به خدا از آن روز كه از جاى خود برخاستم تا امروز كسى مرا درباره يگانه‏پرستى محكوم نكرده است »

همانطور که نان سیر میکند ولی اسمِ نان سیر نمیکند اگر قدرتی باشد برای أسماء نیست بلکه برای کسی است که أسماء ، وصف کننده ی اویند یعنی خدا ) قدیم ( و کسانی که با عبادت ، صفت یا صفاتی از خدا در آنها جلوه کرده است ) حادث (  تا زمانی که ارتفاعِ عبادتشان کم نشود .

۱۰ ) : صفاتِ خدا و مراحلِ بندگی

الکافی جلد ۲ ص ۲۷ :« كتبت مع عبد الملك بن أعين إلى أبي عبد الله ع أسأله عن الإيمان ما هو فكتب إلي مع عبد الملك بن أعين سألت رحمك الله عن الإيمان و الإيمان هو الإقرار باللسان و عقد في القلب و عمل بالأركان و الإيمان بعضه من بعض و هو دار و كذلك الإسلام دار و الكفر دار فقد يكون العبد مسلما قبل أن يكون مؤمنا و لا يكون مؤمنا حتى يكون مسلما- فالإسلام قبل الإيمان و هو يشارك الإيمان فإذا أتى العبد كبيرة من كبائر المعاصي أو صغيرة من صغائر المعاصي التي نهى الله عز و جل عنها كان خارجا من الإيمان ساقطا عنه اسم الإيمان و ثابتا عليه اسم الإسلام فإن تاب و استغفر عاد إلى دار الإيمان و لا يخرجه إلى الكفر إلا الجحود و الاستحلال‏ أن يقول للحلال هذا حرام و للحرام هذا حلال و دان بذلك فعندها يكون خارجا من الإسلام و الإيمان داخلا في‏ الكفر و كان بمنزلة من دخل الحرم ثم دخل الكعبة و أحدث في الكعبة حدثا فأخرج عن الكعبة و عن الحرم فضربت عنقه و صار إلى النار.

سوره ی حجرات آیه ی ۱۴ : « قالَت الأعرابُ آمنّا ، قل لَم تُؤمِنوا و لکن قولوا أسلمنا ، و لمّا یَدخُل الأیمانُ فی قلوبکم

یعنی عرب ها گفتند ایمان آوردیم ، بگو ایمان نیاورده اید بلکه بگویید اسلام آورده ایم ، ایمان هنوز در قلبهایتان داخل نشده است »

پس – با انکه صفات ، همان ذاتِ خداست و نباید در خدا ترتیبی برای آنها قائل شد – عبادتِ عباد بر اساسِ صفاتِ خدا – و در نتیجه ایجادِ این صفات در عبد – ترتیب دارد (مرحله مرحله است) پس ابتدا دارند.

جمله ی «الایمان بعضه من بعض» یعنی بعضی از ایمان ، از بعضی دیگر از ایمان است . منظور از «بعضی از ایمان» مراحل قبل از ایمان نمیتواند باشد زیرا ایمان در مراحل قبلی نیست . منظور از «بعضی از ایمان» مراحل بعد از ایمان هم نیست زیرا با انکه ایمان در مراحلِ بعدی هست اما صفاتِ بالاتری (بالاتر از ایمان) که اضافه شده است اجازه نمیدهد آن مراحل را بعضی از ایمان بدانیم. «الایمان بعضه من بعض» یعنی خودِ مرحله ی ایمان دارای ریز مرحله هایی است و آن ریز مرحله ها نیز دارای أجزاءی است .

بندگی در افراد است و نعمت ها در جامعه . و جامعه از افرادی تشکیل شده که در بندگی باهم متفاوت اند . پس باید از بندگیِ افرادِ یک جامعه برآیند گرفت . پس برای یک جامعه همان مراحلِ بندگی وجود دارد و همان ریزمراحل و همان اجزاء ، تا یک جامعه به جامعه ی کامل برسد .

تغییر در بندگی منجر میشود به تغییر در نعمت ها . یعنی افزوده شدنِ یک مرحله از بندگی منجر میشود به افزوده شدنِ تعدادی نعمت. بینِ علّت و معلول باید سنخیت باشد پس نعمت ها از سنخِ همان مرحله ای اند که افزوده شده.

بخشِ دوم : اثباتِ مراحلِ بندگی مستند به آیات و روایات

۱ ) تعدادِ مراحل ، ریز مراحل و اجزاء :

در اینجا به دو روش ، تعدادِ مراحل و ریز مراحل را بیان کرده و سپس با هم تطبیق میکنیم .

الف :

المجازات النبویة ص ۲۳۸ : «پیامبر اکرم: مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ‏ ، وَ لِكُلِّ حَرْفٍ حَدٌّ ، وَ لِكُلِّ حَدٍّ مُطَّلَعٌ»

تفسیر العیاشی جلد ۱ ص ۱۱ : «فضيل بن يسار : سألت أبا جعفر ع عن هذه الرواية «ما في القرآن آية إلا و لها ظهر و بطن‏، و ما فيه حرف إلا و له حد و لكل حد مطلع» ما يعني بقوله لها ظهر و بطن‏ قال ظهره و بطنه تأويله … »

مطّلَع یعنی گیرنده ی اطلاعات و « لِكُلِّ حَدٍّ مُطَّلَعٌ » ؛ پس حدّ ، محدوده ای از اطّلاعات است .

حدّ ، محدوده ای از اطّلاعات است و « لِكُلِّ حَرْفٍ حَدٌّ » ؛ پس حرف ، اطلاعاتی است دارای حدّ .

المجازات النّبویّه ص ۶۵ : «پیامبرِ اکرم: أُنْزِلَ الْقُرْآنُ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ ‏؛ لِكُلِّ آيَةٍ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ»

حرف ، اطّلاعاتی است دارای حدّ و « أُنْزِلَ الْقُرْآنُ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ » و « لِكُلِّ حَدٍّ مُطَّلَعٌ » ؛ پس هفت گروه مخاطبِ قرآن اند که هر کدام تا حدّی از اطّلاعاتِ قرآن برای آنهاست .

بصائر الدرجات جلد ۱ صفحه ی ۱۹۶ : « امام صادق : تَفْسِيرُ الْقُرْآنِ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ‏ مِنْهُ مَا كَانَ وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ بَعْدُ ذَلِكَ تَعْرِفُهُ الْأَئِمَّةُ»

در این حدیث ، کلمه ی « تفسیر » نشان میدهد که هفت گونه بودن ، مربوط به باطن است نه ظاهر . در احادیثِ قبلی هم جملاتِ « مَا نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ‏ » و « لِكُلِّ آيَةٍ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ » همین را نشان میداد . زیرا اولا اگر هفت گونه بودن، مربوط به ظاهر بود نیازی به این جملات نبود یعنی اگر این جملات نبودند، ظاهر فهمیده میشد پس این جملات قرار است توجّهِ ما را به باطن جلب کند. ثانیاً امام صادق در وصفِ کسانی که ظاهرِ قرآن را هفت گونه میدانند یعنی با این احادیث قرائت های سبعه را توجیه کرده اند – میفرماید: الکافی جلدِ ۲ ص ۶۳۰ : «كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِد».

در ادامه، دو حدیثِ دیگر هم می آورم که نشان دهم این مفهوم یعنی هفت گونه بودنِ باطنِ قرآن در احادیثِ شیعه هم متواتر است .

تفسیر العیاشی جلد ۱ ص ۱۲ :«حماد بن عثمان : قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْأَحَادِيثَ تَخْتَلِفُ عَنْكُمْ قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ‏ وَ أَدْنَى مَا لِلْإِمَامِ أَنْ يُفْتِيَ عَلَى سَبْعَةِ وُجُوهٍ ثُمَّ قَالَ‏ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ‏ »

اینکه امام میتواند برای هر آیه هفت گونه حدیث بیاورد که محتوایشان مختلف است نشان میدهد که «إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ» اشاره به باطنِ قرآن است نه ظاهر.

وسائل الشیعه ج ۱۷ ص ۴۹ : «امام صادق علیه السّلام : كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع كَثِيراً مَا يَقُولُ … تَفَكَّرْ فِيمَا جَاءَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِ ص وَ احْتَفِظُوا بِهَذِهِ الْحُرُوفِ‏ السَّبْعَةِ … .»

تا اینجا فهمیدیم که پیامبر و ائمّه، قرآن را متناسب با مخاطبین، به هفت گونه تفسیر میکنند.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۳۲۹ : «امام صادق علیه السلام : قَالَ‏ إِنِّي‏ أَتَكَلَّمُ‏ بِالْحَرْفِ الْوَاحِدِ فِيهِ سَبْعُونَ وَجْهاً إِنْ شِئْتُ أُحَدِّثُ كَذَا وَ إِنْ شِئْتُ أُحَدِّثُ كَذَا.»

امام وقتی حدیثی متناسب با یکی از آن گروه های هفتگانه میگوید هفتاد وجه برای آن حدیث هست یعنی آن گروه، خود به هفتاد ریزگروه تقسیم میشود. باطن قران بر هفت حرف است که هر حرف هفتاد وجه است پس ۴۹۰ ریزگروه، مخاطبِ قرآن اند.

در اینجا به این دلیل که مطلب را با «حرف» اثبات کرده ام، از این حدیث استفاده کردم. این حدیث یکی از ۱۵ حدیثی است که در کتابِ «بصائر الدّرجات» در فصلِ «باب في الأئمة أنهم يتكلمون على سبعين وجها كلها المخرج و يفتون بذلك‏» -یعنی هر حدیثِ امام، هفتاد وجه دارد- آمده است.

سوره ی حج آیه ی ۱۱ : «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ»

کسانی هستند که خدا را بر یک حرف عبادت میکنند. اینها خدا را بر یک حرف از هفت حرف یعنی کمترین میزان عبادت میکنند .

اولاً عبادت بر مبنای این حروف است و ثابت کردیم که عبادت بر مبنای معرفت به أسماء الحسنی است پس محوریتِ هر حرف یعنی محدوده ای از اطّلاعات   باید معرفت به یکی از أسماء الحسنی باشد. پس تعداد این حروف تعداد مراحل بندگی را مشخص میکند.

حدیثِ «من علّمنی حرفا فقد صیّرنی عبداً» نیز ظاهرا ارتباطِ بینِ حرف و عبد شدن را نشان میدهد نه تکریمِ معلّم را. حدیثِ «من علّمنی حرفاً کنتُ عبداً له» نیز همینطور. عبادت، معنای مشخّصی دارد و کافری که آموزشی به انسان بدهد، شایسته ی عبادت نمیشود گرچه احترام به او لازم است. عبادتِ معلّم با دو شرط امکان دارد، اوّل آنکه حرفی که آموزش میدهد، حرفی از عبادت باشد زیرا باید بینِ علّت (آموزشِ حرف) و معلول (عبادتِ شاگرد استاد را) سنخیّتی باشد. دوّم آنکه کسی که آن حرف از عبادت را آموزش میدهد، خودش به آن حرف از عبادت، عمل کند زیرا کسی که عمل نمیکند، صفتی از خدا که او را قابلِ عبادت کُنَد را ندارد.

ب :

الکافی جلد ۲ ص ۴۴: «امام صادق علیه السلام: إنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ‏ أَجْزَاءً بَلَغَ بِهَا تِسْعَةً وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً ثُمَّ جَعَلَ الْأَجْزَاءَ أَعْشَاراً فَجَعَلَ الْجُزْءَ عَشْرَةَ أَعْشَارٍ ثُمَّ قَسَمَهُ بَيْنَ الْخَلْقِ فَجَعَلَ فِي رَجُلٍ عُشْرَ جُزْءٍ وَ فِي آخَرَ عُشْرَيْ جُزْءٍ حَتَّى بَلَغَ بِهِ جُزْءاً تَامّاً وَ فِي آخَرَ جُزْءاً وَ عُشْرَ جُزْءٍ وَ آخَرَ جُزْءاً وَ عُشْرَيْ جُزْءٍ وَ آخَرَ جُزْءاً وَ ثَلَاثَةَ أَعْشَارِ جُزْءٍ حَتَّى بَلَغَ بِهِ جُزْءَيْنِ تَامَّيْنِ ثُمَّ بِحِسَابِ ذَلِكَ حَتَّى بَلَغَ بِأَرْفَعِهِمْ تِسْعَةً وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً فَمَنْ لَمْ يَجْعَلْ فِيهِ إِلَّا عُشْرَ جُزْءٍ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى أَنْ يَكُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْعُشْرَيْنِ وَ كَذَلِكَ صَاحِبُ الْعُشْرَيْنِ لَا يَكُونُ مِثْلَ صَاحِبِ الثَّلَاثَةِ الْأَعْشَارِ وَ كَذَلِكَ مَنْ تَمَّ لَهُ جُزْءٌ لَا يَقْدِرُ عَلَى أَنْ يَكُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْجُزْءَيْنِ وَ لَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ هَذَا الْخَلْقَ عَلَى هَذَا لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً»

این حدیث نیز مراحل را بیان میکند اولا این اجزاء مرحله وار تقسیم شده اند یعنی برای تقسیم بین خلق ترتیب دارند یعنی کسی که تا فلان جزء را دارد اجزاءِ پایین تر را هم دارد و اجزاءِ بالاتر را ندارد.دوما ۴۹ جزء که هر جزء ۱۰ جزء باشد مجموعا ۴۹۰ جزء میشود که در بالا هم همین شد.

عبارات ( لا یقدر ) و ( لو علم الناس … لم یلم احدا احدا ) ممکن است این معنا را به ذهن برساند که صعود یا سقوط در این مراحل غیر ممکن است امّا در احادیثِ زیادی بر سخت نگرفتن به کسانی که در بندگی در رتبه های پایین تر قرار دارند تاکید شده که شاملِ درک کردنِ میزانِ تواناییشان و ملامت نکردن از آنچه کسب نکرده اند میباشد. « تَرَفَّقُوا بِهِمْ وَ سَهِّلُوا لَهُمُ الْمَدْخَل » در حدیثِ زیر از امام صادق این معنا را تایید میکند.

خصال جلد ۲ ص ۳۵۴ : «امام صادق میفرماید : … قَسَمَ لِبَعْضِ النَّاسِ سَهْماً وَ لِبَعْضٍ السَّهْمَيْنِ وَ لِبَعْضٍ الثَّلَاثَةَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ الْأَرْبَعَةَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ الْخَمْسَةَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ السِّتَّةَ الْأَسْهُمِ وَ لِبَعْضٍ السَّبْعَةَ الْأَسْهُمِ فَلَا تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمِ السَّهْمَيْنِ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمَيْنِ ثَلَاثَةَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ الثَّلَاثَةِ أَرْبَعَةَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ الْأَرْبَعَةِ خَمْسَةَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ الْخَمْسَةِ سِتَّةَ أَسْهُمٍ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ السِّتَّةِ سَبْعَةَ أَسْهُمٍ فَتُثَقِّلُوهُمْ وَ تُنَفِّرُوهُمْ وَ لَكِنْ تَرَفَّقُوا بِهِمْ وَ سَهِّلُوا لَهُمُ الْمَدْخَل‏ … فَلَا تُحَرِّفُوا بِهِمْ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِي أُمَيَّةَ كَانَتْ بِالسَّيْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأْلِيفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِيَّةِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِي دِينِكُمْ وَ فِيمَا أَنْتُمْ فِيهِ».

