عرفان کسره
باب کسره یکی از زیباترین خلقتهای پروردگار عالم، خدای مهربان می باشد. عدد ابجد کسره ۲۸۰ است که جمع آن می شود (۱۰ =۸+۲) ۱۰ که خود عدد عشر است، یعنی امتحان همه بندگان درهمه عمر(کل یوم عاشورا) یعنی اسرار عاشورا را متواضعین و خاشعین و خاضعین به درگاه خدا درک کردند. در سوره مبارکه انعام می فرماید” جعل الظلمات و النور…“ (آیه اول). خود قرار داده است ظلمتها و نور را، کسره عالم ظلمات و فتحه عالم نور است و هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند همان طور که شب و روز است و دنیا عالم اضداد است و حتی در بدن ما سراسر نور است. مثل ظلمات جسم و روح، حیات و ممات، بیماری و سلامتی، خوشی و ناخوشی، زیبایی و زشتی، رذائل و فضائل، جذبیات و دفعیات، پاکی و نجسی، در عین حال که درون ما عین نجس است ظاهربدن عین پاک است. بنابراین نمی توان شمرد باید فکر کرد و دانست.
درکتابت “بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیمِ“ ۵ کسره که سر درون و بیرون و ظاهر و باطن است و کسره ها با هم جار و مجرورند. شاید در کلمات، بعد از اولین کسره مجرور شده اند و باری باب کسره باب تواضع است. باب سجده است باب عبادت و بندگیِ همه موجودات خلقت است، از کسره به فتحه راه پیدا می کنیم. در کتاب اصول کافی در باب تواضع از قول امام صادق علیه السلام فرموده است” همانا دو فرشته در آسمان بر بندگان گماشته شده اند که هر کس برای خدا تواضع کند، او را بالا برند و هر که تکبر کند پستش کنند.” “عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول ان فی السماء ملکین بالعباد فمن تواضع لله رفعاه و من تکبر وضعاه “
امام صادق علیه السلام فرمود” در آنچه خدای عزو جل به داوود وحی فرمود این بود که ای داوود چنانکه نزدیکترین مردم بخدا متواضعانند . دورترین مردم از خدا هم متکبرانند.”
اصول کافی صفحه ۱۸۹ از امام رضا علیه السلام فرمودند: تواضع اینست که بمردم دهی آنچه را می خواهی بتو دهند (با آنها چنان رفتار کنی که می خواهی با تو رفتار کنند) و درحدیث دیگر می فرماید بحضرت عرض کردم حد تواضع که چون بنده آنرا بجا آورد متواضع است چیست؟ فرمود” تواضع را درجاتی است. برخی از آنها اینست که انسان قدر خود را بشناسد و با دلی سالم خود را به جایگاه خویش نشاند. و دوست نداشته باشد که بسوی کسی رود مگر چنانچه بسویش آیند (با مردم چنانکه با او رفتار کنند، رفتار کند) اگر بدی ببیند آن را به نیکی بپوشاند .فرو خورنده خشم باشد و از مردم میگذرد خدا هم نیکوکاران را دوست دارد.”
بالاترین تواضع حالت سجده است. یعنی آنگاه که چَشمِ به دل می گوئیم. زیرا اول چِشم دل خاضع می شود وسجده می کند و آنگاه تمام وجود به تبعیت آن ساجد می شود. که این سجده را سجده قلبی گویند.
در حدیث مبارک از قول حضرت رسول اکرم (ص) در کتاب اسرار معراج از آقای عمادزاده که می فرماید” هر چیزی بطنی دارد و قرآن داری هفت بطن و فرمود: کل محتوای قرآن در سوره مبارکه حمد که این سوره مبارکه که سبع مثانی هم نام دارد و یکی از اسماء پیامبر بزگوار اسلام است و تمام سوره مبارکه حمد در بسم الله الرحمن الرحیم و تمام بسم الله الرحمن الرحیم در هفت حرف مبارک بسم الله و تمام بسم الله در باء و تمام محتوی باء در نقطه زیر با جمع است که امیرالمومنین علیه السلام می فرماید انا نقطه تحت باء.”
اولاً اسم مبارکه “حمد” عدد ابجدش ۵۲ است به تعداد ۵۲ هفته در یک سال یعنی ۵۲ تا ۷ روز و اگر ۲ و۵ را با هم جمع کنیم باز می شود هفت و اگر عدد(ف،ت،ح،ه) را جمع کنیم می شود ۴۸۵ که جمع عددها۱۷ = ۴+۸+۵ که شماره رکعات نماز واجب که خود ذکر اکبر است و باطن قرآن. فرمود سجده نماز عدد سجده می شود ۷۲٫“و لقد اتیناک سبعاً من المثانی والقران العظیم.“
بالاترین مقام عبودیت است که انسان با ذکر “سبحان ربی الاعلی وبحمده” ازاله خود از رب خود که ربی اعلاست می خواهد او هر آن و لحظه جماد را به نبات و نبات را به حیوان و حیوان را منقلب و به کمال اعلا انسان می برد. پس معنای سجده واقعی عمل به کل قرآن می باشد. وانسان از بُعد حیوانیت به مقام خلیفه الهی وانسانیت می رسد البته اگرخدا بخواهد. در سجده هفت موضع از بدن انسان سجده می کند ولی سجده سر با همه قسمتهای بدن فرق می کند. انسان با سر به دنیا می آید با سربه خانه قبر سرازیر می شود. یعنی سر بعنوان رأس بندگی است. سر که منبع حواس و افکار و عقل جای تمییز بین حیوان وانسان است، اگراعلا رفت بقیه قسمتها خود به خود ساجد و فرمانبردار سر خواهند شد و همچنان است که خُوب می گویند: سَرانسان سِّرانسان است. درهنگام سجده نه عمداً و نه سهواً نباید پیشانی از سجده بلند شود. نماز باطل می شود و اگر نه نماز عشق ونماز بندگی، حتی ظاهر نماز هم باطل است و باید اقتدا کرد به امام شیعیان آقا امام حسین (ع) که سر ازسجده برنداشت تا از بدن جدا کردند و یکی از اسرار زیارتش اینست که با سلام شروع میشود و به سجده تمام میشود و جالب است که عدد کلمه سجده ۷۲ است عالم ۷۲زیباست ۹=۷+۲ تاسع است رسیدن قد و قامت انسان به شکل الف است در مقام رضا در جایی که زیر هشتی امتحان قبول می شود. تا شکل عدد ۹ را بگیرد سپس مقام خامس است آنگاه که ۵=۲-۷ می شود که وجود مطهر آقا اباعبدالله الحسین (ع) خامس آل عباست پنجمین معصوم در حالی که اگر ۱۴=۷*۲ می شود که وجود مقدس ۱۴ معصوم که همه، خاضع و خاشع درگاه خدا بودند. وجودِ کلهم نورٌ واحد( اللهم صل علی محمد و آل محمد)
خدایا ترا به مادر ائمه معصومین (ص) ما را از ساجدین واقعی درگاهت قرار ده، انشاءالله.
