چکیده
این مقاله ازطریق استدلال عقلی ونقلی اثبات می کند که آفرینش انسان درنظام خلقت هدفمنداست.شامل نظریه های کلامیون فلاسفه وعرفا ،صفت حکمت درخدا،هدفمندی نظم عینی برهان نظم،توحیدصفاتی ،صفات فعلی،کمال .دومین دیدگاه استدلال نقلی هدفمندی آفرینش درقرآن وروایات است. یکی از موضوعاتی که درقرآن کریم تبیین گردیده است مساله خلق آفرینش جهان هستی و مجموعه کائنات در مفهوم مطلق آن است. قرآن با بینشی عمیق، سرنوشت نهایی و هدف از آفرینش انسان و حتی جهان را مورد بررسی و کنکاش قرار داده و مقصد و مقصود مشخصی را برای آفرینش بیان نموده است. چرا که آفرینش این جهان بزرگ و هم چنین خلقت موجود عظیمی به نام انسان، نمی تواند بدون هدف و باطل باشد.هدفمند بودن خلقت هستی فی نفسه و در ذات خود حکمتی را می طلبد که با ملاحظات مصالحی آن را ایجاب می کند و ما را سوی معرفت حضرت حق و در نتیجه کمال و رسیدن به آن سوق می دهد و بسوی آن رهنمون می سازد. از جمله حکمت های جهان آفرینش از دیدگاه قرآن؛ آزمایش و ابتلاء، عبادت و پرستش رسیدن به رحمت الهی، شکوفا شدن استعدادها و غیره نام برده است.
واژه گان کلیدی :آفرینش ،اثبات،انسان،نظام خلقت
مقدمه
درخلقت انسان،غایت حکیمانه ای که خداونددرمسیرخلقت عالم درنظرگرفته،تکامل انسان ورسیدن اوبه درجات والای جودی ودرنهایت،بهره مندی اوازاین کمالات ورشدوپیشرفت آدمی است.زیراهر
کاری راکه درنظربگیریم ،این کاربه سوی هدف وکمالی استوبرای آن کمال آفریده شده است تابه
آن برسد،مانندگیاهی که اززمین می رویدوشروع به رشدوفعالیت می کند،وبه سوی کمال پیش می رود.هرخالقی درخلق هراثری به دنبال هدفی است.آفرینش انسان درنظام خلقت عبث وبیهوده نیست،جهان ازآغازآفرینش تاکنون ازنظم وسازماندهی هماهنگ ،قانون مدار،هدفمندبرخورداربوده است.هرپدیده ی طبیعی درجایگاهی بایسته پدیدارمی شود.وکارکردی ضروری درراستای تحقق هدفی معین برعهده داردچنانکه گویی مقصودی ازپیدایش آن درکاربوده است وبه رسالت آمده است.نظم عینی هدفمند نه تنهاتک تک پدیده ها بلکه کلیت جهان آفرینش وجریان تکاملی آن رادرنظرگرفته است.هرکس درداستان پیدایش وتکامل جهان آزادانه تعقل ورزدمی تواندبه نظم هدفداروحکیمانه بودن خلقت پی ببرد.نظم وهماهنگی موجوددرعالم آفرینش نشانه ی آن است که پدیده هاوعناصرجهان برای هدف وغرضی خاص خلق شده اند.از نظر قرآن جهان آفرينش بيهوده خلق نشده است؛ بلكه تمامى اجزا و عناصر آن براى هدف و غرض مشخصى خلق شده اند.چراکه آفرینش این جهان بزرگ و خلقت موجود عظیمی به نام انسان، نمیتواند بدون هدف و باطل باشد.دررابطه با موضوع اثبات هدفمندی آفرینش انسان درنظام خلقت به طورعام وخاص کتاب وپژوهش های مختلفی انجام شده است،ازجمله کتاب فلسفه خلقت ،هدف زندگی،مقاله ی تاملی در هدف خلقت انسان از دیدگاه قرآن و… یکی از مسائل اساسی که همیشه برای بشر مطرح بوده و هر انسان عاقل و متفکر پیوسته در اندیشه پاسخ به آن است، یعنی انسان برای چه آفریده شده؟آیاخداوندازخلقت انسان هدف داشته است یاانسان رابیهوده آفریده است؟آیازندگی این جهان می تواندهدف ازآفرینش باشد؟ درمدت سالیان زیادی توسط اندیشمندان عقلا،حکما،عرفا،مورد برسی قرارگرفته وپاسخ های مختلفی نیزبه این سئوالات داده شده است،امادرگذراین سال ها هردفعه پاسخ هاعمیق تروکامل ترشدهاست،واضح است که پاسخ به این سئوالات زندگی رابرای انسان معنادارمی کند واوراازپوچی وپوچ گرایی می رهاند.