احادیثِ دیگری هم در منابعِ حدیثی هست که هر کدام به گوشه ای از این چارچوب اشاره کرده است. بعضی به هفت مرحله بودنِ اسلام، بعضی به هفت مرحله بودنِ ایمان و بعضی به ده مرحله بودنِ فلان ریزمرحله اشاره کرده اند.

در منابعِ غیرِ حدیثی هم، احادیثی هست که همین نتیجه را میدهد مثلا دو حدیثِ زیر از پیامبرِ اکرم:

اعجاز البیان فی تفسیرِ أمُّ القران ص ۱۲۸ : «للقرآنِ ظَهرٌ و بَطنٌ الی سبعة أبطُن»

جامع الأسرار و منبع الانوار ص ۵۳۰ : «إنَّ للقرآنِ ظَهراً و بَطناً، و لبَطنِه بَطنٌ الی سبعة أبطُن» و وَرَدَ «سبعین» و …

پس قرآن، هفت بطن دارد که هر بطنش، هفت یا هفتاد بطن دارد، یعنی هر بطنِ قرآن، هفت بطن دارد که هر کدام ده بطن دارند.

۲ ) نامِ اوّلین مرحله :

مرحله ی اوّل ، دو نشانه ی منحصر به فرد دارد که به کمکِ این دو نشانه ، میشود مرحله ی اوّلِ بندگی را پیدا کرد:

نشانه ی اوّل : از بینِ مراحل ، فقط ویژگیِ مرحله ی اوّل ، مشترک بینِ عباد با درجاتِ مختلف است زیرا مراحلِ بندگی مانندِ خانه های داخلِ هم اند (رجوع شود به بخشِ اوّل قسمتِ ۱۰). اگر عباد با درجاتِ مختلف به بیانِ ویژگی ای مشترک از خود بپردازند عقلا دو حالت قابلِ تصوّر است : یا آن ویژگی از عبد بودنشان نیست ، یا اگر آن ویژگی از عبد بودنشان باشد ویژگیِ مرحله ی اوّل است.

نشانه ی دوّم : از بینِ مراحل ، ویژگیِ مرحله ی اوّل ، مرزِ بینِ عباد و غیرِ عباد است . هر کس آن را دارد عبد است و ویژگیِ غیرِ عباد را ندارد و هر کس آن را ندارد عبد نیست و ویژگیِ غیرِ عباد را دارد.

سوره ی بقره آیه ی ۳۰ : «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (۳۰)»

ملائکه ابتدا میپرسند که «آیا آنکه در زمین خلیفه قرار میدهی خونریز و فاسد است ؟»  سپس صفت هایی از خود را بیان میکنند پس :

یا ملائکه با بیانِ این صفت ها (تسبیح و تقدیس) فقط خودشان را با کسی که دارای آن ویژگی ها (خونریزی و فساد) است مقایسه کرده اند که در این صورت، این صفت ها (تسبیح و تقدیس) از ملائکه نفیِ آن ویژگی ها (فساد و خونریزی) را میکنند.

یا ملائکه با بیانِ این صفت ها، دلیلِ حساسیتشان نسبت به موضوع (خلیفه شدنِ یک فاسد و خونریز) را توضیح میدهند یعنی این صفت هاست که نمیگذارد نسبت به موضوع بی تفاوت باشند؛ که در این صورت، صفت هایی که باعثِ ضدّیتِ ملائکه با آن ویژگی ها (خونریزی و فساد) شده اند، از ملائکه نفیِ آن ویژگی ها (خونریزی و فساد) را هم میکنند.

پس لااقل یکی از این دو صفت (تسبیح و تقدیس) از ملائکه نفیِ خونریزی و فساد میکنند زیرا برای نفی کردن، یک صفت که نفی کند کفایت میکند.

خونریزی و فساد از ویژگی های غیرِ عباد است زیرا «إنَّ اللهَ لا یُحِبُّ المعتدین» و «إنَّ اللهَ لا یُحِبُّ المفسدین»؛ و صفتی که ویژگی های غیرِ عباد را نفی کند، از عبد بودن است. پس لااقل یکی از این دو صفت (تقدیس و تسبیح) مربوط به عبد بودن است.

ویژگی های بد، دو حالت ممکن است داشته باشد، یا دارنده ی آن عبد نیست و یا دارنده ی آن عبدی است که تا آن ویژگی هست، رشد نمیکند. اگر گفته شده بود که خدا فساد و تجاوز را دوست ندارد پس ممکن بود که متجاوز و فاسدهای عبد هم وجود داشته باشند زیرا خدا عبادش را دوست دارد اما وقتی گفته شده خدا فاسد و متجاوز را دوست ندارد پس این صفات، صفاتِ غیرِ عباد است.

و امّا تسبیح :

تُسَبِّحُ‏ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ‏ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ‏ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً (۴۴)

غیرِ عباد هم تسبیح میکنند . پس تسبیح ، شرطِ عبد بودن نیست ، و گفتیم که لااقل یکی از این دو ویژگی باید از عبد بودنِ ملائکه باشد.

پس قطعا تقدیس ، همان ویژگی است که مشترک بینِ ملائکه با درجاتِ مختلف است . پس قدّوس ، اولین إسم از اسماء الحسنی است.

الکافی جلد ۵ ص ۵۶ : « امام صادق علیه السّلام : مَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ لَمْ يُؤْخَذْ لِضَعِيفِهَا مِنْ قَوِيِّهَا بِحَقِّهِ غَيْرَ مُتَعْتَعٍ‏»

تحف العقول ص ۱۴۲ : « امام علی علیه السلام : لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَعْتَع‏»

پس اوِلین مرحله ی بندگی آن است که حقِ ضعیف از قوی گرفته شود ؛ از قوی ای که حقِ ضعیف را نمیدهد یعنی از ظالم . پس اوّلین مرحله ی بندگی ، ظلم ستیزی است .

ب ) در آزمونِ اوّلین مرحله اند :

تفسیرِ امام حسنِ عسکری علیه السلام ص ۲۱۶ : «نُقَدِّسُ لَكَ‏ نُطَهِّرُ أَرْضَكَ مِمَّنْ يَعْصِيكَ»

شواهد التنزیل لقواعد التفضیل ص : «عبد الله بن مسعود: و نُقَدِّسُ لَكَ‏ يَعْنِي وَ نُطَهِّرُ لَكَ الْأَرْض‏»

در تفاسیرِ روایی اینگونه است که آیاتِ قران را قطعه قطعه آورده اند و پس از هر قطعه معنایش را آورده اند.

اوّلین مرحله ای که طبقِ قرآن ، حضرتِ موسی گذراند کمک به یک مظلوم در برابرِ یک ظالم بود. اوّلین امتحانی که امّتِ طالوت علیه السّلام با آن الک شد ، جنگ برای پس گرفتنِ تابوتِ عهد بود. و امّتِ موسی علیه السلام بعد از رودِ نیل، مدام در حالِ سقوط بودند. آخرین سقوطشان، نرفتن به جنگ با حکومتی جبّارِ حاکم بر فلسطین بود که پس از این سقوط از فاسقان(غیرِ عباد) شدند.

سوره ی قصص : «وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى‏ حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِهِ عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ‏ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ (۱۵)»

سوره ی بقره : «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ‏ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ (۲۴۶)»

سوره ی مائده : «قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (۲۴) قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ‏ إِلاَّ نَفْسي‏ وَ أَخي‏ فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ (۲۵)»

ج ) بر یک حرف خدا را عبادت میکنند :

سوره ی حج آیه ی ۱۱ : «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ»

در تفسیرِ این آیه سه حدیث می آورم :

۱- امام باقر علیه السلام : «هَؤُلَاءِ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ شَكُّوا فِي مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ فَتَكَلَّمُوا بِالْإِسْلَامِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَقَرُّوا بِالْقُرْآنِ وَ هُمْ فِي ذَلِكَ شَاكُّونَ فِي مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ وَ لَيْسُوا شُكَّاكاً فِي اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ‏ عَلى‏ حَرْفٍ‏ يَعْنِي عَلَى شَكٍّ فِي مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ- فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ يَعْنِي عَافِيَةً فِي نَفْسِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ‏ اطْمَأَنَّ بِهِ‏ وَ رَضِيَ بِهِ‏ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ يَعْنِي بَلَاءً فِي جَسَدِهِ أَوْ مَالِهِ تَطَيَّرَ وَ كَرِهَ الْمُقَامَ عَلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِيِّ ص فَرَجَعَ إِلَى الْوُقُوفِ وَ الشَّكِّ فَنَصَبَ الْعَدَاوَةَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْجُحُودَ بِالنَّبِيِّ وَ مَا جَاءَ بِهِ.

یعنی : اينان مردمی اند كه خدا را عبادت كردند و عبادتِ هر چه جز خدا پرستش ميشد را رها کردند ، و درباره ی محمد (ص) و آنچه آورده شک دارند پس اسلام را بزبان جارى كردند و گواهى دادند كه معبودى جز خداى يگانه نيست و اين كه حضرتِ محمّد، رسول خدا است، و بقرآن نيز اعتراف كردند، ولى با اين حال آنها درباره ی حضرتِ محمّد و آنچه آورده شك دارند، اگرچه درباره ی خدا شك نداشتند، خداى عزّ و جلّ فرمايد: «و برخى از مردمند كه خدا را بر یک حرف عبادت كنند» يعنى بر شك درباره ی حضرتِ محمّد و آنچه آورده است «پس اگر به او خوبى رسد» يعنى عافيت در خود و مال و فرزندش «بآن آسوده گردد» و خوشنود گردد «و اگر به او فتنه‏اى  رسد» يعنى بلائى در تن و يا مالش، آن را بفال بد گيرد و از پا برجا بودن بر اقرار پيغمبر (ص) بدش آيد و بتوقف و شك برگردد، و بدشمنى خدا و رسولش و انكار به پيغمبر و آنچه آورده است برخيزد»

گفتیم که حرف ، محدوده ای از اطّلاعات است تا عبادی که آن اطّلاعات را میفهمند بر مبنای آن، خدا را عبادت کنند. و شک، نبودِ اطّلاعات است. پس آنچه «شک» را برطرف میکند «حرف» است.

اینها در خدا شک ندارند پس «حرف»ی را میفهمند که شک در خدا را برطرف میکند. و در حضرتِ محمّد شک دارند پس «حروف»ی را نمیفهمند که شک در حضرتِ محمّد و آنچه آورده را برطرف میکند.

۲- امام باقر علیه السلام: «هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَخَرَجُوا مِنَ الشِّرْكِ وَ لَمْ يَعْرِفُوا أَنَّ مُحَمَّداً ص رَسُولُ اللَّهِ فَهُمْ يَعْبُدُونَ اللَّهَ‏ عَلَى شَكٍّ فِي مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ فَأَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ قَالُوا نَنْظُرُ فَإِنْ كَثُرَتْ أَمْوَالُنَا وَ عُوفِينَا فِي أَنْفُسِنَا وَ أَوْلَادِنَا عَلِمْنَا أَنَّهُ صَادِقٌ وَ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ نَظَرْنَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ‏ يَعْنِي عَافِيَةً فِي الدُّنْيَا وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ يَعْنِي بَلَاءً فِي نَفْسِهِ وَ مَالِهِ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ‏ انْقَلَبَ عَلَى شَكِّهِ إِلَى الشِّرْكِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ‏ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ‏ قَالَ يَنْقَلِبُ مُشْرِكاً يَدْعُو غَيْرَ اللَّهِ وَ يَعْبُدُ غَيْرَهُ فَمِنْهُمْ مَنْ يَعْرِفُ وَ يَدْخُلُ الْإِيمَانُ قَلْبَهُ فَيُؤْمِنُ وَ يُصَدِّقُ وَ يَزُولُ عَنْ مَنْزِلَتِهِ مِنَ الشَّكِّ إِلَى الْإِيمَانِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَثْبُتُ عَلَى شَكِّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْقَلِبُ إِلَى الشِّرْكِ‏.

یعنی : ايشان مردمى اند كه خدا را يگانه داشتند و پرستشِ هرچه جز خداوند پرستش شود را رها کردند پس از شرك خارج شدند و نفهمیدند كه محمد (ص) رسول خداست پس اينها خدا را پرستيدند با شك درباره محمد (ص) و آنچه آورده است پس نزد رسول خدا (ص) آمدند و گفتند: نگاه میکنیم اگر اموال ما بسيار شد و خودمان و فرزندانمان عافیت داشتیم ميدانيم كه او راستگو و پيامبر خدا است و اگر جز اين شد تأمل ميكنيم، خداى عز و جل فرمود: «پس اگر باو خوبى رسد به آن مطمئن شود» يعنى عافيت در دنيا «و اگر فتنه‏اى باو رسد» يعنى بلائى در جان و مالش «رو برگرداند» با شكّش بسوى شرك برگردد «در دنيا و آخرت زیانکار شود اين همان زيان آشكار است ميخواند جز خدا آنچه را نه زيانش رساند و نه سودش دهد» فرمود: بشرك برگردد و جز خدا را بخواند و جز او را پرستش كند. پس برخى از آنها خواهند فهمید و ايمان در دلشان وارد میشود پس ايمان می آورند و تصدیق میكنند و از منزلِ شك به ايمان در می آيند، و برخی از آنها بر شك خود باقی میمانند و برخی از آنها بشرك برمیگردند»

بعضی از اینها به مراحلِ بالاتر صعود میکنند و بعضی در همین مرحله میمانند و بعضی همین یک مرحله را هم از دست میدهند و مشرک میشوند.

۳- ضُرَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ‏ قَالَ شِرْكُ طَاعَةٍ وَ لَيْسَ شِرْكَ عِبَادَةٍ وَ عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ‏ قَالَ إِنَّ الْآيَةَ تَنْزِلُ فِي الرَّجُلِ ثُمَّ تَكُونُ فِي أَتْبَاعِهِ- ثُمَّ قُلْتُ كُلُّ مَنْ نَصَبَ دُونَكُمْ شَيْئاً فَهُوَ مِمَّنْ‏ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ‏ فَقَالَ نَعَمْ وَ قَدْ يَكُونُ مَحْضاً.

ضریس نقل میکند : امام صادق درباره ی آیه ی «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» فرمود : شرك در طاعت است نه شرك در عبادت، و در باره ی آیه ی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ» فرمود: آيه درباره مردى نازل شده و سپس درباره ی پيروان او هم میباشد، پس من عرضكردم: هر كه در برابر شما چيزى برپا دارد او از كسانى است كه خدا را بر یک حرف پرستيده؟ فرمود: آرى و گاهى مشرك محض باشد.

کسی که ویژگیِ مرحله ی دوّم را ندارد، یا در مرحله ی اوّلِ بندگی است و یا از غیرِعباد است.

فقط مرحله ی دوّم است که این نشانه (همین خطِ قبلی) را دارد زیرا دیگر مراحل این نشانه را ندارند، و ویژگی هایی که مربوط به بندگی نباشند هم نمیتوانند چنین نشانه ای داشته باشند.