پس در اصل ۷ موضع وجود انسان کسره واجب به خود می گیرد بشرط آنکه۷ نفس نورانی در وجود مان ساجد و باز هم بشرط اینکه ۷ درِ رذیله وجودمان را، که باز کننده جهنم است ببندد. رویهم میشود ۲۱ سجده در حروف الفبا که ۲۸ حرف است. ۲۱ حرف، صفت استیفال (طلب پایینی کردن) دارد و ۷ حرف صفت استعلا (ص، ض، ط، ظ، خ، غ، ق) و باطناً اگر نفوس عالیه بخواهند با آن حروفِ استعلا به اعلا بروند و درجه آدمیت بگیرند و مورد رضای مولای خود شوند شرط آنست که ۲۱ سجده گاه ظاهری و نفسی و قلبی خویش را خاضع کنند و باز جالب است که در سوره مبارکه حمد ۷ حرف نیامده است که این حروف را حروف سبعه می گویند.(ش، ظ، ز، خ، ث، ف، ج) این حروف ظلمانی هستند. باری باب تواضع کتاب حکمت الهی است برای بندگان، که کلیدش اطاعت از خدا است بشرط شیعه و پیرو شدن واقعی ائمه معصومین علیهم السلام .
همانطور که سلمان را دیدند که در خدمت رسول خدا (ص) و امیر المومنین علی (ع) بود اما از خود ردی و جای پایی نمی گذاشت و درست در هنگام حرکت طوری پای خود را می گذاشت که جای پای آن بزرگواران باشد، گویی یک جای پا است. از سلمان پرسیدند چگونه به این مقام رسیدی که پیغمبر بزرگوار اسلام (ص) دست به پشت شما زد و فرمود“السلمانُ منا اهل البیت.“ ایشان فرمودند” من هیچگاه دل خودم را مقدم به دل این بزرگواران نکردم” و این کمال ادب و اطاعت واقعی است. کسره در واقع هر لحظه انسان را کمال می دهد زیرا مرده ها یا میته های وجود را از درون و بیرون و ظاهر و باطن از وجودمان دفع می کند اما بشرط آنکه واقعا بخواهیم. در عالم ملکوت ملک مقرب عزرائیل (ع) مامور جان گرفتن و کسرکردن زنده ها است از مردگان است، وجود هر چهار ملک مقرب میکائیل، اسرافیل، جبرائیل و عزرائیل علیه السلام سر شان زیر عرش الهی و پاهایشان در سفل ترین نقطه زمین و بالهایشان از شرق تا غرب عالم را فرا گرفته و در تمام هستی امِر اَلله مولای خود را اطاعت می کنند، بنابراین در وجود ما دائم کار می کنند همینطور که هر روز روزی میگیریم از هر نظر ظاهری و باطنی، علمی و عقلی، و هر روز میلیونها سلول در وجود ما به دنیا می آید و هزاران سلول می میرد ما از نظر سلول وجود هفت سال به هفت سال کاملا عوض شده ایم درحالی که خودمان هستیم پس هر هفت سال هم ذهن و حافظه ما چیزهایی را فراموش می کند و چیزهایی یاد میگیرد. پس با نور علم می توان ظلمتها را کسر کرد. همانطور که سن ما بالا می رود، جوانی کسر می شود جای خودرا به مسن شدن و بعد کهولت و بعد موت می دهد. همینکه پیر می شویم موی سفید جای موی سیاه و همانطور یک یک اعضاء تغییراتی می کنند و در واقع ظلمتهای جهالت و رذائل و کم کاریها هم با توبه و استغفار واقعی و اصلاح و درجه گرفتن به درگاه خدای مهربان کمال پیدا می کند و مفتوحه می شود، پس باب کسره باب کمال الهی است و در واقع حرکت کردن و اوج گرفتن و تحول پیدا کردن و به باب استحاله و استبراء رسیدن و درجه گرفتن است تا بتوانیم مرفوع شویم.
انسان کافر در این دنیا از نظر جسمی حیوان حرام گوشت است که مانند سگ، مو و عرق و حتی نفسش نجس است. شاید سِّری که باعث می شود که مجالست انسان و سگ را شرع ما حرام کند بخاطر همین باشد که انسان موجودی است که خدا وند تبارک و تعالی لیاقت به اعلا رفتن و کمال داده بشرط آن که باعنایت عقل و ایمان به خدا وند که بالاترین نعمت پروردگار عالم است به انسان، که خدای خود را بشناسد و خود را بشناسد و خود را متحول سازد و از عین نجس به عین پاک تبدیل شود همانطور که در اول درس گفته شد. خدایا الحمدللهِ رب العالمین چگونه تو را سپاس گوییم؟
پس مولایمان منت گذاشت بر سر ما پیامبران و امامان معصوم علیه السلام را برای هدایت ما فرستاد و در حالی که این مردم همه آنها را شهید کردند. اما رب العالمین حجت خود را پا بر جا نگه داشت تا شاید مردم با نور امام و کتاب آسمانی زمان خود هدایت شوند و ظلمتهای ظاهر و باطن خود را کسر کنند و به نور برسند با دو رحمت بزرگ شهادتین پاک مان کرد و با شرط نگه داشتن شهادتین که شهادت به ولایت (امیرالمومنین) است آخرت مان را هم پاک کرد. وجود مقدس آقا و مولایمان و سرور مان امام حسین علیه السلام. این عین نجس را به عین پاک درهمین دنیا برای ما عنایت کرد وآن فدا کردن و قربانی کردن نفس حیوانی ماست.کسی که در میدان جنگ برای رضای خدا و اهداف پروردگار عالم، قربانی شود. انسان طوری میشود که میته اش پاک و خونش پاک و حتی غسل هم نمی خواهد کفن نمی خواهد. (توضیح در کتاب اربعین داده شده است) امیدوارم معنی کسره کامل شود. هاء آخر کسره به جایی می رسد که تمام وجود و زندگی ما را در بر گرفته و در آخر خودمان را از روی سطح زمین پاک می کَنَد. دانه هر گیاهی در دل خاک باید قرار بگیرد (سجده مقبول وکامل) تا ازدرون این دانه ساقه، کل محتوای دانه را به اعلای میوه اش برساند. پس خوش به حال کسی که خود قبل از اجباری کسر شدن (قبل از اینکه وارد قبر شود)، خود تبری جوید از شرکها، رذائل و نادانیها. جهالتها، کوری ها، ناشنوائیهای معنوی ، نقصها، بدیها، شرها، دروغ ها، تهمت ها و… را ازخود کسر کند که آن روز به حقیقت سلامت وجود خود برسد که آن طلای ناب است وخالصِ خالص.( مثل باغبانی که برای رشد گیاه خود دائما علفهای هرز و آفات آنرا از آنها دور می کند و شاخه های فرعی را هر سال جدا کرده تا شاخه اصلی رشد کرده تا به میوه خود برسد).