اثبات هدف آفرينش از ديدگاه عقل
مسئله هدفمندی ازدیدگاه معتزله
۱.مشهور این است که معتزله از طرفداران جدی اصل غایتمندی افعال الهی وتعلیل آن به اغراض هستند.ازنظر غالب متکلمان معتزلی ؛فعل خداوند نمی تواندخالی ازغرض باشد بلکه خداوند هرکاری که انجام می دهد برای غرضی است وکار بی فایده انجام نمی دهد.دلیل اول:اثبات غرض ازطریق نفی عبث۱٫٫فعل خالی ازغرض عبث است۲٫کارعبث قبیح است۳٫خداوند کار قبیح انجام نمی دهداصلا محال است که کار قبیح کند.نتیجه : بنابراین محال است که فعل خداوند خالی از غرض باشد. دلیل دوم:اثبات غرض ازطریق علم باری تعالی ۱.خداوند به افعال خویش عالم است
۲.هرکس به افعال خویش عالم باشداگرفعل را برای غرضی نیکو انجام ندهدکاری عبث انجام داده است۳٫فعل عبث قبیح است. پس خداوند فعل قبیح انجام نمی دهد.[۲]
مسئله غایتمندی ازدیدگاه امامیه
متکلمان امامیه ازطرفداران جدی اصل غایتمندی هستندفعل خالی ازغرض را عبث وصدور آن ازحکیم را محال دانسته اندمتکلمان امامیه نه تنها طرفدار اصل غایتمندی هستند بلکه قائل به عمومیت آن بوده ومعتقدند همه ی افعال اعم ازارادی وغیرارادی والهی وغیرالهی دارای غرض وهدف هستند.وهیچ فاعلی بدون هدف صادرنمی شودحتی همان افعالی که درنگاه اول فاقدهدف به نظر می رسند مانند بازی های کودکانه وغیره اگردرست ملاحظه شوندفاقدهدف نیستند.ازنظر آنان افعال الهی نیز ازاین اصل مستثنانیست وبرهمین اساس افعال الهی راتعلیل به اغراض ومصالح می کنندوفعل خالی از غرض راعبث وصدور آن را ازحکیم قبیح ومحال میدانند.[۳]
غرض فعل باری تعالی از دیدگاه امامیه
اکثریت قریب به اتفاق متکلمان امامیه معتقدندکه غرض درفعل باری تعالی به خود او برنمی گردد چون او ذاتا کامل است .بلکه غرض به بندگان او برمی گردد وآن غرض هم چیزی جز رعایت مصلحت بندگان ونفع و فایده رساندن به آنان نیست شیخ طوسی این مطلب رابایک تقسیم اثبات نموده است :خداوند یاازخلقت عالم هدف وغرضی داشته است یانداشته است ؛لازمه آن عبث وبیهوده کاری است که چنین چیزی قبیح وصدور آن ازحکیم محال است ؛چون عبث ناقض حکمت است اگرگفته شود غرضی داشته آن غرض یاسودرسانی بوده یا ضرررسانی؛ضرررساندن چه به خود باشدوچه به دیگری قبیح است وصدور آن ازخداوند حکیم محال است باقی می ماند که غرض سودرسانی باشد.حال غرض یاسودرسانی به خودبوده ویابه غیرخود(بندگان)محال است که غرض سودرسانی به خودش باشد؛چون اوغنی مطلق وکامل الذات والصفات است ؛بنابراین تنها یک فرض باقی می ماند وآن نفع رساندن به مخلوقات است ؛واین هم ازسه حال خارج نیست یاغرض نفع رساندن به مردم وانسان هاست یانفع رساندن به غیرانسان ها ویانفع رساندن به همه ی بندگان است.شیخ طوسی می گوید:هریک ازفروض سه گانه ی اخیر که غرض باشد خوب ونیکوست امااگرغرض سودبردن همه ی بندگان باشد به خوبی شایسته تراست .عده ای درتوضیح آن فایده ونفع گفته اند چون نفع حقیقی جزثواب وجودندارد وغیرازثواب شایستگی آن راندارد که غرض برای خلق بندگان باشد؛بنابراین غرض همان ثواب رساندن به مخلوقات است.[۴]
نظريه عرفا