و در این حدیث گفته شده : هر کس در برابر ِ ائمّه چیزی برپا دارد یا در مرحله ی اوّلِ بندگی است یا مشرک است. پس مرحله ی دوّمِ بندگی برپا داشتنِ ائمّه و کنار زدنِ هر کسی است که در برابرِ ائمّه قرار دارد و لازمه اش آن است که در حضرتِ محمّد و آنچه آورده هم شک نداشته باشند.

۴ ) نامِ دوّمین مرحله :

با توجّه به آنچه در توضیحِ حدیثِ قبلی گفته شد و

الاحتجاج علی اهلِ اللّجاج جلد ۱ ص ۵۹ : «قسمتی از خطبه ی غدیر: إِنَّ جَبْرَئِيلَ ع هَبَطَ إِلَيَّ مِرَاراً ثَلَاثاً يَأْمُرُنِي عَنِ السَّلَامِ‏ رَبِّي‏ وَ هُوَ السَّلَامُ‏ أَنْ أَقُومَ فِي هَذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ أَبْيَضَ وَ أَسْوَدَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِي الَّذِي مَحَلُّهُ مِنِّي مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيَّ بِذَلِكَ آيَةً مِنْ كِتَابِهِ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ‏ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ هُوَ رَاكِعٌ يُرِيدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كُلِّ حَالٍ وَ سَأَلْتُ جَبْرَئِيلَ أَنْ يَسْتَعْفِيَ لِي عَنْ تَبْلِيغِ ذَلِكَ إِلَيْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِي بِقِلَّةِ الْمُتَّقِينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنَافِقِينَ وَ إِدْغَالِ‏ الْآثِمِينَ وَ خَتْلِ‏ الْمُسْتَهْزِءِينَ بِالْإِسْلَام‏»

یعنی جبرئیل ۳ بار بر من نازل شد و مرا امر کرد بر تبلیغِ سلام و تبلیغِ سلام این است که در اینجا بایستم و به همه بشناسانم که علی بن ابی طالب برادرم و وصیّم و جانشینم و امامِ بعد از من است … از جبرئیل خواستم که برای من طلبِ معاف شدن کند از تبلیغِ آن به سوی شما … .

پس سلام ، بر پا داشتنِ ائمّه است. پس سلام، دومین إسم از أسماء الحسنی است .

حضرتِ موسی پس از امتحانِ ظلم ستیزی، با دخترِ حضرتِ شعیب ازدواج کرد و زیرِ نظرِ حضرتِ شعیب قرار گرفت . حضرتِ طالوت از افرادی که با امتحانِ ظلم ستیزی الک شده بودند،با آبِ یک چشمه امتحانِ تسلیم شدن گرفت. خدا از قومِِ حضرتِ موسی که مدام در حالِ باخت و سقوط بودند، قبل از امتحانِ ظلم ستیزی که آخرین سقوطشان در بندگی بود- امتحانِ تسلیمِ هارون بودن گرفت .

سوره ی قصص آیه ی ۲۷ : «قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى‏ ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَني‏ ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ»

سوره ی بقره آیه ی ۲۴۹ : «فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ‏ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً … »

سوره ی ابراهیم آیه ی ۳۶ : «… فَمَنْ تَبِعَني‏ فَإِنَّهُ مِنِّي‏ …»

سوره ی طه آیه ی ۹۰ : «وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ‏ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُوني‏ وَ أَطيعُوا أَمْري»

۵ ) نامِ سوّمین و پنحمین مرحله :

مرحله ی پنجمِ بندگی ، از کنارِ هم قرار دادنِ سه حدیثِ زیر مشخّص میشود :

۱- امام سجّاد علیه السلام : «الزهد عشرة أجزاء أعلى درجة الزهد أدنى درجة الورع و أعلى درجة الورع أدنى درجة اليقين و أعلى درجة اليقين أدنى درجة الرضا.

یعنی زهد ده جزء است . بالاترین درجه ی زهد پایین ترین درجه ی ورع است و بالاترین درجه ی ورع پایین ترین درجه ی یقین است و بالاترین درجه ی یقین پایین ترین درجه ی رضا است.»

زهد دارای ۱۰ جزء است پس ریز مرحله است، و زهد و ورع و یقین و رضا ریز مرحله هایی پشت سر هم اند.

امام رضا علیه السلام : «الإيمان فوق الإسلام بدرجة و التقوى فوق الإيمان بدرجة و اليقين فوق التقوى بدرجة و لم يقسم بين العباد شي‏ء أقل من اليقين. یعنی ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است و تقوا یک درجه از ایمان بالاتر است و یقین یک درجه از تقوا بالاتر است و … .»

ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است پس سوّمین إسم از أسماء الحسنی ، مومن است.

حدیثِ اوّل، ترتیبِ ریزمرحله ها را نشان میدهد و حدیثِ دوّم، ترتیبِ مرحله ها را. یقین در هر دو حدیث، تکرار شده است. پس یا نامِ یک ریز مرحله، جانشینِ نامِ مرحله اش شده است و یا نامِ یک مرحله، جانشینِ نامِ ریزمرحله اش شده است.

وقتی ترتیبِ ریزمراحل بیان میشود امکان ندارد نامِ یک مرحله، جایگزینِ نامِ ریزمرحله اش شود زیرا : یا ریزمرحله ی قبل از آن ریزمرحله، قبل از آن مرحله نیست و یا ریزمرحله ی بعد از آن ریزمرحله، بعد از آن مرحله نیست و یا هر دو. یعنی لااقل یکی از ریزمرحله های قبل و بعد، خودش ریزمرحله ی همان مرحله است. تصوّر کنید میفهمید!

امّا وقتی ترتیبِ مراحل بیان میشود امکان دارد نامِ یک ریزمرحله، جایگزینِ نامِ مرحله اش شود به شرطِ آنکه نامِ بالاترین ریزمرحله ی یک مرحله ، جایگزینِ نامِ آن مرحله شود زیرا فقط بالاترین ریزمرحله ی یک مرحله میتواند مرحله اش را به تمامی توصیف کند.

پس یقین ریزمرحله است و بالاترین ریزمرحله از مرحله ی پنجمِ بندگی است. حدیثِ دوم، جایگزینِ نامِ مرحله ی پنجمِ بندگی شده است.

امام صادق علیه السلام : إن الإيمان أفضل من الإسلام و إن اليقين أفضل من الإيمان و ما من شي‏ء أعز من اليقين.

شیءی عزیزتر از یقین نیست پس ویژگی هایی هستند که همگی عزیز اند و میزانِ عزّتشان متفاوت است و یقین، از همه عزیز تر است پس یقین بالاترین ریزمرحله ی عزّت است. پس پنجمین إسم از أسماء الحسنی عزیز است .

هفتمین ریزمرحله ی عزّت، یقین است. ششمین ریزمرحله اش ورع است. پنجمین ریز مرحله اش زهد است. مرحله ی بعد از عزت، اولین ریزمرحله اش رضا است.

درباره ی تقوی نیز دو حالت ممکن است، یا نامِ مرحله است و یا نامِ ریز مرحله ایست که توانسته مرحله اش را به تمامی توصیف کند و جانشینِ نامِ مرحله اش شده است. در همین بخش، اثبات خواهیم کرد که نامِ مرحله ی چهارم چیزِ دیگریست پس تقوی بالاترین ریزمرحله ی آن خواهد بود.

سوره ی ص : «قالَ فَبِعِزَّتِكَ‏ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ (۸۲)»

ابلیس به بالاترین صفتی از خدا که میشناسد برای اغوای انسان قسم میخورد.

۷ ) المصوّر له الأسماءُ الحسنی :

سجده ی ملائکه بر حضرتِ آدم با ۳ پیش زمینه در قرآن آمده است : اولی أسماء، دوّمی روح و سوّمی صورة . أسماء به حضرتِ آدم تعلیم شد و روح در حضرتِ آدم دمیده شد ولی همه ی انسانها مشمولِ صورة شده اند.

سوره ی أعراف آیه ی ۱۱ «وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»

با آنکه سجده ی ملائکه فقط برای حضرتِ آدم بود که مشمولِ هر سه بود، امّا «صورة» و «أسماء الحسنی» ارتباط دارند زیرا :

هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ‏ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (۲۴)

در کتابِ «التحقیق فی کلماتِ القرآنِ الکریم» برای معنای «ص و ر» آمده «هو التحویل و الإمالة الی جانب» یعنی ایجادِ حالتی که میل دهد به سمتی، یعنی برنامه نویسی.

مصوّر یعنی برنامه نویسی کننده و أسماء الحسنی، صفاتی از خدا است که عباد، خدا را متناسب با آنها عبادت میکنند و دارای آنها میشوند. پس همانطور که خدا به خاطرِ داشتنِ أسماء الحسنی، قابلیّتِ عبادت شدن را دارد، انسان را نیز برای عبد شدن، دارای قابلیّت کرده اند(برنامه نویسی کرده اند).

امام خمینی نیز در کتابِ «شرحِ چهل حدیث» در توضیحِ حدیثِ «أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى‏ صُورَتِهِ» ، مظهرِ أسماء بودنِ آدم را شرح میدهند .

الکافی جلد یک ص ۱۳۴ : «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَمَّا يَرْوُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى‏ صُورَتِهِ‏ فَقَالَ هِيَ صُورَةٌ مُحْدَثَةٌ مَخْلُوقَةٌ وَ اصْطَفَاهَا اللَّهُ وَ اخْتَارَهَا عَلَى سَائِرِ الصُّوَرِ الْمُخْتَلِفَةِ فَأَضَافَهَا إِلَى نَفْسِهِ كَمَا أَضَافَ الْكَعْبَةَ إِلَى نَفْسِهِ وَ الرُّوحَ إِلَى نَفْسِهِ فَقَالَ‏ بَيْتِيَ‏ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏»

 

۸ ) نامِ دو مرحله ی دیگر :

اثباتِ این دو نام به نتیجه گیری از ۳ مقدّمه احتیاج دارد.

مقدمه ی اوّل : 

الغارات جلد ۱ ص ۱۰۸ :«امام علی علیه السلام : … الرُّوحُ وَاحِدَةٌ وَ الصُّوَرُ شَتَّى … فَإِنْ عَمِيَ‏ عَلَيْكَ شَرْحُهُ فَسَأُعْطِيكَ ظَاهِراً مِنْهُ تَكُونُ أَعْلَمَ أَهْلِ بِلَادِكَ بِمَعْنَى لَيْلَةِ الْقَدْرِ … إِنَّ اللَّهَ فَرْدٌ يُحِبُّ الْوَتْرَ وَ فَرْدٌ اصْطَفَى الْوَتْرَ فَأَجْرَى جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ عَلَى سَبْعَةٍ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ‏ وَ قَالَ‏ خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً وَ قَالَ فِي جَهَنَّمَ‏ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ‏ و… و قَالَ‏ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيم فَأَبْلِغْ حَدِيثِي أَصْحَابَكَ لَعَلَّ اللَّهَ يَكُونُ قَدْ جَعَلَ فِيهِمْ نَجِيباً إِذَا هُوَ سَمِعَ حَدِيثَنَا نَفَرَ قَلْبُهُ إِلَى مَوَدَّتِنَا … اطْلُبْهَا فِي السَّبْعِ الْأَوَاخِرِ وَ اللَّهِ لَئِنْ عَرَفْتَ آخِرَ السَّبْعَةِ لَقَدْ عَرَفْتَ أَوَّلَهُنَّ وَ لَئِنْ عَرَفْتَ أَوَّلَهُنَّ لَقَدْ أَصَبْتَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ … مَنْ فَازَ بِالسَّبْعَةِ كَمَّلَ الدِّينَ كُلَّهُ وَ هُنَّ الرَّحْمَةُ لِلْعِبَادِ وَ الْعَذَابُ عَلَيْهِمْ وَ هُمُ‏ الْأَبْوَابُ الَّتِي قَالَ تَعَالَى-: لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ‏ يَهْلِكُ عِنْدَ كُلِّ بَابٍ جُزْءٌ وَ عِنْدَ الْوَلَايَةِ كُلُّ بَابٍ»

هفت چیز هست که همه چیز – یعنی آسمان و زمین و جهنّم و … –  بر آن هفت چیز جاری شده است زیرا خدا یکی است و یکسانی را دوست دارد و برگزیده است.

امام دارد معنای ظاهریِ «الصور شتّی» را بیان میکند پس «لَئِنْ عَرَفْتَ آخِرَ السَّبْعَةِ لَقَدْ عَرَفْتَ أَوَّلَهُنَّ» باید توضیحِ مراحلِ بندگی باشد پس یعنی اگر هفت ریزمرحله ی هر مرحله را بشناسی، آن مرحله را شناخته ای؛ زیرا تمامِ ریزمرحله های یک مرحله، دارای صفتِ آن مرحله هستند پس هر مرحله تاویلِ ریزمرحله هایش – یعنی «أوَّلَهُنَّ» – است.پس «السَّبْعِ الْأَوَاخِرِ» نیز یعنی ریز مرحله های هفتگانه ی مراحل.

در قرآن عباراتی مانندِ «مصیرکم الی النّار» و «بئس المصیر» و «ساءت مصیرا» آمده است که نشان میدهد همانطور که ما برای عبد بودن برنامه نویسی شده ایم، برای عبد نبودن نیز برنامه نویسی شده ایم. و «فَأَجْرَى جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ عَلَى سَبْعَةٍ … قَالَ فِي جَهَنَّمَ‏ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ» نشان میدهد که عبد نبودن هم هفت برنامه در ضدّیّت با أسماء الحسنی دارد زیرا عبد نبودن بر همان هفت چیزی جاری شده که عبد بودن.

سوره ی بقره آیه ی ۲۶۰ : «وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني‏ كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى … قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً … .»

سوره ی نبا : «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً (۱۸) وَ فُتِحَتِ‏ السَّماءُ فَكانَتْ أَبْواباً (۱۹)»

سوره ی تغابن آیه ی ۳ : «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ»

حضرتِ ابراهیم میخواهد چگونگیِ زنده شدنِ مردگان را ببیند و خدا به حضرتِ ابراهیم میگوید که خودش چهار پرنده را زنده کند. پس حضرتِ ابراهیم، همانگونه پرندگان را زنده میکند که خدا ما را زنده میکند. و «کیف تحیی الموتی؟ … صُرهُنَّ الیک» نشان میدهد که لازمه ی زنده شدن با فراخوان، آن است که ابتدا برنامه نویسی شده باشیم.

الف : «صُرهُنَّ الیک» یعنی حضرتِ ابراهیم، پرندگان را برنامه نویسی کرده و «صَوَّرَکم فأحسَنَ صُوَرَکم» یعنی خدا هم ما را برنامه نویسی کرده است.

ب : «صُرهُنَّ الیک» یعنی پرندگان به سمتِ حضرتِ ابراهیم برنامه نویسی شدند و «إِلَيْهِ الْمَصيرُ» یعنی ما به سمتِ خدا برنامه نویسی شده ایم.

ج : «ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً» یعنی پرندگان با فراخوانِ حضرتِ ابراهیم آمدند پس «يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» یعنی ما با فراخوانِ خدا خواهیم آمد و این فراخوان، با دمیدن در همان برنامه هاست.