سِّر اشباع
کسره در اصل منیت خود را فراموش کردن و دلِ دنیایی را پاک کردن است. کسره به دیگران اثر میگذارد و اگر کنار کسی روزگار خود را بگذرانی که اخلاقیات مثبت داشته باشد با ادب باشد مومن باشد بشما تاثیر می گذارد و در کلمات و حروف جار و مجرور می شود یعنی همسایه کسره خود کسره میگیرد اگر قابلیت داشته باشیم. ۱۷ معنا (باء) جاره آمده که چگونه حروف بعدی جار و مجرور می شوند اگر کسره پشت ضمیر “هِ” در کلمه قرار بگیرد صدای کسره “هِ” به صدای بلند “هی“ تبدیل می شود، اشباع می شود مثل “ربِهِ” خوانده میشود “رِبهِی” و جالب اینکه حرف(یاء) خود مناسبتش با کسره است. پروردگار رب العالمین دنیا را جای تربیت و به تعالی رسیدن بندگان خود قرار داد به سبب شناخت رب شان واگرخوب تربیت را بنده بگیرد، ادب صدایش بلند می شود و در قیامت در زیر لوای ربش با ادب او محشور می شود. (ادب مع الله) که جایگاه با ادبان پروردگار عالم، بهشت است. بهشت برای آنان متواضع می شود و نعیم خود را به دستور رب العالمین در اختیار بندگان خوب می گذارد. دریا وقتی جذر می شود با حرکت مد صدفهای خود را بیرون می ریزد و بنده مومن با مردن صدفهای عملش آشکار می شود .
در این دنیا در هر موردی چه جسمی چه روحی چه مالی وچه اجتماعی وچه شخصیتی هر طورحساب کنید کسر داشته باشی این کمبود همیشه آزار دهنده است. یعنی نقص خود را نشان می دهد و شخص کاسر آرزوی برداشتن کسر را دارد. شاید درست شود. اما خدا نکند کسی کسریِ درآخرت داشته باشد. دیگر دست عمل ندارد. وخدای می داند چه بر سرش می آید گاهی ازچشم کسر است و آنجا کور محشور می شود وای آبرو ندارد. سلامت ندارد. لباس ندارد. جا ندارد، خلاصه عاقل بینا دائم در فکر برطرف کردن کسر بزرگ آخرتی خود هست. اگر توانستی کسر خود را در دنیا جبران کنی خدای مهربان دستت را میگیرد و به تو رفع می دهد. بشرط توبه، مولای مهربان با توبه چشم پوشی می کند کسرها را.
عرفان ضمه
رفع یا ضمه یا پیش با صدای اُ. عدد ضمه ۱۷=۸۴۵ میشود ۱۷=۵+۴+۸ و ۸=۷+۱شرط گرفتن ضمه آنست که از درِ خامس آل عبا (ع) شیعه و پیرو و با ادب شویم تا به رضای خدا مرفوع گردیم. شرطش آن است که پشت بابِ ولایت مجرور شویم (پشتِ “ب” بسم الله الرحمن الرحیم) تا وارد حقیقت عبادت و جان قرآن، یعنی صلاۀ شویم. خلاصه آنکه صورت و کمالات و قامت انسانی و تاج “کرمنا” را دریافت کنیم.
عدد رفع =۳۵۰٫ ۸=۵ +۳ * ۱۷ رکعت نماز که “الصلوه عمود الدین” و “الصلوه معراج المومن” رفع عروج است و ترقی کردن درجه گرفتن و بالا رفتن می باشد. حرکت پیش امام دو حرکت قبلی است.
کل فاعلٌ مرفوع درافعال عربی کنندهِ کار را فاعل می گویند. در نوشتن، کننده کار حرکت ضمه یا رفع می گیرد به دلیل اینکه ۱- هیچ کس بدون زحمت کشیدن درجه نمی گیرد و بالا نمی رود .۲- پروردگار عالم در سوره انعام آیه ۱۵۸می فرماید:“… لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا….” نفس بدون کار کردن ایمانش بدرد نمی خورد مگر اینکه از ایمان خود کسب خیر کرده باشد. قرآن خواندن بدون عمل مزد آخرتی ندارد یا توبه بدون اصلاح بدرد نمی خورد گوش کردن بدون نگه داشتن در حافظه و بکار بستن آن بدرد نمی خورد.
خلاصه دوستی بدون مایه گذاشتن هیچ است. و خیلی چیزهای دیگر بنابراین خدای مهربان می فرماید:” الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور…” اگر کسی پروردگار مهربان و رب خود را برای خود دوست گرفت و مولای خویش دانست و عمل کرد خداوند سبحان او را از ظلمات بسوی نور خارج می گرداند.