جمعي از عرفا معتقدند كه هدف خداوند از خلقت موجودات ظهور وتجلي خود در جهان ممكنات بوده است .عرفا بر اين عقيدهاند كه وجود يكي است و اين وجود ظاهري داردوباطني.باطن اين وجود واحد نور است و هر آنچه در اين عالم وجود دارد،پرتوي از اين نور است. همة آثار موجودات ناشي از اين نور است. ظاهر اينوجود، تجلي اين نور است. چون اين نور اراده كرد كه جمال خود را ببيند وصفات خود را مشاهده كند، تجلي كرد و در واقع موجودات اين عالم مظاهرصفات اين نور هستند. اين نور هر چند واحد است، اما چون صفات بسياردارد، كثرات عالم وجود مظاهر وجود اين صفات هستند.[۵]
در ميان مظاهر حق تعالي، عرفا دو مظهر را از همه مظاهر قويتر ميدانند.يكي انسان كبير است و ديگري انسان صغير. انسان كبير همان آسمانها وزمين است و انسان صغير نيز انسان كامل است. انسان كامل هم زبده وخلاصة همه موجودات است. انسان كبير مظهر قدرت حق تعالي است وانسان صغير مظهر علم حق تعالي.حق تعالي به ذات خود صفات و افعال خود را به حكم اوليت و باطنيتمشاهده ميكرد، ولي چون خواست كه ذات و صفات و افعال خود را بهحكم آخريت و ظاهريت مشاهده كند، انسان را خلق كرد، چرا كه انساناستعداد وجودي آن را داشت تابه وسيله آن سّر حق براي حق ظاهر شود.[۶]
اگر سؤال شود كه خداوند پيش از خلقت عالم و آدم به ذات و صفات وافعال خود بصير و آگاه بود، پس چرا دوباره خواست تا خود را به وسيلهخلقت انسان مشاهده كند؟ پاسخ ابنعربي اين است كه ديدن دوگونه است:يكي آنكه چيزي ذات خود را در خود ببيند و ديگر آنكه خود را در چيزديگري مشاهده كند كه آن چيز مانند آينه باشد تا آن چيز را چنان كه هستنشان دهد. بنابراين، حق تعالي انسان را براي آن آفريد تا هر گاه بروي تجليكند، ذات وصفات و افعال خود را به خود ببيند.
با اين بيان عرفا، حق تعالي را بينياز از خلق نميدانند، چرا كه عرفا بر ايناعتقادند كه هم خلق به خدا نيازمند است و هم خدا به خلق. البته نيازمنديخالق به خلق، غير از نيازمندي خلق به خالق است. خلق از نقطه نظر فقرذاتي، نيازمند به حق تعالي است. در حالي كه حق تعالي از نظر ذات نيازيندارد تا به خلق نيازمند باشد. پس ملاك نيازمندي در اينجا چيست؟ و اصولاًحق تعالي از چه جهت نيازمند به خلق است؟ پاسخ ابنعربي اين است كه حقتعالي چون واجب الوجود است از نظر ذات نيازمند به آفرينش موجوداتنيست، بلكه نياز وي از جهت ظهور و تجلي است. يعني از اين جهت نياز بهخلق دارد كه ميخواهد اسماء و صفات خود را در موجودات و اعيانخارجي مشاهده كند. به عبارت ديگر ميتوان گفت در اينجا نيازمندي حقتعالي به خود است نه به ديگري. يعني او به خودش نيازمند است نه بهديگران. از آنجا كه عالم و همة موجودات، فعل حق تعالي به شمار ميروند،تجلي حق تعالي در عالم خارج با نيازمندي او به ظهور و تجلي در مواقعنيازمندي او به افعال خود به شمار ميرود، نه نيازمندي به غير.موجودي هم كه شايستگي و استعداد آن را دارد تا حق تعالي در اوتجلي كند و اسماء و صفات خود را در آن ببيند انسان كامل است كه عرفا ازوي به اسامي گوناگون ياد كردهاند. نظير كون جامع. اين كون جامع در واقعآينهاي است كه حق تعالي ميتواند به وسيله آن ذات و صفات و افعال خودرا پس از تجلي دروي مشاهده كند. و در واقع به خاطر همين انسان كاملاست كه حق تعالي آدم وعالم را آفريده است. [۷]