الزهد ص ۹۰ : «امام صادق علیه السلام: إِذَا أَمَاتَ اللَّهُ أَهْلَ الْأَرْضِ أَمَاتَ أَهْلَ السَّمَاءِ الدُّنْيَا ثُمَّ أَمَاتَ أَهْلَ السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ ثُمَّ أَمَاتَ أَهْلَ السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ ثُمَّ أَمَاتَ أَهْلَ السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ ثُمَّ أَمَاتَ أَهْلَ السَّمَاءِ الْخَامِسَةِ ثُمَّ أَمَاتَ أَهْلَ السَّمَاءِ السَّادِسَةِ ثُمَّ أَمَاتَ أَهْلَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ ثُمَّ أَمَاتَ مِيكَائِيلَ قَالَ أَوْ جَبْرَائِيلَ ثُمَّ أَمَاتَ جَبْرَائِيلَ ثُمَّ أَمَاتَ إِسْرَافِيلَ ثُمَّ أَمَاتَ مَلَكَ الْمَوْتِ ثُمَّ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ بَعَثَ‏ قَالَ ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؟ فَيَرُدُّ عَلَى نَفْسِهِ فَيَقُولُ لِلَّهِ الْخَالِقِ الْبَارِئِ الْمُصَوِّرِ وَ تَعَالَى اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ثُمَّ يَقُولُ أَيْنَ‏ الْجَبَّارُونَ؟ أَيْنَ الَّذِينَ كَانُوا يَدْعُونَ مَعِي إِلَهاً؟ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ؟ وَ نَحْوَ هَذَا ثُمَّ يَبْعَثُ‏ الْخَلْقَ‏.

«یبعث الخلق» در نتیجه ی «يَقُولُ أَيْنَ‏ الْجَبَّارُونَ؟ أَيْنَ الَّذِينَ كَانُوا يَدْعُونَ مَعِي إِلَهاً؟ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ؟ وَ نَحْوَ هَذَا» اتّفاق می افتد زیرا خدا به هر چه میگوید باش میشود؛ پس «این الجبّارون و ….»، فراخوان هستند و امام دارد چگونگیِ نفخِ صور را توضیح میدهد. پس آنچه بعد از «قال» آمده توضیح «يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ بَعَثَ» است.

نتیجه :

«این الجبّارون» و «این المتکبّرون» دو فراخوان هستند. فراخوان، دمیدن در برنامه ایست که قبلا برنامه نویسی شده است. برنامه های عباد و غیرِعباد بر اساسِ أسماء الحسنی است. پس جبّار و متکبّر، دو إسم از أسماء الحسنی است.

تا اینجا فهمیدیم که هفت مرحله ی بندگی وجود دارد. اولین و دومّین و سوّمین و پنجمین إسم از أسماء الحسنی، قدّوس و سلام و مومن و عزیز است. جبّار و متکبّر هم دو إسمِ دیگرند.

سوره ی حشر : هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ‏ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (۲۳) هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ‏ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (۲۴)

الف : وجودِ اسم های قدّوس و سلام و مومن و عزیز و جبّار و متکبّر در این آیه

ب : هفت تا بودنِ أسماء (از قدّوس تا متکبّر)

ج : ترتیبشان ( سلام یکی بعد از قدّوس، مومن یکی بعد از سلام، عزیز دو تا بعد از مومن )

د : عبارتِ «له الأسماء الحسنی» که بلافاصله بعد از «المصوّر» آمده است و توضیح داده شد.

نشان میدهد که شآنِ آیه ی ۲۳، بیانِ أسماء الحسنی است پس مهیمن و جبّار و متکبّر، چهارمین و ششمین و هفتمین إسم از أسماء الحسنی هستند.

۱۰) مقامات در«آداب الصلاة» از امام خمینی و مرحله ی چهارم :

امام خمینی : «نتیجه ی مقامِ دوّم، حصولِ ایمان به حقایق است. مقامِ سوم، مقامِ اطمینان و طمانینه ی نفس است و در حقیقت، مرتبه ی کامله ی ایمان است. قال تعالی مخاطباً لخلیله : اولم تؤمن؟ قال بلی و لکن لیطمئنّ قلبی. و شاید اشاره به این مرتبه نیز پس از این بیاید. مقامِ چهارم، مقامِ مشاهده است که آن نوری است الهی و تجلّی ای است رحمانی که تبع تجلّیاتِ أسمائیه و صفاتیه در سرّ سالک ظهور کند و سر تا پای قلبِ او را به نورِ شهودی متنوّر نماید. و در این مقام، درجاتی است کثیره که ذکرِ آنها از حوصله ی این اوراق خارج است. و در این مقام، نمونه ای از قربِ نوافل ( کنت سمعه و بصره و یده) بروز کند و سالک، خود را مستغرقِ بحرِ لا یتناهی بیند»

عبارتِ « نتیجه ی مقامِ دوّم، حصولِ ایمان به حقایق است» و «مقامِ سوم، در حقیقت، مرتبه ی کامله ی ایمان است» نشان میدهند که امام خمینی، مرحله ی سوم را ایمان میدانند زیرا اوّلاً نتیجه ی مرحله ی دوّم، رسیدن به مرحله ی سوّم است ؛ دوّماً وقتی گفته میشود مقامِ سوّم، مرتبه ی کامله ی ایمان است پس در مراحلِ بعدی دیگر ایمان کامل است و چیزی به آن افزوده نمیشود.

ایشان برای آنکه ثابت کنند مرحله ی سوّم که ایمان است اطمینان نیز هست به آیه ای از قرآن (اولم تؤمن؟ قال بلی و لکن لیطمئنّ قلبی) استناد کرده اند امّا

اوّلاً این آیه، به صراحت میگوید که قلبِ حضرتِ ابراهیم، در این زمان، ایمان داشت امّا اطمینان نداشت پس اطمینان مربوط به مراحلِ بالاتر است.

 دوّماً خدا برای این اطمینانِ قلب، اجازه میدهد حضرتِ ابراهیم در ذاتِ ۴ پرنده تصرّف کند و آنها را به سمتِ خودش برنامه نویسی کند همانطور که خدا انسان را با أسماء الحسنی برنامه ریزی کرده است. و لازمه ی چنین تصرّفاتی مشاهده و شهود است که مشاهده و شهود را خودِ امام خمینی در توضیحِ مقامِ چهارم آورده اند.

شهود یا مشاهده از نعمت هایی است که خدا میدهد و لزومی ندارد که از مشخّصاتِ قطعیِ فلان مرحله باشند مگر آنکه صفتِ فلان مرحله برای تحقّق، محتاج به شهود باشد. من در اینجا فقط ثابت میکنم که شهود برای حضرتِ ابراهیم در مرحله ی چهارم اتّفاق افتاده است.

۱ – الکافی جلد ۸ ص ۳۰۵ : امام (متوجّه نشدم کدام امام، اباعبد الله که ابابصیر از او نقل میکند) : لَمَّا رَأَى إِبْرَاهِيمُ ع‏ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ الْتَفَتَ فَرَأَى رَجُلًا يَزْنِي فَدَعَا عَلَيْهِ فَمَاتَ ثُمَّ رَأَى آخَرَ فَدَعَا عَلَيْهِ فَمَاتَ حَتَّى رَأَى ثَلَاثَةً فَدَعَا عَلَيْهِمْ فَمَاتُوا فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ إِلَيْهِ يَا إِبْرَاهِيمُ إِنَّ دَعْوَتَكَ مُجَابَةٌ فَلَا تَدْعُ عَلَى عِبَادِي فَإِنِّي لَوْ شِئْتُ لَمْ أَخْلُقْهُمْ إِنِّي خَلَقْتُ خَلْقِي عَلَى ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ‏ عَبْداً يَعْبُدُنِي‏ لَا يُشْرِكُ بِي شَيْئاً فَأُثِيبُهُ وَ عَبْداً يَعْبُدُ غَيْرِي فَلَنْ يَفُوتَنِي وَ عَبْداً عَبَدَ غَيْرِي فَأُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ مَنْ يَعْبُدُنِي ثُمَّ … قَالَ‏ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ … وَ كَانَتِ الْجِبَالُ عَشَرَةً.

۲ – تفسیرِ امام حسنِ عسکری ص ۵۱۳ : «پیامبرِ اکرم : وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ‏ قَوَّى اللَّهُ بَصَرَهُ لَمَّا رَفَعَهُ دُونَ السَّمَاءِ- حَتَّى أَبْصَرَ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهَا ظَاهِرِينَ وَ مُسْتَتِرِينَ فَرَأَى رَجُلًا وَ امْرَأَةً عَلَى فَاحِشَةٍ- فَدَعَا عَلَيْهِمَا بِالْهَلَاكِ فَهَلَكَا، ثُمَّ رَأَى آخَرَيْنِ فَدَعَا عَلَيْهِمَا بِالْهَلَاكِ، فَهَلَكَا، ثُمَّ رَأَى آخَرَيْنِ فَهَمَّ بِالدُّعَاءِ عَلَيْهِمَا، فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ: يَا إِبْرَاهِيمُ اكْفُفْ دَعْوَتَكَ عَنْ عِبَادِي وَ إِمَائِي، فَإِنِّي‏ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ‏ الْحَنَّانُ الْحَلِيمُ، لَا تَضُرُّنِي ذُنُوبُ عِبَادِي كَمَا لَا تَنْفَعُنِي طَاعَتُهُمْ، وَ لَسْتُ أَسُوسُهُمْ‏ لِشِفَاءِ الْغَيْظِ كَسِيَاسَتِكَ، فَاكْفُفْ دَعْوَتَكَ عَنْ عِبَادِي، فَإِنَّمَا أَنْتَ عَبْدٌ نَذِيرٌ لَا شَرِيكٌ فِي الْمَمْلَكَةِ، وَ لَا مُهَيْمِنٌ‏ عَلَيَ‏، وَ لَا عَلَى عِبَادِي‏»

۲ – تفسیرِ امام حسنِ عسکری ص ۵۱۳ : «پیامبرِ اکرم : وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ‏ قَوَّى اللَّهُ بَصَرَهُ لَمَّا رَفَعَهُ دُونَ السَّمَاءِ- حَتَّى أَبْصَرَ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهَا ظَاهِرِينَ وَ مُسْتَتِرِينَ فَرَأَى رَجُلًا وَ امْرَأَةً عَلَى فَاحِشَةٍ- فَدَعَا عَلَيْهِمَا بِالْهَلَاكِ فَهَلَكَا، ثُمَّ رَأَى آخَرَيْنِ فَدَعَا عَلَيْهِمَا بِالْهَلَاكِ، فَهَلَكَا، ثُمَّ رَأَى آخَرَيْنِ فَهَمَّ بِالدُّعَاءِ عَلَيْهِمَا، فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ: يَا إِبْرَاهِيمُ اكْفُفْ دَعْوَتَكَ عَنْ عِبَادِي وَ إِمَائِي، فَإِنِّي‏ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ‏ الْحَنَّانُ الْحَلِيمُ، لَا تَضُرُّنِي ذُنُوبُ عِبَادِي كَمَا لَا تَنْفَعُنِي طَاعَتُهُمْ، وَ لَسْتُ أَسُوسُهُمْ‏ لِشِفَاءِ الْغَيْظِ كَسِيَاسَتِكَ، فَاكْفُفْ دَعْوَتَكَ عَنْ عِبَادِي، فَإِنَّمَا أَنْتَ عَبْدٌ نَذِيرٌ لَا شَرِيكٌ فِي الْمَمْلَكَةِ، وَ لَا مُهَيْمِنٌ‏ عَلَيَ‏، وَ لَا عَلَى عِبَادِي‏»

حدیثِ ۱ نشان میدهد که مطالبه ی حضرتِ ابراهیم، در هنگامِ شهودِ ملکوت است.

عباراتِ «فلا تدع علی عبادی» و «اکفف دعوتک عن عبادی» نشان میدهند که خدا بر روی عبادش حسّاس است پس اگر آنهایی که با دعای حضرتِ ابراهیم هلاک شدند هم عبد بودند (و یا عبدی در صُلبِ آنان بود)، خدا با همین نهی(و طلبِ کف)، جلوی حضرتِ ابراهیم را میگرفت که دعا نکند.

عبارتِ «لا مهیمنٌ علَیَّ و لا علی عبادی» نشان میدهد که مستجاب بودنِ دعای حضرتِ ابراهیم برای هلاکِ کافران، از مهیمن بودنِ حضرتِ ابراهیم است. و نشان میدهد که حضرتِ ابراهیم به تازگی دارای این صفت شده است زیرا به تازگی حدِ مهیمن بودنش برایش گفته میشود. و گفتیم که مهیمن، صفتِ مرحله ی چهارم است.

علاوه بر این، پرنده ها به سمتِ حضرتِ ابراهیم برنامه نویسی میشوند و انواعِ این برنامه ها(قابلیّت ها برای عبادتِ حضرتِ ابراهیم) به تعدادِ صفاتی است که حضرتِ ابراهیم کسب کرده است(صفاتِ عبدساز)، پس ظاهرا تعدادِ پرندگان، تعدادِ مراحلی را نشان میدهند که حضرتِ ابراهیم در آن زمان طی کرده است زیرا تعدادِ پرندگان، باید به مراحلِ بندگی مربوط باشد و آنقدر اهمّیت داشته باشد که خدا در قرآن آورده باشد.

 

بخش سوم)توحید:

۱)فطرت، معرفت الله است:

محاسن جلد ۱ ص ۲۴۰: عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏ حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ‏ مَا الْحَنِيفِيَّةُ قَالَ هِيَ الْفِطْرَةُ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا فَطَرَ اللَّهُ الْخَلْقَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ‏

محاسن جلد ۱ ص ۲۴۰: زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها قَالَ فَطَرَهُمْ عَلَى مَعْرِفَةِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَعْلَمُوا إِذَا سَأَلُوا مِنْ رَبِّهِمْ وَ لَا مِنْ رَازِقِهِمْ‏

محاسن جلد ۱ ص ۲۴۰: زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ- وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ قَالَ ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ نَسُوا الْمَوْقِفَ سَيَذْكُرُونَهُ يَوْماً مَا وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لَا مَنْ رَازِقُهُ‏

الکافی جلد ۲ ص ۱۲: زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- حُنَفاءَ لِلَّهِ‏ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ‏ قَالَ الْحَنِيفِيَّةُ مِنَ الْفِطْرَةِ الَّتِي فَطَرَ اللَّهُ‏ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ قَالَ فَطَرَهُمْ عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِهِ قَالَ زُرَارَةُ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ الْآيَةَ قَالَ أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّهُ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ يَعْنِي الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ كَذَلِكَ قَوْلُهُ‏ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ‏ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ‏.

۲)نامِ غالبِ معرفتِ ابتدایی، توحید است:

محاسن جلد ۱ ص ۲۴۰: زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها قَالَ فُطِرُوا عَلَى التَّوْحِيدِ.

الکافی جلد ۲ ص ۱۳: مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها قَالَ فَطَرَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ.