بنابراین دوستان ائمه هم همینطور فردای قیامت ندا می دهند “یا ایهاالمحبون …” باری دوستی را فدا کردن دل خویش و کارکردن خالصانه در راه دوست تا پای جان باید ثابت کنیم تا رفع بگیریم در قرآن کریم چندین نمونه بندگان مومن را پروردگار عالم درجاتی به آنها داده است وصف می نماید و معرفی می فرماید:” مثل آدم صفوه الله،سلامٌ علی نوح،عیسی علیه السلام را می فرماید کلمه طیبه بنده خالص را اهداء اسم خویش به ایشان می دهد و مومنون یا مومنین و مومنات می خواند.” پس خیلی باید فکر کنیم. آیا فاعل امر رب خود هستیم یا نه؟ امیرالمومنین علیه السلام در دعای کمیل می فرماید “الهی و ربی من لی غیرک“ یا خطاب می فرماید: “یا ولی المومنین و یا غایة آمال العارفین و یا غیاث المستغیثین یا امان الخالئفین.“ باری اوست که جواب بنده مومنش را می دهد آنگاه مرفوع شود. آسیه سلام الله علیها در وقت پایان عمر زیر شکنجه صدا زد “رب نجنی.. ” و مولایش نجاتش داد و درجه اش داد یکی از اولیاء الله شد و یکی از بانوان محترم بهشت که جایگاه مخصوص دارد پروردگار مهربان در دنیا لیاقت داد دامنش مهد تربیت پیغمبرخدا شود. خیلی خلوص می خواهد عین راحتی دنیا باشی و رضای مولا طلب کنی وازهمه زیبائیها وثروتهای دنیا چشم بپوشانی ائمه صلوات الله علیهم اجمعین در عین حال که از نظر مادی غنی بودند ولی امورات خود را در سطح ضعیف ترین مردم روزگار می گذراند.
باری همیشه رئیس و فرمانده و امیر و بزرگ قوم و خلاصه نفر اول هر جا پایین دستی خود را درجه می دهد و او را مرفوع می کند یعنی درجه می دهد و بالا می برد. پروردگارعالم می فرماید “واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا” و نیزمی فرماید: “یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لانفصام لها و الله سمیع العلیم“
هرکس بخواهدازمولایش که او را پروردگار رب العالمین رفع دهد باید اولاً یقین قلبی داشته باشد و سپس دستش را به دستگیره رحمت الهی به کرم او وصل کند تا اگر او بخواهد مرفوعش کند. جالب است که دنیا که شد حرف (واو) که خود ظاهرا یک حرف است ، سه حرف نوشته می شود، دو طرف حرفش یکی است و مناسبت حرف واو به حرکت ضمه است و آنگاه که ضمه روی واو قرار میگیرد صدایش کشیده میشود و (اُو) خوانده میشود “انا لله و انا الیه راجعون” که همان هوست به شرط اینکه مناسبتش به لطف خدا رفع بندگی باشد به عدد ۱۱ عدد هو، که رسیدن و عمل کردن ۱۱ عمل به فروع دین که ۱۱تا می باشد که اگر قبول شود مرفوع به درجه قبولی بندگی می گردد.
جالب اینکه انسان در شکم مادر به شکل (و) است و در زندگی شکل (و) (ا) (و) را بخود می گیرد. انسان با تواضع بندگی بالاجبار و باذن خدا با سر به دنیا می آید و با سر هم وارد قبر می شود. درجه بندگی گرفتن آن شکل صورت الف را تجلی می کند. (قامت انسانی است) عدد (واو) ۱۳می شود، عدد ولایت، گیرنده بار مسئولیت و توفیق گیرندگی نور و وصل شدن به عروة الوثقیِ الهی و به توفیق رفتن به اعلا علین و رسیدن به درجه انسانیت و پیدا کردن مقام شامخ و ولای خلیفة الهی که هدفِ خلقت آدم (ع) بود و رسیدن به درجه اسماء الهی و رسیدن به مقام رضا و رسیدن به “کلمة الطیب یرفع الدرجه“ و زیارت “لقاء الله”، انشاء الله و اللهم ارزقنی.
همانطور که از حقیقت آب بر می آید که حیات دهنده و سبز کننده می باشد. عرفان حرف واو اگر به صورت بسیط عدد ابجد آنرا بنویسیم واو=۱۳ الف=۱۱۱ واو=۱۳
۱۳+۱۱۱+۱۳= ۱۳۷ عدد ۳۷ جایگاه مبارک نام امام حسن (ع) است و صد عدد “ق” است یعنی نگهدارنده. پس هر کس به جانِ عدد واو در دنیا برسد یعنی سبزی اعمالش احسن شدن است و قبولی احسن و نگه داشتن “الی یوم القیامه” “فتقبلها ربها بقبول الحسن و انبتها نباتا حسنا“ می باشد.
همهء پیدا کردن رفع مقام، بشرط عمل است. پس واو حرکت سنگینی است که باید فقط در دنیا کسب شود. و جالب اینکه عدد ابجدش۶ است. پروردگارعالم تمام عوالم را در شش روزخلق کرد. انسان در قبر شش صورت دارد. انسان در ۶ مرحله خلق و طی عوالم می کند تا قیامت، اول صلب پدر، دوم رحم مادر، سوم عالم دنیا، که حدود ۱۸۰۰۰ منزل است، چهارم عالم قبر، پنجم عالم برزخ و ششم عالم قیامت.
نقطه اوج درجه کمالات و مرفوع شدن انسان با صورت عمل در دنیا، در شکم مادراست، جنین شش ماهه نمی ماند، فقط سه،۳ شش ماهه باقی شدند و ماندند. اولین، حضرت یحیی علیه السلام، دومین حضرت عیسی علیه السلام و سومین امام حسین علیه السلام. و اسراری دارد یحیی سلام الله حیات است و آن حیات طیب و عیسی علیه السلام روح آن و امام حیسن علیه السلام رساننده این حیات و روح، خدای مهربان به طهارت آن عالم باقی “الی یوم القیامه” است. بنابراین عدد شش دردنیا ماندنی نیست اما بقایش در آخرت است به عدد ابجد حروف سدس که میشود ۱۲۴ که جمع بسطی آن میشود ۷ (۷ =۴+۲+۱)
شرط رسیدن به حقیقت سدس، اول باید شیعه و پیرو امام حسین علیه السلام شود و ادب عاشورایی و حسینی شدن را بگیرد تا قبول در عشر آن شود و اگر به عدد شش فارسی دقت کنید عدد آن می شود ۶۰۰ که بازنگری ودورنگری جالبی است که همین شش را، شُش اگر بخوانی این عدد، عدد حیات است. اینکه با دو دید عمیق این نفسها را زنده بداری و دائمی کنید برای قیامت. دو صفر آن یکی عیسی (ع) بعدد ۱۵۰ و دیگری یحیی است بعدد ۳۸ کل حیات حروف و اعداد است. همه در بارگاه امتحان “کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا“ درجه می گیرند چه جهنمی و چه بهشتی، وقتی پنج تن صلوات الله علیهم اجمعین زیر کساء جمع شدند حضرت جبرائیل (ع) پیام آورخالق، یکتا ششمین آنها شدند زیر کساء. هرجا می خواهند درساختمان وتونل ها سنگینی بار ساختمان را خوب بسازند شش گوشه می سازند مثل لانه زنبور بتون ریزی می کنند لانه زنبورشش گوشه است. قبر مبارک امام حسین (ع) شش گوشه است که تک است. درکربلا اول قربانی ازخانواده امام حسین علیه السلام شش ماهه او علی اصغر (ع) است و خانم زهرا سلام الله علیها، شش ماهه اش شهید شد. هرگاه می خواهند گوسفند قربانی کنند باید شش ماهش تمام شده باشد.