نظرية فلاسفه
فلاسفه اسلامي هدف آفرينش انسان را بر مبناي فياضت الهي مطرحميسازند. به اين بيان كه خدا هستي مطلق و وجود صرف است و از جميعكمالات وجودي نيز برخوردار است. چنين وجودي منشأ و سرچشمة تمامخيرات و فضايل و كمالات است.ذات احديث واجد همة صفات كماليه است و هيچ نقص و عيبي در ذاتپاك او راه ندارد. او وجودي بحت و بسيط است كه تعدد و تركب در ذاتشراه ندارد. صفات كمالية عين ذات اوست. صفاتي چون علم، حكمت،قدرت، عدل و… همه عين ذات او هستند و اين صفات هيچ گاه زايد بر ذاتاو نميباشند. سرتاسر وجود او علم است و قدرت و در عين حال حكمتاست و عدل. وجودي از همان نظر كه عين عدل است، از همان نظر هم عينقدرت است و حكمت.ذات واجب الوجود از آن جهت كه كامل و تمام است، فياض عليالاطلاق است، چرا كه لازمه كمال، فياضيت است و هر موجودي كه كاملباشد، فياض نيز هست و هر وجودي كه ناقص باشد از فيض بخش تهي است.بنابراين واجب الوجود كه كمال مطلق است و غني بالذات، فياض مطلق همهست. بنابراين فياضيت مطلقه حق تعالي ايجاب فيض بخشي ميكند و جهانآفرينش نيز محصول عالية فيض اوست. بنابراين چون خداوند واجبالوجود است، لازمه واجب الوجود بودن او آن است كه همة كمالات راداشته باشد كه از جمله كمالات او فيض بخشي است و جهان خلقت نيز نتيجهفيض وجود اوست.[۸]
خلاصه آنچه كه از مبدأ وجود صادر ميشود، صدورش براساس فيضوجودي آن مبدأ است. از آنجا كه همة موجودات از ذات احديت كسبفيض ميكنند، هيچ يك از آنها به هيچ وجهي از وجوه، نه سبب وجوداوست و نه غايت وجود او و نه موجب كمالي براي اوست. چرا كه در غيراين صورت نميتوان از خدا به عنوان وجودي كامل و مطلق ياد كرد.همان طور كه گفته شد، فياضيت الهي لازمة ذات اوست و اين گونهنيست كه خداوند داراي دو وجود باشد. يكي ذات او و ديگري وجودي كهمنشأ فيض است. بلكه ذات او از آن جهت كه ذات است، از همان جهت همفياض عليالاطلاق است. بنابراين فاصله و تقدم و تأخري ميان ذات وفياضيت او وجود ندارد تا بتوان گفت كه فياضيت او هميشگي و قديم نيست،بلكه از آنجا كه ذات خداوندي قديم است وازلي، فياضيت او نيز قديموازلي است.[۹]
صفت حكمت در خدا
آيا فعل خدا مطابق با حكمت و مصلحت است يا نه؟ آيا افعال خداوندحكيمانه است يا نه؟ براي بررسي اين مسئله بايد در ابتدا معناي حكمت ومصلحت را روشن كرد و سپس ديد كه آيا ميتوان آن معنا را بر افعال الهيصادِق دانست يا نه؟ما انسانها، فعلي را حكيمانه ميدانيم كه مبتني بر غرض و غايت است. بهبيان ديگر، اگر فعلي به بهترين صورت ممكن و براساس طرح و برنامهايصحيح و منظم كه مشتمل بر چيزي باشد انجام گيرد، گوييم آن فعلحكيمانه است. بنابراين فعلي حكيمانه است كه متناسب با نظامي خاص وموازيني دقيق انجام پذيرد.[۱۰]
در اينجا اين مسئله مطرح است كه اين نظام چيست؟ يعني نظامي كه بايدفعل ما مطابق با آن باشد كدام است و ما آن را از كجا به دست ميآوريم؟بدون شك اين نظام، همان عالم هستي است. و هدف فعلي كه مطابق با آنانجام پذيرد حكيمانه خواهد بود و اگر بر خلاف آن باشد غير حكيمانهخواهد بود. بنابراين فعلي حكيمانه است كه مطابق با نظام حاكم بر جهانهستي تحقق پيدا كند.