توحید شیخ صدوق ص ۳۴: امام رضا: أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِيد

محاسن جلد ۱ ص ۲۹۳: ْ يَحْيَى بْنِ الْمُسَاوِرِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع‏ يَا رَبِّ أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَكَ فَقَالَ حُبُّ الْأَطْفَالِ فَإِنِّي فَطَرْتُهُمْ‏ عَلَى تَوْحِيدِي‏ فَإِنْ أَمَتُّهُمْ أَدْخَلْتُهُمْ بِرَحْمَتِي جَنَّتِي‏

الکافی جلد ۲ ص ۱۲: هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ‏ فِطْرَتَ اللَّهِ‏ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها قَالَ التَّوْحِيدُ.

الکافی جلد ۲ ص ۱۲: زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها قَالَ فَطَرَهُمْ جَمِيعاً عَلَى التَّوْحِيدِ.

الکافی جلد ۲ ص ۱۲: عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها مَا تِلْكَ الْفِطْرَةُ قَالَ هِيَ الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ‏ اللَّهُ حِينَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ قَالَ‏ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏ وَ فِيهِ الْمُؤْمِنُ وَ الْكَافِرُ.

توحید، معرفت است نه صفت و نه عمل، زیرا با کفر جمع شده است.

۳) معرفتِ ابتدایی، رفعِ توهم میکند:

اگر کسی خدا را نمیشناسد، توهّمِ خودش را عبادت میکند.

الکافی جلد ۱ ص ۸۲: عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ التَّوْحِيدِ فَقُلْتُ أَتَوَهَّمُ شَيْئاً فَقَالَ نَعَمْ غَيْرَ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ فَمَا وَقَعَ وَهْمُكَ‏ عَلَيْهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ خِلَافُهُ لَا يُشْبِهُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ كَيْفَ تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ خِلَافُ مَا يُعْقَلُ وَ خِلَافُ مَا يُتَصَوَّرُ فِي الْأَوْهَامِ إِنَّمَا يُتَوَهَّمُ شَيْ‏ءٌ غَيْرُ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ.

متشابه القرآن و مختلفه ج ۱ ص ۱۰۵: أبو الطفيل الكناني‏ سألت رسول الله ص عن أدنى التوحيد فقال ع إن الله لا يشبه شيئا و لا يشبهه شي‏ء و كل ما وقع في الوهم‏ فهو بخلافه.

متشابه القرآن و مختلفه ج ۱ ص ۱۰۵: سئل أمير المؤمنين ع عنه‏ فقال التوحيد أن لا تتوهمه و العدل أن لا تتهمه.

اعلام الدین فی صفات المومنین ص ۳۱۸: وَ قَالَ الصَّادِقُ ع لِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ أَ لَا أُعْطِيكَ جُمْلَةً فِي الْعَدْلِ وَ التَّوْحِيدِ قَالَ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ مِنَ الْعَدْلِ أَنْ لَا تَتَّهِمَهُ وَ مِنَ التَّوْحِيدِ أَنْ لَا تَتَوَهَّمَهُ‏

پس با معرفتِ ابتدایی میتوان توهم را از بین برد و غیرِ خدا را عبادت نکرد

۴) وصف و تحدید:

الکافی جلد ۱ ص ۱۰۷: أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ‏ ذَاتُهُ‏ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُه‏

الف: خدا وصف میشود به صفاتی که در قران هست؛ اگر از او نفیشان کنیم، قرآن را رد کرده ایم.

توحید شیخ صدوق ص ۱۴۰: هَارُونَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ هُوَ عَزَّ وَ جَلَّ مُثْبَتٌ مَوْجُودٌ لَا مُبْطَلٌ وَ لَا مَعْدُودٌ وَ لَا فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ صِفَةِ الْمَخْلُوقِينَ وَ لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُعُوتٌ وَ صِفَاتٌ فَالصِّفَاتُ لَهُ وَ أَسْمَاؤُهَا جَارِيَةٌ عَلَى الْمَخْلُوقِينَ‏ مِثْلُ السَّمِيعِ وَ الْبَصِيرِ وَ الرَّءُوفِ وَ الرَّحِيمِ وَ أَشْبَاهِ ذَلِكَ وَ النُّعُوتُ نُعُوتُ الذَّاتِ لَا تَلِيقُ إِلَّا بِاللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ اللَّهُ نُورٌ لَا ظَلَامَ فِيهِ وَ حَيٌّ لَا مَوْتَ لَهُ وَ عَالِمٌ لَا جَهْلَ فِيهِ وَ صَمَدٌ لَا مَدْخَلَ فِيهِ رَبُّنَا نُورِيُّ الذَّاتِ حَيُّ الذَّاتِ عَالِمُ الذَّاتِ صَمَدِيُّ الذَّاتِ.

پس مخلوقین، صفاتی دارند که خدا از وصف شدن به آنها بری است و خدا صفاتی دارد که مخلوقات هم مجازا به آن صفات، نامیده میشوند. نور، ذاتِ کسی است که ظلامی در او راه ندارد. حیات، ذاتِ کسی است که موتی در او راه ندارد و …

توحید شیخ صدوق ص ۴۵۰: قَالَ الرِّضَا ع اللَّهُ أَكْبَرُ فَالْإِرَادَةُ مُحْدَثَةٌ وَ إِنْ كَانَتْ صِفَةً مِنْ صِفَاتِهِ‏ لَمْ‏ تَزَلْ‏ فَلَمْ يُرِدْ شَيْئاً؛ قَالَ الرِّضَا ع إِنَّ مَا لَمْ يَزَلْ لَا يَكُونُ مَفْعُولا.

ب: خدا وصف نمیشود به هیچ محدود کننده ای و صفاتِ خدا محدود نمیکنند بلکه نفیِ محدودیت هم میکنند.

توحید شیخ صدوق ص ۱۴۳: عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: … صَانِعُ الْأَشْيَاءِ غَيْرُ مَوْصُوفٍ بِحَدٍّ …

الکافی ج ۱ ص ۱۲۲: لَا يُدْرِكُهُ الْوَهْمُ فَكَذَلِكَ لَطُفَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَنْ أَنْ يُدْرَكَ بِحَدٍّ أَوْ يُحَدَّ بِوَصْف‏

الکافی ج ۱ ص ۱۴۱: الَّذِي لَيْسَتْ فِي أَوَّلِيَّتِهِ نِهَايَةٌ وَ لَا لآِخِرِيَّتِهِ حَدٌّ وَ لَا غَايَةٌ الَّذِي لَمْ يَسْبِقْهُ وَقْتٌ وَ لَمْ يَتَقَدَّمْهُ زَمَانٌ وَ لَا يَتَعَاوَرُهُ زِيَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ وَ لَا يُوصَفُ بِأَيْنٍ وَ لَا بِمَ‏ وَ لَا مَكَانٍ الَّذِي بَطَنَ مِنْ خَفِيَّاتِ الْأُمُورِ وَ ظَهَرَ فِي الْعُقُولِ بِمَا يُرَى فِي خَلْقِهِ مِنْ عَلَامَاتِ التَّدْبِيرِ الَّذِي سُئِلَتِ الْأَنْبِيَاءُ عَنْهُ فَلَمْ تَصِفْهُ بِحَدٍّ وَ لَا بِبَعْضٍ بَلْ وَصَفَتْهُ بِفِعَالِهِ وَ دَلَّتْ عَلَيْهِ بِآيَاتِه‏

امالی شیخ طوسی ص ۲۲: قَالَ: سَمِعْتُ الرِّضَا (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يَتَكَلَّمُ فِي تَوْحِيدِ اللَّهِ فَقَالَ: أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ، وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ (جَلَّ اسْمُهُ) تَوْحِيدُهُ، وَ نِظَامُ تَوْحِيدِهِ نَفْيُ التَّحْدِيدِ عَنْهُ، لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ كُلَّ مَحْدُودٍ مَخْلُوق‏

 ج: صفاتِ خدا یکدیگر را هم نفی نمیکنند. مثلا وقتی شما به چیزی میگویید سبز است یعنی قرمز و سیاه و سفید نیست اما وقتی به کسی میگویید عالم است، قدرت و حیات و … را از او نفی نمیکنید.

البلد الامین و الدرع الحصین ص ۱۲۷: أَنْتَ الْفَرْدُ الْوَاحِدُ الدَّائِمُ الْأَوَّلُ الْآخِرُ وَ الْعَالِمُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الْقَائِمُ الَّذِي لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ لَا تُوصَفُ بِوَصْفٍ‏ وَ لَا تُدْرَكُ بِوَهْم‏

پس «صفت»، در احادیثی شبیهِ این، صفاتِ مخلوقین است که محدود کننده اند و غیر از خدایند.

بخشِ چهارم) شرحِ معرفت :

۱)معرفتِ بی نیاز و معرفتِ نیازمند:

فرض کنید شیءی برای شما حاضر است و آن را با چشم میبینید که سبز است. چشمتان برای شما ایجادِ شناخت میکند. حالا آنچه ایجاد شده را میتوانید وصف کنید.

کسی را فرض کنید که کور بوده و تا بینا میشود آن شیء را میبیند، باز هم این شناخت برای او ایجاد میشود پس این شناخت که با ابزارِ چشم ایجاد میشود بی نیاز از شناخت های قبلیِ بیننده است.

فرض کنید شیءی از شما غایب است و بگویند سبز است، در صورتی شناخت برای شما ایجاد میشود که رنگها را بشناسید. اگر رنگ ها را نشناسید دیگر این وصف برای شما شناختی ایجاد نمیکند.

در این مثالها شناختی که با وصف ایجاد میشود نیازمند به شناختی دیگر است؛ و شناختی که با چشم ایجاد میشود از دیگر شناخت ها بی نیاز است.

معرفت های نیازمند، از معرفت های بی نیاز ایجاد میشوند. به معرفت هایی که بدونِ واسطه ی معرفتی دیگر ایجاد میشوند بی نیاز میگویم و به معرفت هایی که با واسطه ی معرفتی دیگر ایجاد میشوند نیازمند میگویم.

وجودِ معرفت های نیازمند، وجودِ معرفت های بی نیاز را ثابت میکند زیرا دور و تسلسل محال است.

۲)معرفت الله، بی نیاز از دیگر معرفت هاست و دیگر معرفت ها نیازمند به آن:

الکافی جلد ۱ ص ۸۶: منصور بن حازم قال قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: إني ناظرت قوما فقلت لهم إن اللّه أجل و أكرم من أن يعرف بخلقه، بل العباد يعرفون باللّه، فقال: رحمك اللّه

توحید ص ۲۸۷: قَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي عَرَفْتَ اللَّهَ بِمُحَمَّدٍ أَمْ عَرَفْتَ مُحَمَّداً بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع مَا عَرَفْتُ اللَّهَ بِمُحَمَّدٍ ص وَ لَكِنْ عَرَفْتُ مُحَمَّداً بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏

الکافی جلد ۱ ص ۳۳۷ : « … قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي‏ نَفْسَكَ‏ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي … .

تحف العقول ص ۳۲۸: امام صادق: قَالَ ع تَعْرِفُهُ وَ تَعْلَمُ عِلْمَهُ وَ تَعْرِفُ نَفْسَكَ بِهِ وَ لَا تَعْرِفُ نَفْسَكَ بِنَفْسِكَ مِنْ نَفْسِكَ وَ تَعْلَمُ أَنَّ مَا فِيهِ لَه‏

الکافی جلد ۱ ص ۸۵: قال أمير المؤمنين عليه السّلام: اعرفوا اللّه باللّه و الرسول بالرسالة و اولی الامر بالمعروف و العدل و الاحسان.

«اعرفوا … الرسول بالرسالة و اولی الامر بالمعروف» اینگونه معنا میشود که «با شناختِ رسالت، رسول را بشناس و با شناختِ معروف، اولی الامر را بشناس» پس ظاهرا «اعرفوا الله بالله» یعنی « با شناختِ خدا، خدا را بشناس». رسول با رسالت، متفاوت است و اولی الامر با معروف، متفاوت است اما الله با الله، یکی است پس معرفت الله به معرفتِ دیگری وابسته نیست.

و اگر اینگونه معنا کنید که «به سببِ خدا، خدا را بشناسید»،  این حدیث، مشمولِ قسمتِ بعدی میشود که باز هم نشان از بی نیازیِ معرفت الله است.

توحید شیخ صدوق ص ۱۴۳: عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَيْفَ يُوَحِّدُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ عَرَفَهُ بِغَيْرِهِ إِنَّمَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ عَرَفَهُ بِاللَّهِ‏ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ بِهِ فَلَيْسَ يَعْرِفُهُ إِنَّمَا يَعْرِفُ غَيْرَه‏

این احادیث، ثابت میکند که معرفت الله، از دیگر معرفت ها بی نیاز است و دیگر معرفت ها نیازمند به آن.

حالتی که فرد ابزاری برای شناخت دارد و شیء غایب است. در این حالت، معرفت با وصف ایجاد میشود یعنی با واسطه ی معرفتی دیگر.

حالتی که فرد ابزاری برای شناخت دارد و شیء حاضر است. در این حالت، معرفت با ابزار ایجاد میشود.

حالتی که فرد ابزاری برای شناخت ندارد پس شیء غایب است. در این حالت، با وصف هم معرفتی ایجاد نمیشود.

در همه ی این حالات، ممکن است که معرفت را خدا ایجاد کند بدون انکه فرد، نقشی داشته باشد.

در قسمتِ قبلی ثابت کردم که معرفت الله، بدونِ واسطه ی معرفتی دیگر ایجاد میشود و در اینجا ثابت میکنم که بدونِ ابزار ایجاد میشود، خدا آن را ایجاد میکند و فرد در ایجادش هیچ نقشی ندارد.