بنابراین گفتیم حرکت ضمه با واو مناسبت دارد که سِّرش این شد که فقط در دنیا باید درجه بگیریم پروردگار عالم می فرماید “انا لله و انا الیه راجعون“ (و) پلی است که ازیک سوی آن می آییم و از سوی دیگرآن می رویم. در قرآن کریم سوره مبارکه غاشیه آیات مبارک ۸ تا ۱۶ “لسعیها راضیهٌ فی جنةٍ عالیهٍ لا تسمع فیها لاغیةً فیها عینٌ جاریةٌ فیها سررٌ مرفوعهٌ و اکوابٌ موضونةٌ و نمارق مصفوفةٌ و ذرابی مبثوثةٌ.“
آیات مبارک نعمات بهشت را برای بهشتیان با حرکت رفع و تنوین رفع در قرآن بشارت می دهد و در هنگام وقف حرکت ها صورت خود را ازدست می دهند و سکون می گیرند ولی احتمالاً قیامت با تمام حرکتهایی که رب مهربانشان به ایشان درجه می دهد وارد می شوند و جالب اینکه آن “ة” گرد احاطه بر همه وجودشان و نعمتهایشان می کند و تنوین رفع معنی کل درجات رفعی را که در دنیا مستور بود آنجا ظاهر می کند چون تنوین همان نون ساکنی است که نوشته نمی شود ولی خوانده می شود و تنوین تکرار حرکت حرف است.
-ً –ٍ –ٌ
مومن با تمام زیبایهایش درجه می گیرد و نشان داده می شود که بعضی بر بعضی حسرت می خورند و به کم کاریهای خود افسوس می خورند. طبیعت هر انسانی رفعت طلب است و دوست دارد همیشه از همه جلوتر باشد و مقامش بالاتر باشد، مورد توجه همه اطرافیان خود باشد .کار سخت و دشواری است، هر کسی موفق نمی شود. امامِ عمل دیگران شدن و پیشرو بودن مستلزم این است که اول باید مفتوحه شویم تا بتوانیم تمام علم و هنر و حرفه و شاید فوت و فن هدف مورد نظر را صاحب شویم. ظرف وجودمان باید آنقدر بزرگ و تمیز باشد که پذیرای تمام زیبائیها باشد و رنگ و نصب امام معصوم زمان خود را بگیرد. دوم: امام هر عملی باید اول خود، خودیت یا من منیت خود را کسر کند تا همیشه در مقام رفع باقی بماند. انسان خاضع همیشه در رفع نقایص خود هست و می خواهد ناخالصیهای خود را اصلاح کند. خود را به درجه بالای خالص بودن برساند. تا متملقین هر زمان شیطان ها و وسواس ها از خلاء نقصهای او سوء استفاده نکنند و او را از بالا به پایین نکشانند. سوم: کسی که در مقام رفع قرار می گیرد باید همیشه آماده خطر باشد و خود را به استقبال سختیها آماده کند. و نه اینکه چون مقام بالا رفت دیگران را فدا کند. همه قربان او شوند بلکه او زودتر از همه به قربانگاه برود. همانطور که معصومین ما، که امام ما شیعیان هستند هم در قربانگاه خلوص و بندگی رفتند و درس ایثار و پیشرو بودن در عمل به ما یاد دادند. خداوند متعال در قرآن می فرماید : حضرت ابراهیم (ع) از خداوند خواست “ربنا هب لنا من ازواجنا ذریه اعین و جعلنا للمتقین اماما.“ پروردگارا هدیه کن به من از زوجها فرزند نور چشمی که برای متقین امام باشند.
تمام این زیبائیها صفات آب و حقیقت آب است . در ضمن که همه خلق از آب زنده شده اند، آب در مقام کسره خودش بی رنگ، بی بو، بی شکل است. یعنی در هر ظرفی آب را بریزید شکل آن ظرف را بخود می گیرد. و بدون اسم و رسم کل حیات خود را به دیگران عرضه می کند. و در حیات وجود پیشرو است. زیرا هر جا آب باشد آبادانی است. خود قیاس کنید تا حجت نباشد وجودی نیست و تا وجودی بخواهد باشد باید حجت باشد.
باری حرکت ضمه اگر ماقبل “هاء” ضمیر که حرکتش ضمه باشد، بیاید صدای کوتاه اُ را به او تبدیل می کند و اشباع می شود مثل رَبَهُ که می شود رَبَهُو چرا؟ خیلی زیبا است. رب مهربان چه درسی به ما می دهد! یعنی خداوند به فضلش مومنان را در قیامت از نعمتهای بهشتی سیراب می کند. غیر از این است که چشم و گوش را بازکنیم تا ببینیم چه کنیم تا به این صدای بلند برسیم. در دنیا همه مومنین و کافرین، هم اهل دنیا و هم اهل آخرت زندگی می کنند و به اعمال و زحمات خود درجه می گیرند اما آنها که اهل دنیا هستند رب العالمین هر چه بخواهند همین اینجا بدیشان می دهد. پروردگار عالم در سوره اسراء آیات ۱۸و۱۹ فرمودند: “من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلها مذموما مدحورا*ومن اراد الاخره و سعی لها سعیها و هو مومن فاولئک کان سعیهم مشکورا*”. ” اگر دنیا را بخواهید دنیا را به شما می دهم و اگر آخرت را بخواهید آخرت را.” پس دنیائیان صدای کوتاه را انتخاب می کنند. اما اهل آخرت و اهل معنا و ایمان صدای بلند رسیدن به هو را با روسپیدی انتخاب می کنند که گنه کاران در قیامت یاد مقام و مالهای خود می افتند و درخواست می کنند خدایا همه را می دهم ولی مرا عذاب نکن. در حالی که پذیرفته نیست.