حال اين سوال مطرح است كه آيا در مورد خداوند هم ميتوان به چنينموضوعي قايل شد. يعني آيا ميتوان براين مبنا فعل خداوند را حكيمانهدانست يا نه؟
پاسخ اين است كه فعل خدا اين چنين نيست، چرا كه براي خداوند نظاميخارج از فعلش وجود ندارد تا او فعل خود را متناسب با آن انجام دهد. برايما انسانها كه نظامي خارج از ما و فعل ما وجود دارد حكمت چنين معنايي راپيدا ميكند، اما در مورد خدا كه كل نظام هستي فعل اوست بايد گفت كهفعل او عين حكمت است نه مطابق با حكمت، چرا كه مفهوم حكمت را ما ازنظامي انتزاع ميكنيم كه آن نظام خود ساخته شدة خدا و در واقع فعلخداست، پس صرفنظر از فعل خداو جدا از صنع او، حكمت معنا و مفهوميپيدا نميكند تا ما بخواهيم افعال او را در انطباِق با آن، حكيمانه يا غيرحكيمانه بدانيمو اين هم كه گفته ميشود فعل خدا مشتمل بر مصلحت وحكمت است، به اين معنا نيست كه تابع حكمت و مصلحت باشد و امريخارج از ذات الهي، او را بر آن دارد كه فعل را انجام دهد، بلكه معناي آنهمان است كه گفتيم، يعني فعل خدا عين حكمت است. به بيان ديگر فعلخدا تابع حكمت نيست، بلكه حكمت تابع فعل خداست.[۱۱]
هدفمندی نظم عینی
اولاً جهان ازآغازآفرینش تاکنون ازنظم وسازمانی هماهنگ قانون مدارهدفمندبرخورداربوده است.هرپدیده طبیعی درجایگاهی بایسته پدیدارمی شودوکارکردی ضروری درراستای تحقق هدفی معین برعهده داردچنانکه گویی مقصودی ازپیدایش آن درکاربوده است وبه رسالت آمده است نظم عینی هدفمندنه تنها تک تک پدیده ها بلکه کلیت جهان آفرینش وجریان تکاملی آن رادرگرفته است.هرکس درداستان پیدایش وتکامل جهان آزادانه تعقل ورزدمی تواند به نظم هدفداروحکیمانه خلقت پی ببرد.اراده وتدبیررادرآن بیابد موجودات جهان آفرينش از روي نظم و برنامه آفريده شدهاند وميان تمامي اجزاي جهانهستي ارتباط و هماهنگي موجود است[۱۲].ثانياً نظم و هماهنگي موجود در عالم آفرينش نشانة آن است كهپديدهها وعناصر جهان براي هدف و غرضي خاص خلق شدهاند، زيرا بدونوجود غرض معنا ندارد كه موجودات از روي حساب و برنامه و هماهنگيآفريده شده باشند. همچنين ميتوان گفت كه نظم و هماهنگي جهاننمايشگر اين حقيقت است كه قدرتي مافوق و ارادهاي حكيمانه آن راآفريده كه لازمة اين شعور و اراده، هدفداري عالم آفرينش است.دونالدرابرت [۱۳]كار ميگويد:«نظم و تربيت عالم كه مورد نياز دانشمند است نه تنها از نظرخلقت وجود خدا را ايجاب ميكند، بلكه براي ادامة اين نظم وتربيت و هدايت عالم وجود يك حكمت عاليه لازم ميآيد و اينهمان سخنان كتب مقدسه آسماني است، و جهان بينظم و تربيتموجودي لغو و باطل است.»[۱۴]
از سوي ديگر اگر با دلايل گوناگون علمي و فلسفي بر ما ثابت شود كهجهان طبيعت براساس تصادف پيدا نشده، بلكه ارادهاي حكيمانه و قدرتيمافوق عالم ماده را آفريده است، بر ما ثابت خواهد شد كه جهان دارايهدف وغرض است، زيرا چگونه ممكن است تصور كرد كه خداوند هستيبخش اين همه نقشهاي گوناگون را كه در عالم وجود به چشم ميخوردبيهوده و بيهدف آفريده باشد؟ آيا ميتوان تصور كرد كه اين همه گل وگياه و سياره و كهكشان و حيوانات گوناگون، عبث و بيهوده خلق شدهباشند؟ آيا اين همه تدبير و نظمي كه در پيدايش موجودات به كار رفته دليلبر هدفداري آنها نيست؟ آيا اين مخالفت حكمت الهي نيست كه بگوييمخداوند جهان را بيهوده خلق كرده است؟گفتيم كه الهيون طرفدار اصالت غايت هستند. يعني معتقدند كه نظامعالم از روي قصد و اراده و براي غرض و غايتي خاص تنظيم شده است[۱۵]،امامادهگراها طرفدار مكانيسم هستند و جريان عالم را ماشينوار ميدانند، بدونآنكه به اصل غايت معتقد باشند.
برهان نظم
نظم از مفاهيمي است كه معناي روشني دارد و در برابر هرج و مرج و آشفتگي به كار مي رود. پديده منظم، مجموعه اي است كه اجزاي آن به گونه اي با هم ارتباط دارند كه همگي هدف يگانه و مشخصي را تعقيب مي كنند. به عبارتي ديگر، نظم، گرد آمدن اجزاي متفاوت با كيفيت و كميت ويژه اي در يك مجموعه است به گونه اي كه همكاري و هماهنگي آنها، هدفي معين را پي مي جويد. اگر در مجموعه هاي منظم دقت شود، آشكار مي گردد كه سه عنصر،سازنده اصلي مفهوم نظم است: اول، طراحي و برنامه ريزي دقيق، دوم، سازمان دهي و حساب شده و سوم، هدفمندي.