الکافی ج ۱ ص ۱۶۳: محمد بن حكيم قال قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: المعرفة من صنع من هي؟ قال: من صنع اللّه ليس للعباد فيها صنع‏

الکافی جلد ۱ ص ۱۶۳: عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَصْلَحَكَ اللَّهُ هَلْ جُعِلَ فِي النَّاسِ أَدَاةٌ يَنَالُونَ‏ بِهَا الْمَعْرِفَةَ قَالَ فَقَالَ لَا قُلْتُ فَهَلْ كُلِّفُوا الْمَعْرِفَةَ قَالَ لَا عَلَى اللَّهِ الْبَيَانُ- لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها …

محاسن جلد ۱ ص ۱۹۸: عبد الأعلى مولى آل سام عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: لم يكلف اللّه العباد المعرفة؛ و لم يجعل لهم إليها سبيلا

الکافی جلد ۱ ص ۱۶۴: عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: ستة أشياء ليس للعباد فيها صنع: المعرفة، و الجهل، و الرضا، و الغضب، و النوم، و اليقظة

قرب الاسناد ص ۳۵۶ : فَقُلْتُ لَهُ‏: قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ». فَقُلْتُ لَهُ: أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ قَوْماً مِنْ أَصْحَابِنَا يَزْعُمُونَ أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مُكْتَسَبَةٌ، وَ أَنَّهُمْ إِذَا نَظَرُوا مِنْ وَجْهِ النَّظَرِ أَدْرَكُوا، فَأَنْكَرَ ذَلِكَ وَ قَالَ: «فَمَا لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكْتَسِبُونَ الْخَيْرَ لِأَنْفُسِهِمْ؟ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا وَ هُوَ يُحِبُّ أَنْ يَكُونَ خَيْراً مِمَّنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ، هَؤُلَاءِ بَنُو هَاشِمٍ مَوْضِعُهُمْ مَوْضِعُهُمْ، وَ قَرَابَتُهُمْ قَرَابَتُهُمْ، وَ هُمْ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْكُمْ، أَ فَتَرَوْنَ أَنَّهُمْ لَا يَنْظُرُونَ لِأَنْفُسِهِمْ، وَ قَدْ عَرَفْتُمْ وَ لَمْ يَعْرِفُوا؟! قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ: لَوِ اسْتَطَاعَ النَّاسُ لَأَحَبُّونَا»

اثبات الهداة جلد ۱ ص ۷۰: أبي عبد اللّه عليه السّلام: أنه سئل عن المعرفة أ مكتسبة هي؟ قال: لا فقيل له فمن صنع اللّه و عطائه هي؟ قال:نعم، و ليس للعباد فيها صنع و لهم اكتساب الأعمال‏

اثبات الهداة جلد ۱ ص ۷۱: محمد بن أبي نصر قال قلت لأبي الحسن الرضا عليه السّلام: للناس في المعرفة صنع؟ قال: لا، فقلت: لهم عليها ثواب؟ قال: يتطول عليهم بالثواب كما يتطول عليهم بالمعرفة

محاسن جلد ۱ ص ۲۸۱: صفوان قال قلت لعبد صالح عليه السّلام: هل في الناس استطاعة يتعاطون بها المعرفة؟ قال: لا، قلت: فهل لهم على المعرفة ثواب إذا كانوا ليس فيهم ما يتعاطونه بمنزلة الركوع و السجود الذي أمروا به ففعلوه؟ فقال: لا إنما هو تطول من اللّه عليهم و تطول بالثواب‏

توحید شیخ صدوق ص ۲۲۷: عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ قَالَ: كَتَبْتُ عَلَى يَدَيْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع … اخْتَلَفَ النَّاسُ جُعِلْتُ فِدَاكَ بِالْعِرَاقِ فِي الْمَعْرِفَةِ وَ الْجُحُودِ فَأَخْبِرْنِي جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ هُمَا مَخْلُوقَانِ … فَكَتَبَ ع عَلَى يَدَيْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ سَأَلْتَ عَنِ الْمَعْرِفَةِ مَا هِيَ فَاعْلَمْ رَحِمَكَ اللَّهُ أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مِنْ صُنْعِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْقَلْبِ مَخْلُوقَةٌ وَ الْجُحُودَ صُنْعُ اللَّهِ فِي الْقَلْبِ مَخْلُوقٌ‏ وَ لَيْسَ لِلْعِبَادِ فِيهِمَا مِنْ صُنْعٍ وَ لَهُمْ فِيهِمَا الِاخْتِيَارُ مِنَ الِاكْتِسَابِ فَبِشَهْوَتِهِمُ الْإِيمَانَ اخْتَارُوا الْمَعْرِفَةَ فَكَانُوا بِذَلِكَ مُؤْمِنِينَ عَارِفِينَ وَ بِشَهْوَتِهِمُ الْكُفْرَ اخْتَارُوا الْجُحُودَ فَكَانُوا بِذَلِكَ كَافِرِينَ جَاحِدِينَ ضُلَّالًا وَ ذَلِكَ بِتَوْفِيقِ اللَّهِ لَهُمْ وَ خِذْلَانِ مَنْ خَذَلَهُ اللَّهُ فَبِالاخْتِيَارِ وَ الِاكْتِسَابِ عَاقَبَهُمُ اللَّهُ وَ أَثَابَهُم‏

«معرفت»، لفظی است که در احادیث، برای معرفت الله و معرفت های نیازمند به معرفت الله به کار میرود مثلا معرفت الامام. این احادیث، شاملِ معرفت الله های بی نیاز هست (قدر متیقن) حتی اگر شاملِ دیگر معرفت ها نباشد.

۴)معرفت الله و پیش شرط:

عقلا ۳ حالت ممکن است. اول آنکه خدا معرفت اللهِ بی نیاز را بدونِ پیش شرط داده باشد. دوم آنکه برای دادنِ معرفت اللهِ بی نیاز، پیش شرط گذاشته باشد. سوم آنکه بخشی از معرفت اللهِ بی نیاز، بدونِ پیش شرط و بخشی از آن با پیش شرط باشد.

در ادامه ثابت میکنم که حالتِ سوم است.

الف : ایمان:

وجودِ پیش شرط، با نشان دادنِ فقط یک پیش شرط اثبات میشود.

الکافی جلد ۱ ص ۱۱۳: امام رضا: قُدْرَتُهُ نَافِذَةٌ فَلَيْسَ يَحْتَاجُ أَنْ يُسَمِّيَ نَفْسَهُ وَ لَكِنَّهُ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ‏ أَسْمَاءً لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ بِهَا لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ يُعْرَفْ

اگر خدا به اسم، صدا زده نشود شناخته نگردد.

سوره ی بقره آیه ی ۱۸۶: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي‏ عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون‏

در آن هنگامی که عبادِ من از تو میپرسند از من [یعنی خواسته ی آنها شناختِ خدا است] پس من نزدیکم اجابت میکنم صدای صدا زننده را همان هنگامی که مرا صدا بزند پس باید طلبِ اجابت کنند برای من و باید ایمان بیاورند به من شاید رشد کنند.

این افراد عبد اند پس لا اقل در مرحله ی اولِ بندگی اند و میخواهند شناختی از خدا که ندارند را از پیغمبر بگیرند پس لا اقل در مرحله ی دوم بندگی اند و باید ایمان بیاورند پس در آستانه ی مرحله ی سوم اند .

خدا نزدیک است ، قبل از ایمان آوردن ، باید خودِ خدا را با اسماء الحسنی صدا بزنند و از خودِ خدا طلب کنند که خودش را به آنها بشناساند.

توحید شیخ صدوق ص ۲۲۷: امام صادق : أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مِنْ صُنْعِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْقَلْبِ مَخْلُوقَةٌ وَ الْجُحُودَ صُنْعُ اللَّهِ فِي الْقَلْبِ مَخْلُوقٌ‏ وَ لَيْسَ لِلْعِبَادِ فِيهِمَا مِنْ صُنْعٍ وَ لَهُمْ فِيهِمَا الِاخْتِيَارُ مِنَ الِاكْتِسَابِ فَبِشَهْوَتِهِمُ الْإِيمَانَ اخْتَارُوا الْمَعْرِفَةَ فَكَانُوا بِذَلِكَ مُؤْمِنِينَ عَارِفِينَ وَ بِشَهْوَتِهِمُ الْكُفْرَ اخْتَارُوا الْجُحُودَ فَكَانُوا بِذَلِكَ كَافِرِينَ جَاحِدِينَ ضُلَّالًا وَ ذَلِكَ بِتَوْفِيقِ اللَّهِ لَهُمْ وَ خِذْلَانِ مَنْ خَذَلَهُ اللَّهُ فَبِالاخْتِيَارِ وَ الِاكْتِسَابِ عَاقَبَهُمُ اللَّهُ وَ أَثَابَهُم‏

الکافی جلد ۲ ص ۱۵: الفضيل قال قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ‏ هل لهم فيما كتب في قلوبهم صنع؟ قال: لا

اثبات الهداة جلد ۱ ص ۷۲: فضل أبي العباس البقباق قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام‏ عن قول اللّه عز و جل: كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ‏ هل لهم في ذلك صنع؟ قال: لا

محاسن جلد ۱ ص ۱۹۹: الحسن بن زياد قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام‏ عن الإيمان هل للعباد فيه صنع؟ قال: لا، و لا كرامة بل هو منّ اللّه و فضله‏

در قرآن و حدیث، هم به مرحله ی سوم بندگی، ایمان گفته اند و هم به معرفتی که لازمه ی مرحله ی سوم بندگی است و ظاهرا در استانه ی مرحله ی سوم بندگی داده میشود.

ب) لازمه ها ی پیش شرط :

حالا که معرفت الله، پیش شرط دارد، بیانِ آن پیش شرط یا پیش شرط ها با خدا بوده پس فرستاده ای آن را آورده پس آن فرستاده، نشانه ای شناخته شده از خدا (معجزه) داشته پس ما باید شناختی ابتدایی از خدا داشته باشیم. این شناختِ ابتدایی از خدا عقلا ممکن است دارای معرفت هایی وابسته باشد و ممکن است اثباتِ معرفت های وابسته اش را به عهده ی خودمان گذاشته باشند.

الکافی جلد ۱ ص ۱۶۳: عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَصْلَحَكَ اللَّهُ هَلْ جُعِلَ فِي النَّاسِ أَدَاةٌ يَنَالُونَ‏ بِهَا الْمَعْرِفَةَ قَالَ فَقَالَ لَا قُلْتُ فَهَلْ كُلِّفُوا الْمَعْرِفَةَ قَالَ لَا عَلَى اللَّهِ الْبَيَانُ- لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها …

الکافی ج ۱ ص ۱۹۳: أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ الْأَوْصِيَاءُ هُمْ أَبْوَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي يُؤْتَى مِنْهَا وَ لَوْلَاهُمْ‏ مَا عُرِفَ‏ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِمُ احْتَجَّ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ.

الکافی جلد ۱ ص ۱۴۵: ْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ‏ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۴۹۷: الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع جَالِساً فَجَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع الْأَعْرافُ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ‏ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ نَحْنُ الْأَعْرَافُ نَحْنُ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِيمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِينَ لَا يُعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ نُوقَفُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ وَ ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ النَّاسَ حَتَّى يَعْرِفُوهُ وَ يُوَحِّدُوهُ وَ يَأْتُوهُ مِنْ بَابِهِ وَ لَكِنْ‏ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ.

الکافی جلد ۱ ص ۱۸۴ : مُقَرِّنٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ جَاءَ ابْنُ الْكَوَّاءِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ- وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ‏ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ‏ فَقَالَ نَحْنُ عَلَى الْأَعْرَافِ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِيمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ يُعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ‏ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَوْ فَضَّلَ عَلَيْنَا غَيْرَنَا فَإِنَّهُمْ‏ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ‏ فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ‏ وَ لَا سَوَاءٌ حَيْثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُيُونٍ كَدِرَةٍ يُفْرَغُ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا إِلَى عُيُونٍ صَافِيَةٍ تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ.

بحار الانوار جلد ۹۰ ص ۴۱: لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْ إِمَامٍ مَنْصُوصٍ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْتِي بِالْمُعْجِزَاتِ ثُمَّ يَأْمُرُ النَّاسَ وَ يَنْهَاهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى ضَرْبَيْنِ نَاطِقٍ عَاقِلٍ فَاعِلٍ مُخْتَارٍ وَ ضَرْبٍ مُسْتَبْهَمٍ فَكَلَّفَ النَّاطِقَ الْعَاقِلَ الْمُخْتَارَ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ- خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ‏ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ‏ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ‏ ثُمَّ كَلَّفَ وَ وَضَعَ التَّكْلِيفَ عَنِ الْمُسْتَبْهَمِ لِعَدَمِ الْعَقْلِ وَ التَّمْيِيزِ وَ أَمَّا وَضْعُ الْأَسْمَاءِ فَإِنَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اخْتَارَ لِنَفْسِهِ الْأَسْمَاءَ الْحُسْنَى فَسَمَّى نَفْسَهُ الْمَلِكَ الْقُدُّوسَ السَّلَامَ الْمُؤْمِنَ الْمُهَيْمِنَ الْعَزِيزَ الْجَبَّارَ الْمُتَكَبِّرَ وَ غَيْرَ ذَلِكَ وَ كُلُّ اسْمٍ يُسَمَّى بِهِ فَلِعِلَّةٍ مَّا وَ لَمَّا تَسَمَّى بِالْمَلِكِ أَرَادَ تَصْحِيحَ مَعْنَى الِاسْمِ لِمُقْتَضَى الْحِكْمَةِ فَخَلَقَ الْخَلْقَ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ لِيَتَحَقَّقَ حَقِيقَةُ الِاسْمِ وَ مَعْنَى الْمَلِكِ وَ الْمُلْكُ لَهُ وُجُوهٌ أَرْبَعَةٌ الْقُدْرَةُ وَ الْهَيْبَةُ وَ السَّطْوَةُ وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْيُ

این حدیث، نشانه ی دیگری است بر اینکه اسماء الحسنی، اسماءِ مربوط به بندگی است.

ج)تصدیقِ معرفتِ قبلی، شرطِ معرفتِ بعدی است :

الکافی جلد ۱ ص ۱۸۱: عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّكُمْ لَا تَكُونُونَ صَالِحِينَ حَتَّى تَعْرِفُوا وَ لَا تَعْرِفُوا حَتَّى تُصَدِّقُوا وَ لَا تُصَدِّقُوا حَتَّى تُسَلِّمُوا أَبْوَاباً أَرْبَعَةً لَا يَصْلُحُ أَوَّلُهَا إِلَّا بِآخِرِهَا ضَلَّ أَصْحَابُ الثَّلَاثَةِ وَ تَاهُوا تَيْهاً بَعِيداً إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَقْبَلُ إِلَّا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ إِلَّا الْوَفَاءَ بِالشُّرُوطِ وَ الْعُهُودِ فَمَنْ وَفَى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَرْطِهِ وَ اسْتَعْمَلَ مَا وَصَفَ فِي عَهْدِهِ نَالَ مَا عِنْدَهُ وَ اسْتَكْمَلَ مَا وَعَدَهُ- إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخْبَرَ الْعِبَادَ بِطُرُقِ الْهُدَى وَ شَرَعَ لَهُمْ فِيهَا الْمَنَارَ وَ أَخْبَرَهُمْ كَيْفَ يَسْلُكُونَ فَقَالَ‏ وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ‏ وَ آمَنَ‏ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏ وَ قَالَ‏ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‏ فَمَنِ اتَّقَى اللَّهَ فِيمَا أَمَرَهُ لَقِيَ اللَّهَ مُؤْمِناً بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ فَاتَ قَوْمٌ وَ مَاتُوا قَبْلَ أَنْ يَهْتَدُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ أَشْرَكُوا مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّهُ مَنْ أَتَى الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا اهْتَدَى وَ مَنْ أَخَذَ فِي غَيْرِهَا سَلَكَ طَرِيقَ الرَّدَى وَصَلَ اللَّهُ طَاعَةَ وَلِيِّ أَمْرِهِ بِطَاعَةِ رَسُولِهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ بِطَاعَتِهِ فَمَنْ تَرَكَ طَاعَةَ وُلَاةِ الْأَمْرِ لَمْ يُطِعِ اللَّهَ وَ لَا رَسُولَهُ وَ هُوَ الْإِقْرَارُ بِمَا أُنْزِلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ خُذُوا زِينَتَكُمْ‏ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ الْتَمِسُوا الْبُيُوتَ الَّتِي‏ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏ فَإِنَّهُ أَخْبَرَكُمْ أَنَّهُمْ‏ رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ إِنَّ اللَّهَ قَدِ اسْتَخْلَصَ الرُّسُلَ لِأَمْرِهِ ثُمَّ اسْتَخْلَصَهُمْ مُصَدِّقِينَ بِذَلِكَ فِي نُذُرِهِ فَقَالَ‏ وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ تَاهَ مَنْ جَهِلَ وَ اهْتَدَى مَنْ أَبْصَرَ وَ عَقَلَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ وَ كَيْفَ يَهْتَدِي مَنْ لَمْ يُبْصِرْ وَ كَيْفَ يُبْصِرُ مَنْ لَمْ يَتَدَبَّرْ اتَّبِعُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ وَ أَقِرُّوا بِمَا نَزَلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اتَّبِعُوا آثَارَ الْهُدَى فَإِنَّهُمْ عَلَامَاتُ الْأَمَانَةِ وَ التُّقَى وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْكَرَ رَجُلٌ- عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ يُؤْمِنْ اقْتَصُّوا الطَّرِيقَ بِالْتِمَاسِ الْمَنَارِ وَ الْتَمِسُوا مِنْ وَرَاءِ الْحُجُبِ الْآثَارَ تَسْتَكْمِلُوا أَمْرَ دِينِكُمْ وَ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۴۹۶: سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ‏ قَالَ يَا سَعْدُ آلُ مُحَمَّدٍ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ وَ أَعْرَافٌ لَا يُعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِيلِ‏ مَعْرِفَتِهِمْ.