باری قرآن انسان ساز است کلمه انسان خیلی جالب است یک الف و نون اول دارد بعد سین و بعد الف و نون کلمه متعادلی و روی میزان است. خالق یکتا، جل جلاله و سبحانه، انسان را متوازن ترین ومتعادل ترین و زیباترین شکل آفرید که فرمود من انسان را بصورت خود که اسرار بسیار دارد آفریدم و قابل “خلیفة الله” شدن را دارد. اللهم الرزقنی “وعلم آدم اسماء الحسنی“
هنگامیکه بخار آب به آسمان می رود ، در هنگان انجماد بصورت شش ضلعی در می آید و با شش وجه به سوی زمین برمی گردد و در اصل شش صورت حیات به موجودات می دهد. وقتی برف می بارد آب آن به شش صورت ذخیره می شود. ۱- ذخیره آب برای فصلهای دیگر. ۲- پر شدن سفره های زیر زمینی. ۳- تغذیه گیاه. ۴- تغذیه انسان. ۵- تبخیر آب. ۶- پر کردن دریا ها که سطح آب همیشه به اندازه مطلوب بماند و در اثر تبخیر کم نشود.
باطن آن خیلی زیباست در صورتیکه یخ آب می شود ولی به خاطر شش ضلعی بودن سبک تر از آب می شود و روی آب می ایستد. سنگین ترین موجودات در آب به همین خاصیت روی آب می ایستند. چون چگالی آب سنگین است. بنابراین عدد شش همان (و) است. که فقط دراین دنیا صورت می گیرد ولی نتیجه اش ضمه است که مناسبت با (و) دارد که فردای قیامت همه نتیجه هایش زیبا ومرفوع می شود یعنی درجه زحمات دنیایی خود، یکی از اسرار و زیبائیهای کلام رب العالمین مهربانمان این است که در قرآن مجید علامتی را می فرماید که نوشته نمی شود ولی خوانده می شود (تنوین) آن علامت حرف “نون ساکن” است و میشود “تنوین” که عدد آن میشود ۵۱۶ اولا صدای این علامت از دنیا است و چون باطن آن اینقدر سعه وجودی دارد که شاید در دنیا نمی تواند جلوه کند و اصل آن را در آخرت ملاقات می کنیم. و آن، کل آن چیزهایی است که در عمر بدست ما می رسد. خیلی زیباست باید فکر کنیم. تنوین با سه صدا جلوه می کند تنوینِ نصب با دو فتحه-ً و تنوینِ جر با دو کسره-ٍ و تنوینِ رفع با دو ضمه-ٌ . و در اصل در عالم برزخ صورت اصلی را به ما جلوه می دهد و نشان می دهد منصوب به چه بودیم و مجرورکه بودیم و مرفوع به چه شدیم.
چون در آخرت می فرماید:” با هر چه که در دنیا از قلب دوست داشتی و آنرا امام عمل خویش قرار دادی محشور می شوی.آیه ۷۱ سوره اسراء یوم ندعو کل اناس بامامهم.” آن چیز دوست داشتنی شما امام عمل شما و مونس قبر و قیامت شما می شود. بنابراین بسنجید. تا آنجا می رسد که ساعتی را می بینید مثل قبر که آن عمل مثل حلقه دور تا دور شما را فرا گرفته مثل بهشتیان می فرماید: فرد بهشتی وقتی در دنیا زندگی می کند در باطن در بهشت است. اما بچشم ظاهر دیده نمیشود اما همینکه حجاب بدن کنار رفت، خود را درجایگاه اصلی خویش که زحمت کشیده می بیند پس قبر برای او بهشت آماده شده است که آرامگاه ابدی او می شود. بنابراین به زندگی باطنی خود توجه کنید و آن امام عمل را ببینید که آن رسم و زمینه و آهنگ و ریتم عمل شماست که با آن خود را موزون می کنید. اگر قرآن است باید در وسط دایره جایگاه عمل خویش یک خال باشید که مرکز عقربه هایش تار و پود زندگی ماست که روی آن می چرخد. و ثانیه ها و ساعت ها و شبانه روز و ماه و سالهای ما را صورت می دهد وآن خال رضای خداست و باطنش نماز و حقیقتش قرآن و صورتش انسان کامل و جلوه اش، خلیفة اللهی و آثارش، باقیات وصالحات است.
پس نون ساکن رحمتی است از رحمتهای پروردگار عالم که بعداً کاملاً به توضیح می آید. دیگر از زیبایی های قرآن درحروف اینست که در قواعد زبان عرب حرفها با حرکت خوانده می شوند و اگر حرکت نداشتند مشکل خوانده می شدند، خوانده نمیشود. آیا از خود پرسیده اید که چرا در خیلی ازجاهای قرآن ۴ حرف “و ا ل ی” نوشته شده ولی خوانده نشده است؟ ویا همان نون ساکن دربعضی جاها نوشته شده یا بصورت کامل نون ساکن یا تنوین ولی خوانده میشود؟ این را باید بدانید پروردگارکریم و عالمُ العلومِ ما، خود فرموده “افلا یتدبرون” سه حرف در عربی است که در خیلی از حروف قرآن مجید آمده که صورت خود را با حرکت تغییر داده و اصلا به شکل دیگری نوشته شده است و آن را اعلال می گویند و آن سه حرف (الف) و (واو) و (یاء) است که این حروف را عله می گویند. چگونه باید قرآن را بخوانیم، بفهمیم وعمل کنیم. پروردگارا توفیقش را به ما بده که در قیامت قرآن از ما شکایت نکند.