تقریر برهان نظم
مقدمه اول؛ عالم طبيعت،پديده اي منظم است، مقدمه دوم؛ هرپدیده منظمی بر اساس بداهت عقلي از ناظمي حكيم و با شعور ناشي مي شود كه از روي علم و آگاهي اجزاي پديده منظم را با هماهنگي و آرايش خاصي و براي وصول به هدف مشخصي كنار هم نهاده است.بنابراين،عالم طبيعت بر اثر طرح و تدبير ناظم با شعوري پديد آمده است.برهان هدفمندي جزئی از برهان نظم است. در اين برهان بر هدفمندي موجودات منظم تاكيد شده است. ما مشاهده مي كنيم كه پديده هاي منظمي همواره به سوي غايتي در حركتند. از سويي مي دانيم كه آنچه علم و آگاهي ندارد نمي تواند به سوي غايتي حركت كند مگر آن كه موجودي عالم هوشمند و مدبرآن را راه نمايد.[۱۶] همچنين مي دانيم كه اين موجودات خود فاقد علم و آگاهي اند. بنابراين موجودي آگاه و مدبر آنها را به سوي غايت هدايت مي كند.مصداق اين موجودات منظم مي تواند انسان ها حيوانات و هم گياهان باشد.همچنین برهان هماهنگي در كل عالم جزئی از برهان نظم است. پيشرفت علوم تجربي اين حقيقت را نشان داده است كه اجزاي عالم چنان سازوار تنظيم شده اند كه زندگي را در آن ممكن ساخته اند. اگر فاصله خورشيد از حدي كه براي آن تنظيم شده است كمتريا بيشتر شود، ادامه حيات ميسر نيست. آيات قرآن مجيد و روايات ائمه معصومين گوياي اين حقيقت است. حضرت علي(ع)مي فرمايد: پس خداوند آفرينش را آغاز كرد و اجزاي مخالف را با هم سازوار ساخت.[۱۷]
توحید صفاتی
مراد فيلسوفان و متکلمان از اين اصطلاح آن است كه چون صفتى را به خداوند نسبت مىدهيم، آن صفت، عين ذات خداوند است نه اينكه چيزى غير از ذات بارى باشد. صفات خداوند عين ذات اويند و از آن جدا نيستند. خداوند را ذاتى است بسيط؛ ولى عقل ما از آن، مفاهيمى متعدّد انتزاع مى كند. منشأ اين انتزاع جز ذات بسيط الهى نيست و صفت، چيزى ديگر نيست كه به ذات خداوند اتّصال يابد يا اضافه شود يا با آن متّحد گردد. عقل انسانى، مفاهيم را تنها به ذات بسيط خداوند نسبت مى دهد.بدين سان، مراد از توحید صفاتی، اين است كه صفات الهى چيزى جز ذات الهى نيستند. [۱۸]یکی ازتقسیمات توحید صفاتی صفات کمالیه خداوند است مقصود آن دسته از صفاتی هستند که کمالی از کمالات خداوند را بیان کرده و جنبۀ ثبوتی و وجودی دارند و نبود آنها نوعی نقص برای خدا محسوب میشود. مانند: علم، قدرت، حیات و… از آنجا که این صفات با واقعیت ثبوتی و کمالی خود، مایۀ جمال و زیبایی موصوفاند «صفات جمالیه» نیز نامیده میشوند.
صفات کمالیه خدا اقتضا دارد جهان به گونهای آفریده شود که در مجموع بیشترین کمال و خیر ممکن را داشته باشد; یعنی از برکت نظام احسن که بر جهان آفرینش حاکم است، انسانی که از مادة زمینی خلق شده، بتواند با پیمودن راه تکامل به گوهری آسمانی و شریف تبدیل شده، از نظر مراتب کمال از هر موجود دیگر برتری یابد و به خدا تقرب جوید.