گفتم که معرفت الامام، وابسته به معرفت الله است و «أَعْرَافٌ لَا يُعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِيلِ‏ مَعْرِفَتِهِمْ» پس معرفت الله، چند بخش است. و معرفت الامام، چند بخش است. و هر بخش از معرفت الامام، وابسته است به یک بخش از معرفت الله. و لااقل یک معرفت الامامِ وابسته به یک معرفت الله، لازمه ی معرفت اللهِ بعدی است. و معرفت اللهِ ابتدایی نمیتواند این لازمه را داشته باشد.

الکافی جلد ۱ ص ۸۶: سُئِلَ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِمَ عَرَفْتَ رَبَّكَ قَالَ بِمَا عَرَّفَنِي نَفْسَه

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۲۱: جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَدِيثِ آلِ مُحَمَّدٍ فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ‏ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُكُمْ وَ أَنْكَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّمَا الْهَالِكُ أَنْ يُحَدَّثَ أَحَدُكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهُ لَا يَحْتَمِلُهُ فَيَقُولَ وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا ثَلَاثاً.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۲۱: أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ثَقِيلٌ مُقَنَّعٌ أَجْرَدُ ذَكْوَانُ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ أَوْ مَدِينَةٌ حَصِينَةٌ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا نَطَقَ وَ صَدَّقَهُ الْقُرْآنُ.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۲۱: الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ إِنْ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ خَشِنٌ مَخْشُوشٌ فَانْبِذُوا إِلَى النَّاسِ نَبْذاً فَمَنْ عَرَفَ فَزِيدُوهُ وَ مَنْ أَنْكَرَ فَأَمْسِكُوا لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۲۲: أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَمَا عَرَفَتْ قُلُوبُكُمْ فَخُذُوهُ وَ مَا أَنْكَرَتْ قُلُوبُكُمْ فَرُدُّوهُ إِلَيْنَا.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۲۲: عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ أَجْرَدُ ذَكْوَانُ وَعْرٌ شَرِيفٌ كَرِيمٌ فَإِذَا سَمِعْتُمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ لَانَتْ لَهُ قُلُوبُكُمْ فَاحْتَمِلُوهُ وَ احْمَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ وَ إِنْ لَمْ تَحْتَمِلُوهُ وَ لَمْ تُطِيقُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَى الْإِمَامِ الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَإِنَّمَا الشَّقِيُّ الْهَالِكُ الَّذِي يَقُولُ وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ إِنَّ الْإِنْكَارَ هُوَ الْكُفْرُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۲۷: الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَمْرَنَا هَذَا لَا يَعْرِفُهُ وَ لَا يُقِرَّ بِهِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُصْطَفًى أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۲۸: أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ أَمْرُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ فِي الْمَلَائِكَةِ مُقَرَّبِينَ وَ غَيْرَ مُقَرَّبِينَ وَ فِي النَّبِيِّينَ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ وَ فِي الْمُؤْمِنِينَ مُمْتَحَنِينَ وَ غَيْرَ مُمْتَحَنِينَ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَا تَرَى إِلَى صِفَةِ أَمْرِنَا إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَ لَهُ مِنَ الْمَلَائِكَةَ مُقَرَّبِينَ وَ مِنَ النَّبِيِّينَ مُرْسَلِينَ وَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مُمْتَحَنِينَ.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۲۸: جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَمْرَنَا سِرٌّ فِي سِرٍّ وَ سِرٌّ مُسْتَسِرٌّ وَ سِرٌّ لَا يُفِيدُ [هُ‏] إِلَّا سِرٌّ وَ سِرٌّ عَلَى سِرٍّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۲۹: مُرَازِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ أَمْرَنَا هُوَ الْحَقُّ وَ حَقُّ الْحَقِّ وَ هُوَ الظَّاهِرُ وَ بَاطِنُ الْبَاطِنِ وَ هُوَ السِّرُّ وَ سِرُّ السِّرِّ وَ سِرُّ الْمُسْتَسِرِّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِالسِّرِّ.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۴۰۳: امام صادق: … إِنَّهُ مَنْ كَتَمَ الصَّعْبَ مِنْ حَدِيثِنَا جَعَلَهُ اللَّهُ نُوراً بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ رَزَقَهُ اللَّهُ الْعِزَّةَ فِي النَّاسِ وَ مَنْ أَذَاعَ الصَّعْبَ مِنْ حَدِيثِنَا لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَعَضَّهُ السِّلَاحُ أَوْ يَمُوتَ كَبْلا

این حدیث، کتمان را پیش شرطِ ایجادِ عزت دانسته است.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۲۸: وَ رُوِيَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِنَّ أَمْرَنَا هَذَا مَسْتُورٌ مُقَنَّعٌ بِالْمِيثَاقِ وَ مَنْ هَتَكَهُ أَذَلَّهُ اللَّهُ.

این حدیث، کتمان را شرطِ بقای عزت دانسته است.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۵۳۸ : ْ عَلِيٍّ السِّنَانِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع‏ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَيْهِ فِي رِسَالَةٍ وَ لَا تَقُلْ لِمَا بَلَغَكَ عَنَّا أَوْ نُسِبَ إِلَيْنَا هَذَا بَاطِلٌ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْرِفُ خِلَافَهُ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي‏ لِمَ‏ قُلْنَا وَ عَلَى أَيِّ وَجْهٍ وَ صِفَةٍ.

«من لا یعرف الله»؛ وجودِ چنین کسی نشان میدهد که در معرفتهای بی نیازِ ابتدایی، معرفتی که مربوط به عبادت باشد نیست پس آنچه در ابتدا باعثِ عبادت میشود، همان نیازِ ابتدایی به عبادت است که گفته شد. چنین کسی اگر خدا را هم عبادت کند در ضلالت است.

چنین کسی ظاهرِ مراحلی از بندگیِ خدا را طی میکند بدونِ آنکه صفتش را بشناسد.

قبلا ثابت کردم که معرفتِ ابتدایی، توهم را از بین میبرد پس موحدی که در ضلالت است، غیر از خدا را نمیپرستد و خدا را نمیشناسد که پرستشش آگاهانه باشد.

کفایة الاثر ص ۲۶۲: قَالَ ع إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَى الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ وَ الْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ حَدُّ الْمَعْرِفَةِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ وَ لَا شَبِيهَ لَهُ وَ لَا نَظِيرَ لَهُ وَ أَنَّهُ يَعْرِفُ أَنَّهُ قَدِيمٌ مُثْبَتٌ بِوُجُودٍ غَيْرُ فَقِيدٍ مَوْصُوفٌ مِنْ غَيْرِ شَبِيهٍ وَ لَا مُبْطِلٍ‏ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الرَّسُولِ وَ الشَّهَادَةُ لَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ أَدْنَى مَعْرِفَةِ الرَّسُولِ الْإِقْرَارُ بِهِ بِنُبُوَّتِهِ وَ أَنَّ مَا أَتَى بِهِ مِنْ كِتَابٍ أَوْ أَمْرٍ أَوْ نَهْيٍ فَذَلِكَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ الَّذِي بِهِ يَأْتَمُّ بِنَعْتِهِ وَ صِفَتِهِ وَ اسْمِهِ فِي حَالِ الْعُسْرِ وَ الْيُسْرِ وَ أَدْنَى مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِّ إِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ وَ الرَّدُّ إِلَيْهِ وَ الْأَخْذُ بِقَوْلِهِ وَ يَعْلَمُ أَنَّ الْإِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنَا ثُمَّ مِنْ بَعْدِي مُوسَى ابْنِي ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ عَلِيٌّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَن‏

از «افضل الفرائض» فهمیده میشود که درباره ی معرفت های نیازمند به معرفت های بی نیازِِ ابتدایی است زیرا اولا به معرفت های بی نیازِ ابتدایی مکلف نیستیم زیرا داریمشان و دوما به معرفت های بی نیازی که نداریم مکلف نیستیم زیرا نقشی در ایجادشان نداریم.

تصحیح اعتقادات الامامیة ص ۶۱: پیامبر: كل مولود يولد فهو على الفطرة و إنما أبواه يهودانه أو ينصرانه‏

با توجه به «آل عمران آیه ی ۶۷: ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ»، این حدیث بینِ فطرت که معرفت التوحید است با اسلام که مرحله ای از بندگی است ارتباط قائل شده.

الکافی جلد ۲ ص ۱۲: عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها مَا تِلْكَ الْفِطْرَةُ قَالَ هِيَ الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ‏ اللَّهُ حِينَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ قَالَ‏ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ‏ وَ فِيهِ الْمُؤْمِنُ وَ الْكَافِرُ.

این حدیث، صراحتا بینِ اسلام و توحید، ارتباط قائل است.

عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ يَعْرِفُ اللَّهَ فَأَمَّا مَنْ لَا يَعْرِفُ اللَّهَ فَإِنَّمَا يَعْبُدُهُ هَكَذَا ضَلَالًا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ تَصْدِيقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِيقُ رَسُولِهِ ص وَ مُوَالاةُ عَلِيٍّ ع وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى ع وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَكَذَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

«هکذا یُعرَف الله» نشان میدهد که تصدیق و موالاتِ ائمه و برائت از دشمنانشان، پیش شرط های معرفتِ بعدی اند.

الکافی ج ۲ ص ۲۴: سُفْيَانَ بْنِ السِّمْطِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ مَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ الْتَقَيَا فِي الطَّرِيقِ وَ قَدْ أَزِفَ‏ مِنَ الرَّجُلِ الرَّحِيلُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَأَنَّهُ قَدْ أَزِفَ مِنْكَ رَحِيلٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ فَالْقَنِي فِي الْبَيْتِ فَلَقِيَهُ فَسَأَلَهُ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِيمَانِ مَا الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا فَقَالَ- الْإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِي عَلَيْهِ النَّاسُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ‏ وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَهَذَا الْإِسْلَامُ وَ قَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَةُ هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ يَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ كَانَ مُسْلِماً وَ كَانَ ضَالًّا.

این حدیث، نشان میدهد که در حالت ضلالت، میتوان تا اسلام، پیش رفت.

توحید شیخ صدوق ص ۱۴۳: مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُؤْمِنُ بِمَا لَا يَعْرِفُ فَهُوَ ضَالٌّ عَنِ الْمَعْرِفَة

محاسن جلد ۱ ص ۱۵۸: زُرَارَةَ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى‏ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها أَ يَجْرِي لِهَؤُلَاءِ مِمَّنْ لَا يَعْرِفُ‏ مِنْهُمْ هَذَا الْأَمْرَ قَالَ إِنَّمَا هِيَ لِلْمُؤْمِنِينَ خَاصة

مومن ص ۲۹: عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ سَمِعْتُهُ‏ يَقُولُ‏ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَى اللَّهِ ثَوَابٌ عَلَى عَمَلٍ إِلَّا لِلْمُؤْمِنِين‏

از این حدیث فهمیده میشود که فقط مومنین میتوانند خدا را آگاهانه عبادت میکنند

الکافی جلد ۲ ص ۳۸۱: حَمْزَةَ بْنِ الطَّيَّارِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ النَّاسُ عَلَى سِتِّ فِرَقٍ يَئُولُونَ‏ كُلُّهُمْ إِلَى ثَلَاثِ فِرَقٍ الْإِيمَانِ وَ الْكُفْرِ وَ الضَّلَالِ وَ هُمْ أَهْلُ الْوَعْدَيْنِ‏ الَّذِينَ وَعَدَهُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْكَافِرُونَ وَ الْمُسْتَضْعَفُونَ وَ الْمُرْجَوْنَ‏ لِأَمْرِ اللَّهِ‏ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ‏ وَ الْمُعْتَرِفُونَ‏ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً وَ أَهْلُ الْأَعْرَافِ‏.

الکافی جلد ۲ ص ۳۸۱: حمزة بْنِ الطَّيَّارِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ النَّاسُ عَلَى سِتَّةِ أَصْنَافٍ قَالَ قُلْتُ أَ تَأْذَنُ لِي أَنْ أَكْتُبَهَا قَالَ نَعَمْ قُلْتُ مَا أَكْتُبُ قَالَ اكْتُبْ أَهْلَ الْوَعِيدِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَهْلِ النَّارِ وَ اكْتُبْ‏ وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً قَالَ قُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ وَحْشِيٌّ مِنْهُمْ‏ قَالَ وَ اكْتُبْ‏ وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‏ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ‏ قَالَ وَ اكْتُبْ‏ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ‏ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً إِلَى الْكُفْرِ وَ لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا إِلَى الْإِيمَانِ- فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ‏ قَالَ وَ اكْتُبْ أَصْحَابَ الْأَعْرَافِ قَالَ قُلْتُ وَ مَا أَصْحابُ الْأَعْرافِ‏ قَالَ قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَيِّئَاتُهُمْ فَإِنْ أَدْخَلَهُمُ النَّارَ فَبِذُنُوبِهِمْ وَ إِنْ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ فَبِرَحْمَتِهِ.

الکافی جلد ۲ ص ۴۰۸: مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ رَجُلٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ الَّذِينَ‏ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً فَأُولَئِكَ قَوْمٌ مُؤْمِنُونَ يُحْدِثُونَ فِي إِيمَانِهِمْ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي يَعِيبُهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ يَكْرَهُونَهَا فَأُولَئِكَ‏ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ‏

الکافی جلد ۲ ص ۴۱۰: الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا تُجَالِسُوهُمْ يَعْنِي الْمُرْجِئَةَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَعَنَ اللَّهُ مِلَلَهُمُ الْمُشْرِكَةَ الَّذِينَ لَا يَعْبُدُونَ اللَّهَ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْيَاءِ.