حروف الفباء را دو قسمت کرده اند شمسی و قمری ، نورانی و ظلمانی. حروف نورانی همان حروف مقطعه قرآن است و حروف ظلمانی بقیه حروف که در مقطعات نیامده است. هرگاه الف و لام پشت حروف شمسی بیاید الف و لام خوانده نمی شود و حروف شمسی بعد آن مشدد میشود. مثل الشّمس یعنی چه؟
اگر “ال” پشت حروف قمری بیاید فقط الف خوانده نمیشود ولام خوانده میشود مثل والقمر “الف و لام” در ۱۴ معنی در قرآن بگفته مفسران آمده است پس یکی از جاهایی که حروف والی خوانده نشده دو حرف “الف و لام” است عدد (ال) ۳۱ است که نگه دارنده میزان و باز شدن چشمه های معنی و جلوه زیبایی های درون حرف است. مثل الشّمس. خوب توجه کنید الف ولام چگونه عَلَم شده و چشم ما را به باطن شمس متوجه می کند که الشمس واقعی چیست و کیست؟ آن خالق یکتاست. “الله نورالسموات و الارض…” نورِ شمس را جلوه ای از جلوه های نور خود قرار داد که سکون در تشدید الشمس است که بتوانیم حرکت و تشعشعات و آثار نور و حیات نور را ببینیم و بگیریم و خود را به سکون شین شمس چنان برسانیم که دیگر هرگز غروب نداشته باشد. و در میم شمس صورت نورانیت خود را تجلی کنیم. درحدیث می فرماید: “مومن ۷۰ هزار بار از خورشید دنیا در قیامت درخشنده تراست و نورش دائمی و تمام نشدنی است.” واین نور بشرطی بدست می آید که خود را چنان در میزان نگه داریم که به حول و قوه خدای قادر متعال تمامی ظلمات ظاهروباطن خود را پاک و به نورتبدیل کنیم. یا او بفضل و کرمش به ما بدهد. اسم مبارک مومن آن زمان خلعت وجودش می شود. چون مومن یعنی نور. نوری که ایمنی دهنده است و رذایل و کدورتها را پاک میکند پس معنی (ال) خیلی وسیع و زیباست پس الف و لام سبب و مسبب جلوه، و مرآت حق هست تا هر چشمی به هر اندازه بینایی خوب داشته باشد زیباییها را می بیند و کسب می کند و “الف و لام” واقعا از ولی عزیز است “الله ولی الذین امنوا…“ که ظاهرا دیده نمی شود و در همه جا جلوه دهنده مکنونات خود است. شاید خریدار بفهمد و بخرد. و (واو) و (یاء) هم عنایت مهلت کوتاه عمر است که اگر از دست رفت دیگر دستمان از دنیا کوتاه و حسرت بر ما دائمی می شود. “یا” هم که حرف انتخاب است.
۱- باید یا دنیا را با قیمت عمر خود بخری، یا آخرت را. ۲- محل ابتدا و عاشورای عمرمان است که معلوم شود آن نون ساکن عملمان به چه کسانی یا برای رضا چه کسی منصوب و مجرور و مرفوع شده است. پس حال در معنا فکر کنید چقدر زیباست. مثل “صراط الذین انعمت علیهم” الف و لام در الذین ، ذال حرف قمری است. چون سیر و سلوک بنده در دنیا ست. فقط این التماس مومن به پروردگار خویش است. با تمسک با کلام خود پروردگار عالم زیرا ما از خود هیچ نداریم او به ما یاد می دهد که با کلام نورانی خودش از خودش کمک بخواهیم شاید رستگار شویم.
“الف” در حروف والی مرآت و آیینه حق نما در باب عظمت مولا که “انعمت علیهم” انعکاس اوست. “انعمت علیهم” کسانی که بر آنها نعمت دادی ائمه معصومین صلوات الله و انبیاء و صدیقین و شهداء می باشند.
اما “لام” مجرا و تجلیگاه توحیدی که از چشم آن و از گوش آن می توان آن کسان را دید و آرزو کرد پس کسانی که از مجرای عدد ابجد ۸۲۱ “الذی” تماس می گیرند که اول دل دنیا در زیر رضای خدا ادغام شود که همان مجرای توحید است که شاید در را باز کنند و بتوانیم به رضای مولا دست پیدا کنیم و مانند یاران ابا عبدالله الحسین (ع) دائم در طواف رضا ی خدا بمانیم، انشاء الله.
خیلی زیباست که عدد “الف و لام” بصورت بسیط ۱۸۲ است مساوی با عدد ابجد “نوح نبی الله” علیه السلام. همان عددهای ۱و۲و۸ “الذی” چه می فهمیم این اعداد با جابجا شدن حرکت طولی، آدرس زودتر رسیدن را به ما می دهند که (۱۸۲) اول باید از شروع ورود از باء (۲) که درِ رحمت رب العالمین است آغاز و در طواف رضای او به توحید محض و یکتا پرستی او نائل آئیم. پس حروف “والی” همیشه ودرهمه جا هستند. چراغ سبز روشن که ظاهراً نوشته می شوند ولی خوانده نمی شوند و فقط راه را نشان می دهند و حقایق را. فقط (واو) حرف ظلمانی است در صورتیکه (و– ا- ل- ی) نورانی هستند. جالب است پروردگارعالم گاهی واو را برای قسم فرموده است مثل” والشمس، والضحها، والقمر اذا تلها “. “واو” اگر احتمال دنیا باشد عقل و معاش آن (و) حرکت عبوری آن از حرف راء است و حرف (ر) عددش ۲۰۰ است و قسم هم عددش ۲۰۰ است شاید به این معناست که ناممکنها، ممکن میشود و نامعلوم ها، معلوم و نامفهوم ها، مفهوم میشوند. ظهور غیر از آنست که ظاهر است زیرا باطنها به نمایش می آیند. و شاید به این معنی که یاد آوری شود. (راء) صفت دنیاست، که تکریر دارد و قسم تذکر پروردگار عالم برای عبور با تعقل است. مهم بودن سیر خورشید و انوارش و اثرش در دنیا بصورت آمدن گذری طلوع و غروب و رساندن و افول آن و جایگزین کردن نور در ما و گیرندگی آن و سبب و مسبب شدن آن نور را به صورت مدی “الی یوم القیامة” از باب عقل معاشی دنیا و آن حرف (ر) است. پس هر کس خوب فکر کند این قسم را عمل کند. به قاسم می رسد. انشاءالله.
باری در “بسم الله الرحمن الرحیم” سه بار ( ال ) بصورت والی در اول نام مبارک باری تعالی آمده است. که والا مقام بودن اسم مبارک خداوندِ سبحان را به ما می رساند. و قرار گرفتن ما به عنوان عبد این اسماء در جلوه و مرآت آن قرار بگیریم به عمل، که بشویم عبدالله، عبدالرحمن و عبدالرحیم. سه منزلت بزرگ که بنده متجلی می شود .