الکافی جلد ۲ ص ۴۱۹: ْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَبَلَ النَّبِيِّينَ عَلَى نُبُوَّتِهِمْ فَلَا يَرْتَدُّونَ أَبَداً وَ جَبَلَ الْأَوْصِيَاءَ عَلَى وَصَايَاهُمْ فَلَا يَرْتَدُّونَ أَبَداً وَ جَبَلَ بَعْضَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْإِيمَانِ فَلَا يَرْتَدُّونَ أَبَداً وَ مِنْهُمْ مَنْ أُعِيرَ الْإِيمَانَ عَارِيَّةً فَإِذَا هُوَ دَعَا وَ أَلَحَّ فِي الدُّعَاءِ مَاتَ عَلَى الْإِيمَانِ وَ قَدْ يَخْرُجُ مِنَ الْإِيمَانِ بِخَمْسِ جِهَاتٍ مِنَ الْفِعْلِ كُلُّهَا مُتَشَابِهَاتٌ مَعْرُوفَاتٌ الْكُفْرُ وَ الشِّرْكُ‏ وَ الضَّلَالُ‏ وَ الْفِسْقُ‏ وَ رُكُوبُ الْكَبَائِرِ فَمَعْنَى الْكُفْرِ كُلُّ مَعْصِيَةٍ عُصِيَ اللَّهُ بِهَا بِجِهَةِ الْجَحْدِ وَ الْإِنْكَارِ وَ الِاسْتِخْفَافِ وَ التَّهَاوُنِ فِي كُلِّ مَا دَقَّ وَ جَلَّ وَ فَاعِلُهُ كَافِرٌ وَ مَعْنَاهُ مَعْنَى كُفْرٍ مِنْ أَيِّ مِلَّةٍ كَانَ وَ مِنْ أَيِّ فِرْقَةٍ كَانَ بَعْدَ أَنْ تَكُونَ مِنْهُ مَعْصِيَةٌ بِهَذِهِ الصِّفَاتِ فَهُوَ كَافِرٌ وَ مَعْنَى الشِّرْكِ كُلُّ مَعْصِيَةٍ عُصِيَ اللَّهُ بِهَا بِالتَّدَيُّنِ فَهُوَ مُشْرِكٌ صَغِيرَةً كَانَتِ الْمَعْصِيَةُ أَوْ كَبِيرَةً فَفَاعِلُهَا مُشْرِكٌ‏ وَ مَعْنَى الضَّلَالِ الْجَهْلُ بِالْمَفْرُوضِ وَ هُوَ أَنْ يَتْرُكَ كَبِيرَةً مِنْ كَبَائِرِ الطَّاعَةِ الَّتِي لَا يَسْتَحِقُّ الْعَبْدُ الْإِيمَانَ إِلَّا بِهَا بَعْدَ وُرُودِ الْبَيَانِ فِيهَا وَ الِاحْتِجَاجِ بِهَا فَيَكُونَ التَّارِكُ لَهَا تَارِكاً بِغَيْرِ جِهَةِ الْإِنْكَارِ وَ التَّدَيُّنِ بِإِنْكَارِهَا وَ جُحُودِهَا وَ لَكِنْ يَكُونُ تَارِكاً عَلَى جِهَةِ التَّوَانِي وَ الْإِغْفَالِ وَ الِاشْتِغَالِ بِغَيْرِهَا فَهُوَ ضَالٌّ مُتَنَكِّبٌ عَنْ طَرِيقِ الْإِيمَانِ جَاهِلٌ بِهِ خَارِجٌ مِنْهُ مُسْتَوْجِبٌ لِاسْمِ الضَّلَالَةِ وَ مَعْنَاهَا مَا دَامَ بِالصِّفَةِ الَّتِي وَصَفْنَاهُ بِهَا فَإِنْ كَانَ هُوَ الَّذِي مَالَ بِهَوَاهُ إِلَى وَجْهٍ مِنْ وُجُوهِ الْمَعْصِيَةِ بِجِهَةِ الْجُحُودِ وَ الِاسْتِخْفَافِ وَ التَّهَاوُنِ كَفَرَ وَ إِنْ هُوَ مَالَ بِهَوَاهُ إِلَى التَّدَيُّنِ بِجِهَةِ التَّأْوِيلِ وَ التَّقْلِيدِ وَ التَّسْلِيمِ وَ الرِّضَا بِقَوْلِ الْآبَاءِ وَ الْأَسْلَافِ فَقَدْ أَشْرَكَ‏ وَ قَلَّمَا يَلْبَثُ الْإِنْسَانُ عَلَى ضَلَالَةٍ حَتَّى يَمِيلَ بِهَوَاهُ إِلَى بَعْضِ مَا وَصَفْنَاهُ مِنْ صِفَتِهِ. وَ مَعْنَى الْفِسْقِ فَكُلُّ مَعْصِيَةٍ مِنَ الْمَعَاصِي الْكِبَارِ فَعَلَهَا فَاعِلٌ أَوْ دَخَلَ فِيهَا دَاخِلٌ بِجِهَةِ اللَّذَّةِ وَ الشَّهْوَةِ وَ الشَّوْقِ الْغَالِبِ فَهُوَ فِسْقٌ وَ فَاعِلُهُ فَاسِقٌ خَارِجٌ مِنَ الْإِيمَانِ بِجِهَةِ الْفِسْقِ فَإِنْ دَامَ فِي ذَلِكَ حَتَّى يَدْخُلَ فِي حَدِّ التَّهَاوُنِ وَ الِاسْتِخْفَافِ فَقَدْ وَجَبَ أَنْ يَكُونَ بِتَهَاوُنِهِ وَ اسْتِخْفَافِهِ كَافِراً وَ مَعْنَى رَاكِبِ الْكَبَائِرِ الَّتِي بِهَا يَكُونُ فَسَادُ إِيمَانِهِ فَهُوَ أَنْ يَكُونَ مُنْهَمِكاً عَلَى كَبَائِرِ الْمَعَاصِي بِغَيْرِ جُحُودٍ وَ لَا تَدَيُّنٍ وَ لَا لَذَّةٍ وَ لَا شَهْوَةٍ وَ لَكِنْ مِنْ جِهَةِ الْحَمِيَّةِ وَ الْغَضَبِ يُكْثِرُ الْقَذْفَ وَ السَّبَّ وَ الْقَتْلَ وَ أَخْذَ الْأَمْوَالِ وَ حَبْسَ الْحُقُوقِ وَ غَيْرَ ذَلِكَ مِنَ الْمَعَاصِي الْكَبَائِرِ الَّتِي يَأْتِيهَا صَاحِبُهَا بِغَيْرِ جِهَةِ اللَّذَّةِ وَ مِنْ ذَلِكَ الْأَيْمَانُ الْكَاذِبَةُ وَ أَخْذُ الرِّبَا وَ غَيْرُ ذَلِكَ الَّتِي يَأْتِيهَا مَنْ أَتَاهَا بِغَيْرِ اسْتِلْذَاذٍ وَ الْخَمْرُ وَ الزِّنَا وَ اللَّهْوُ فَفَاعِلُ هَذِهِ الْأَفْعَالِ كُلِّهَا مُفْسِدٌ لِلْإِيمَانِ خَارِجٌ مِنْهُ مِنْ جِهَةِ رُكُوبِهِ الْكَبِيرَةَ عَلَى هَذِهِ الْجِهَةِ غَيْرُ مُشْرِكٍ وَ لَا كَافِرٍ وَ لَا ضَالٍّ جَاهِلٌ عَلَى مَا وَصَفْنَاهُ مِنْ جِهَةِ الْجَهَالَةِ فَإِنْ هُوَ مَالَ بِهَوَاهُ إِلَى أَنْوَاعِ مَا وَصَفْنَاهُ مِنْ حَدِّ الْفَاعِلِينَ كَانَ مِنْ صِنْفِهِ.

الکافی جلد ۲ ص ۴۰۵: عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ مَنْ عَرَفَ اخْتِلَافَ النَّاسِ فَلَيْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ.

بصائر الدرجات جلد ۱ ص ۵۲۲ : الْمُفَضَّلِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِأَيِّ شَيْ‏ءٍ عَلِمَتِ الرُّسُلُ أَنَّهَا رُسُلٌ قَالَ قَدْ كُشِفَ لَهَا عَنِ الْغِطَاءَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ بِأَيِّ شَيْ‏ءٍ عُلِمَ‏ الْمُؤْمِنُ‏ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ قَالَ بِالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ فِي كُلِّ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ.

این حدیث، تسلیم را نشانه ی وجودِ ایمان معرفی میکند و نشانه ی وجودِ یک چیز نمیتواند قبل از آن چیز باشد و میدانیم که اسلام، قبل از ایمان است پس این تسلیم، با آن اسلام که ظاهری و ناآگاهانه بود متفاوت است.

حالا باید دید که در ضلالت، چه معرفت هایی انسانها را به عبادتِ خدا میکشاند. من در این قسمت به قدرت میپردازم.

الف: شناختِ قدرت و طلبِ سلم:

الکافی جلد ۸ ص ۳۸۹: قَدْ أَبْلَغَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكُمْ بِالْوَعْدِ وَ فَصَّلَ لَكُمُ الْقَوْلَ وَ عَلَّمَكُمُ السُّنَّةَ وَ شَرَحَ لَكُمُ الْمَنَاهِجَ لِيُزِيحَ الْعِلَّةَ وَ حَثَّ عَلَى الذِّكْرِ وَ دَلَّ عَلَى النَّجَاةِ وَ إِنَّهُ مَنِ انْتَصَحَ لِلَّهِ وَ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلًا هَدَاهُ‏ لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ‏ وَ وَفَّقَهُ لِلرَّشَادِ وَ سَدَّدَهُ‏ وَ يَسَّرَهُ لِلْحُسْنَى فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَغْرُورٌ فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ وَ اخْشَوْا مِنْهُ بِالتُّقَى وَ تَقَرَّبُوا إِلَيْهِ بِالطَّاعَةِ فَإِنَّهُ قَرِيبٌ مُجِيبٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي‏ فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ‏ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بِي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ‏ فَاسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ وَ عَظِّمُوا اللَّهَ الَّذِي لَا يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ‏ فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَةُ اللَّهِ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ وَ عِزَّ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا جَلَالُ اللَّهِ أَنْ يَذِلُّوا لَهُ وَ سَلَامَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَةُ اللَّهِ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ فَلَا يُنْكِرُونَ أَنْفُسَهُمْ بَعْدَ حَدِّ الْمَعْرِفَةِ وَ لَا يَضِلُّونَ بَعْدَ الْهُدَى فَلَا تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِيحِ مِنَ الْأَجْرَبِ‏ وَ الْبَارِئِ مِنْ ذِي السُّقْمِ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَكَهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوا الْكِتَابَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي حَرَّفَهُ وَ لَنْ تَعْرِفُوا الضَّلَالَةَ حَتَّى تَعْرِفُوا الْهُدَى وَ لَنْ تَعْرِفُوا التَّقْوَى حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي تَعَدَّى فَإِذَا عَرَفْتُمْ ذَلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَيْتُمُ الْفِرْيَةَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ التَّحْرِيفَ لِكِتَابِهِ وَ رَأَيْتُمْ كَيْفَ هَدَى اللَّهُ مَنْ هَدَى فَلَا يُجْهِلَنَّكُمُ‏ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّ عِلْمَ الْقُرْآنِ لَيْسَ يَعْلَمُ مَا هُوَ إِلَّا مَنْ ذَاقَ طَعْمَهُ فَعُلِّمَ بِالْعِلْمِ جَهْلَهُ وَ بُصِّرَ بِهِ عَمَاهُ‏ وَ سُمِّعَ بِهِ صَمَمَهُ وَ أَدْرَكَ بِهِ عِلْمَ مَا فَاتَ وَ حَيِيَ بِهِ بَعْدَ إِذْ مَاتَ وَ أَثْبَتَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ الْحَسَنَاتِ وَ مَحَا بِهِ السَّيِّئَاتِ وَ أَدْرَكَ بِهِ رِضْوَاناً مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَاطْلُبُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ خَاصَّةً فَإِنَّهُمْ خَاصَّةً نُورٌ يُسْتَضَاءُ بِهِ وَ أَئِمَّةٌ يُقْتَدَى بِهِمْ وَ هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ‏ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ لَا يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ‏ فَهُمْ مِنْ شَأْنِهِمْ شُهَدَاءُ بِالْحَقِّ وَ مُخْبِرٌ صَادِقٌ‏ لَا يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ قَدْ خَلَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ السَّابِقَةُ وَ مَضَى فِيهِمْ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حُكْمٌ صَادِقٌ وَ فِي ذَلِكَ‏ ذِكْرى‏ لِلذَّاكِرِينَ‏ فَاعْقِلُوا الْحَقَّ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ وَ لَا تَعْقِلُوهُ عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْكِتَابِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ‏ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ‏

البته استسلام برای قدرتِ خدا در دعاهای زیادی از جمله جوشن کبیر هم آمده است.

ب: ترس و طلب، عقلا ناشی از شناختِ قدرت است.

الکافی جلد ۲ ص ۸۴: هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ.

امالی شیخ صدوق ص ۳۸: يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع‏ إِنَّ النَّاسَ يَعْبُدُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ فَطَبَقَةٌ يَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِي ثَوَابِهِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ وَ آخَرُونَ يَعْبُدُونَهُ خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ هِيَ رَهْبَةٌ وَ لَكِنِّي أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْكِرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ‏ وَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ‏ فَمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ مِنَ الْآمِنِينَ.

تحف العقول ص ۲۴۶: قَالَ ع‏ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ.

د:قدرت در مسیر:

کفایه الاثر ص ۲۵۷: قَالَ ع إِنَّ أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ عَمِلُوا بِالْفِكْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَّهِ فَإِنَّ حُبَّ اللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ الْقَلْبُ اسْتَضَاءَ بِهِ وَ أَسْرَعَ إِلَيْهِ اللُّطْفُ فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلًا صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائِدِ فَإِذَا صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائِدِ تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ فَإِذَا تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ صَارَ صَاحِبَ فِطْنَةٍ فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَةَ الْفِطْنَةِ عَمِلَ‏ فِي‏ الْقُدْرَةِ فَإِذَا عَمِلَ بِهِ مَا فِي الْقُدْرَةِ عَرَفَ الْأَطْبَاقَ السَّبْعَةَ فَإِذَا بَلَغَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ جَعَلَ شَهْوَتَهُ وَ مَحَبَّتَهُ فِي خَالِقِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ نَزَلَ مَنْزِلَةَ الْكُبْرَى فَعَايَنَ رَبَّهُ فِي قَلْبِه‏

ه: دلالتِ معجزه بر فرستاده بودنِ فرستاده هم ظاهرا ناشی از معرفت به قادر بودنِ خداست.

و السلام علی من اتبع الهدی

الکافی جلد ۱ ص ۱۸۴: أَبِي حَمْزَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ يَا أَبَا حَمْزَةَ يَخْرُجُ أَحَدُكُمْ فَرَاسِخَ فَيَطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِيلًا وَ أَنْتَ بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَجْهَلُ مِنْكَ بِطُرُقِ الْأَرْضِ فَاطْلُبْ لِنَفْسِكَ دَلِيلًا.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.