ما ز بالا اییم و بالا می رویم ما ز دریا اییم و دریا می رویم
در جان این شعر و در تمام این درس به ما تذکر می دهد از سرچشمه خلق شده ایم و از حقیقت آب جان گرفتیم، حیات و زندگی دنیا را، اما وقتی دوباره برگشت می کنیم، باید چگونه بالا رویم، آب چگونه نازل می شود اما چگونه برگشت می کند. تا باقی و ماندگار شود؟ یعنی صورت ظاهر باید عوض شود آب به بخار تبدیل می شود تا بتواند بالا برود، پس خود قیاس کنید.
معنایی در جامعیت حقیقت آب و ظرفش دریا
رنگ آب، آبی است و رنگ آسمان نیز آبی است. عدد ابجد آبی ۱۳ است که جایگاه حرف (م) می باشد حرف میم که عدد ابجدش۴۰ است باب تطهیر است. تنها جایی که آسمان به زمین وصل می شود از نظر ظاهر در دریاست که عکس آسمان در آب می افتد و در نهایت به هم وصل می شوند. یعنی ۲۶=۱۳+۱۳٫
۲۶ جایگاه عددی (ض) است و جایگاه ولایی و معصومیت امام زمان، ۲۶ جایگاه نام مبارک احمد (ص) است که هر دو به صورت صدفی می شوند که بین زمین و آسمان دُرِ گرانمایه انسانیت شکفته می شود و در جایگاه وصل دو باطن حقیقت ولایتِ وصیَ الحسن، صاحبَ الزمان، صلوات الله علیهم اجمعین. تک گل همیشه بهار ولایت سبز می شود و گل می دهد و بارور می شود الی یوم القیامه و در سایه خود عالم را گلستان می کند و بهشت را در دنیا برقرار می گرداند.
آخرین منزل آب (دریا)
از آنجائیکه در قرآن کریم داستان حضرت موسی (ع) بیشتر از داستان پیامبران دیگر نقل شده است. شاید خداوند منان این معنا را که سر حقایق قرآن است می خواهد ظاهر کند همانطور که متذکر شدیم باطن قرآن کوثر است. و حقیقت آب و سوره های مبارکه ۱۱۴ برابر با عدد بسیط ابجد آب بود.
الف +باء=۱۱۱+۳=۱۱۴
کلمه موسی، یعنی از آب گرفته شده همانطوری که در قرآن سوره طه آیه ۳۹ می فرماید:”ان اقذ فی التابوت فاقذ فیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدولی و عدو له و القیت علیک محبه منی ولصنع علی عینی” به مادر موسی امر می فرماید فرزند خود را در تابوت چوبی بگذار و او را در دریا رها کن ما خود او را حفظ می کنیم . این ظاهراً شروع زندگی موسی(ع) است. و در هنگامی که فرعونیان او را تعقیب می کردند خداوند در کنار دریای نیل فرمود عصای خود را به آب بزن و دریا دو قسمت شد و موسی و یارانش به فضل خدا از کف دریا روی خشکی آن حرکت کردند و به ساحل رسیدند و نجات یافتند. و اما فرعونیان همین مسیر را آمدند و در نیمه راه به امر خداوند منان آب به هم پیوست و غرق شدند. در جای دیگر خدا به موسی(ع) امر فرمود عصایش را به سنگ بزند و ۱۲ چشمه آب از آن جوشید “و اذا ستسقی موسی لقومه فقلنا اضراب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عینا.“
اما اینکه دریا نهایت مقصد همه آبهاست و اینکه بازگشت همه آبها چه زیر زمینی و چه روی زمینی به دریا و اقیانوس است. عرفانِ دریا، خیلی زیباست حرف (ی) در حروف الفبا عدد ابجدش ۱۰ است و در ادبیات حرف انتخاب است. و درکتاب راز دنیا توضیح داده شده است. جالب است که حرف یا از شروع الف هست تا (ی) که آخرین الفباء است می شود (یا) روی هم. که از حروف ندا است. در کلمه دنیا حرف (ی) بجای ادغام اظهار شده است چون حرف (ی) از حروف یرملون است. پس در دنیا انتخاب هر کس اظهار می شود زیرا همانطور که گفته شد، امام عمل او انتخاب اوست. در ضمن امتحان هر کس در حرف (یا) انتخاب اوست عشر عمل است. پس دنیا می شود “کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا”. عاشوراست، چون حرف (یا) عددش ۱۰ است و کربلا است، چون امتحان انتخاب اوست از یک طرف ، از طرف دیگر همه ما در دریا قرار می گیریم که در انتهای عمر تمام نهرهای عمل ما به دریای انتخابمان ختم می شود ولی چگونه باید نجات پیدا کنیم شرط آن است که :
۱ – موسوی شویم (داستان تولد حضرت موسی (ع) و همچون موسی (ع) عصایی داشته باشیم تا دریا را بشکافد و ما را هم از روی خشکیِ ذیقعد امتحان خود به سلامت به ساحل نجات برسیم. چون همه ما گنهکار هستیم با شیعه ۱۴ معصوم (ص)، مخصوصاً شیعه وجود مقدس امام هفتم ابا الحسن موسی بن جعفر کاظم (ع) باشیم تا ما را از ساکنین سفینه نجات قرار دهد و تابوت جسم ما را به ساحل دارالسلام بنشاند.
۲- بدانیم که دائماً باید دستمان به دامن امام زمانِ مان باشد تا ما را سوار در سفینه نجاتش کند تا از خطر غرق شدن در دریا نجات پیدا کنیم ما هم باید موسوی شویم، یعنی به سلامت از آب گرفته شویم در خشکی ذیقعدِ بهشتمان مستقر می شویم.
۳- تمام کشتیها با نا خدایی ولایتِ اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین فقط روی کوه جودی قرار می گیرند زیرا همه کشتی های وجود ما در بطن کشتی نوح است که کشتی او ساحل نجات کوه جودی بود که آنجا مرقد مطهر امیرالمومنین مولای متقیان (ع) می باشد. به امید ظهور تک گل هستی عجل الله تعالی فرجه شریف. امیدوارم قبول وجود مبارک ایشان گردد.
ثبت دیدگاه