کمال
هرچیزی که موجود میشود کمال منتظری داردوخلق شده است برای این که به کمال منتظر خود برسد وبه طور کلی ناموس این عالم چنین است که هرچیزی وجودش ازنقص شروع می شود ومسیرش مسیرکمال است برای این که به کمال لایق خود وکمالی که امکان رسیدن به آن را داردبرسد .(این مساله غایت درخلقت انسان چیست) برمی گرددبه این که ماهیت انسان چیست ودرانسان چه استعدادهایی نهفته است وبرای انسان چه کمالاتی امکان دارد.[۱۹]هرکمالی که درامکان انسان باشدباید درباره آن بحث کرد زیرا انسان برای آن کمالات آفریده شده است.والبته چون حکمت به این اعتبار است که کاری به خاطر هدفی باشد فرقی نمی کند که غایت بگوییم یاحکمت انسان برای رسیدن به سعادت آفریده شده است وخداوند هم ازخلقت انسان غرضی نداردوسودی نمی خواهد ببردوانسان را آفریده است که به سعادت برسد.[۲۰]با توجه به اينكه خداوند داراي تمامي كمالات بوده و وجودش بي نهايت است اگر فعلي انجام دهد كه داراي هدفي غير از كمال داشته باشد براي خداوند نقص محسوب مي شود زیرا هر هدفی جز کمال مطلق برای ذات حق نقص است ؛و کمال مطلق چیزی غیر از تقرب به خداوند و به اصطلاح خدایی شدن نمی باشد .
از نظر عقلي آفرينش نوعي احسان و فيض از جانب خداوند نسبت به موجودات ممكن است؛ يعني آنچه امكان خلق شدن دارد، خداوند از خلق كردن آن بخل نميورزد و دريغ نميكند، چنين آفرينشي «حُسن ذاتي دارد» و قيام به چنين فعلي كه ذاتاً پسنديده است، جز آن كه خود فعل زيبا باشد، به چيز ديگري نياز ندارد، زيرا نشانه جود و فضل اوست. خداوند متعال همان طور كه واجب بالذات است، واجب من جميع الجهات است، و لذا محال است كه موجودي قابليت وجود پيدا كند و از ناحية او افاضه وجود نشود و امساك گردد[۲۱]. از نظر عقلي هر موجودي كه امكان خلق شدن دارد، با زبان حال درخواست وجود و كمال ميكنند، آفرينش جهان در واقع پاسخ به اين امكان و درخواستهاي طبيعي و ذاتي اشياء است.خداوند وسايل كمال هر موجودي را در اختيار او ميگذارد و ارادة حكيمانه او بر اين قرار گرفته كه موجود تا موجودات به صورت طبيعي و جبري به سوي كمال خويش حركت كند، در حالي كه ارادة حكيمانه او در برخي موجودات چون انسان بر اين تعلق گرفته كه از طريق اختيار و آزادي، كمالاتي را كسب نمايد.
ازدیدگاه عقل اساساً اصل آفرينش يك گام تكاملي عظيم است، زيرا چيزي را از عدم به وجود آوردن، و نيستي را هستي دادن، و صفر را به مرحلة عدد رساندن است، تمام برنامههاي ديني و الهي بعد از گام اول در ادامه و راستاي همين مسير، و پي نمودن راه تكامل ميباشد.
استدلال هدفمندی افرینش درقران وروایات
حکمت و فلسفه آفرینش انسان و رهایی از پوچگرایی در این عالم، بر اساس آیات و روایاتی که موضوع آنها حکمت و فلسفه آفرینش انسان است، به سه دسته تقسیم میشوند:
دسته اول آیات و روایاتی که تاکید میکنند؛ خلقت انسان، بیهوده و عبث نیست: بلکه دارای هدف و حکمت است. در آيات زير نيز به هدفداريانسان اشاره شده است:
«افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون؛ آیا گمان بردهاید که شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما باز نمیگردید؟! »[۲۲]
أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً [۲۳] أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى [۲۴] ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى [۲۵] فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى [۲۶] أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى [۲۷]
آيا انسان مىپندارد كه به حال خود رها مىشود؟ آيا او قطرهاى از منى نبود كه (در رحم) ريخته مىشد؟ سپس خون بستهاى شد و خداوند آن را آفرينش داد و استوار ساخت. و دو جنس زن و مرد را از آن پديد آورد. آيا اين خدا قادر نيست كه مردگان را زنده كند؟
پیام ها
۱- كسى كه انسان را بىهدف و بىمسئوليّت مىپندارد، سزاوار تحقيرهاى مكّرر است. «أَوْلى لَكَ فَأَوْلى ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً»
۲- خداوند حكيم است و انسان موجودى هدفدار، مسئول و مكلّف، پس بايد قيامتى در كار باشد. «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً»
۳- بسيارى از محاسبات انسان باطل است. در آغاز سوره خوانديم: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ» و در پايان آن مىخوانيم: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً»، آرى انسان موجودى خيالگرا است و اگر رهنمود انبيا نباشد منحرف مىشود. يَحْسَبُ … يَحْسَبُ
۴- آفرينش نخستين، نشانهاى بر امكان و توان آفرينش بعدى است. أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً …
۶- خداوند انسان را به صورت كامل و به دور از هر گونه كاستى و فزونى آفريده است. «فَخَلَقَ فَسَوَّى»
۹- اگر قيامتى در كار نباشد، آفرينش انسان بىمعنا و بدون هدف مىشود.
أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً … أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى
آيات فوق هدفداري حيات انساني را ثابت كرده و به همگان گوشزدميكند كه انسان بيهوده آفريده نشده است. انسان موجودي باطل و به خودرها شده نيست كه بر اثر يك سلسله عوامل حساب شده و تصادف كر و كوربه جهان پرتاب شده باشد، بلكه انسان براي رسيدن به مقصدي آفريده شدهو بازگشت و رجوع او به سوي مبدأ آفرينش است.[۲۸]
دسته دوم، نصوصی است که دلالت دارند بر اینکه آفرینش انسان، سودی برای آفریدگار ندارد. به بیان دیگر این فلسفه و حکمت آفرینش به انگیزه و نیاز فاعل بر نمیگردد بلکه به نیاز مخلوق و حسن فعلی او بر میگردد. امام علی (علیهالسّلام) میفرماید: «لمتخلق الخلق لوحشه، و لااستعملتهم لمنفعه؛ آفریدهها را برای تنهایی و وحشت نیافریدی، و برای سودی هم آنها را به کار نگرفتی.»
نظا م مندي و غايت مندي نظام آفرينش
الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى [۲۹]وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَ ى [۳۰]…… كسيكه آفريد سپس آراست و كسيكه انداز ه گيرى كرد سپس هدايت كرد.
پيام آيات: ۱ هر موجودی به گونه ای ساخته شده که هدف خاصی را دنبال می کند.
۲ هر يک از موجودات جهان دارای ساختار منظم ويژه ی خود است. (فسوّى قدّر )
۳ خداوند موجودات بسياري را خلق کرده الّذي خلق و هر يک را براي
هدفی خاص آفریده و متناسب با آن هدف به هر کدام ساختمان منظم ويژه اي به هرکدام بخشیده است.
از اين رو شيوه ي هدايت خاصي براي آن ها معين فرموده والّذي قدّر و از راه مخصوصي به هدف مي رساند فهدى
موضوع: محکم و متقن بودن نظام آفرینش
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً [۳۱]و کو هها را می بینی می پنداری که ساکن هستند
وَهِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ در حال یکه همچون ابرها در حرکتند
صُنْعَ اللهِ الَّذِ یأَتْقَنَ کلَّ شَیءٍ ساخته ي آن خدايي است كه هر چيزي را استوار ساخته است
إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُون همانا او بدانچه م یکنید آگاه است.
اشاره دارد که برخی مفسران آن را مربوط به تحولات قیامت دانسته و برخی آن را مبیّن حرکت به کو هها وهی تمرّ مرّ السّحاب
پيام آيه: ۱ تعبیر قرآنی وهی تمرّ مرّ السّحاب
به حرکت کو هها اشاره دارد که برخی مفسران آن را مربوط به تحولات قیامت دانسته و برخی آن را مبیّن حرکت زمین و اعجاز علمی قرآن (معنوی)دانسته اند.
۲ تعبیر اتقان صنع درآیه ی صنع الله الّذی أتقن کلّ شیء به معنای محكم و استوار بودن نظام آفرینش است.
۳ استحكام: نظم و هدفمندي مخلوقات نشانه ي حكيمانه بودن نطام خلقت است.
۴ کسی که جهان را بر اساس این همه نظم و استحکام آفریده مسلما به تمام کارهای انسان آگاه است. إنّه خبیر بما تفعلون[۳۲]
ب: هدف آفرينش در قرآن: قرآن با بينشي عميق، سرنوشت نهايي و هدف از آفرينش انسان و حتّي جهان را مورد بررسي و كنكاش قرار داده و مقصد و مقصود مشخصي را براي آفرينش بيان نموده است. چرا كه آفرينش اين جهان بزرگ و خلقت موجود عظيمي به نام انسان، نميتواند بدون هدف و باطل باشد. قرآن كريم ميفرمايد: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ؛ آيا ميپنداريد كه شما را بيهوده آفريدهايم و به سوي ما باز نميگرديد؟»[۳۳]
نتیجه گیری
این مقاله باهدف اثبات هدفمندی آفرینش انسان درنظام خلقت گردآوری شده است.یکی ازمسائل مهم که همیشه برای بشرمطرح بوده وهرانسان آزاد،درجویای حقیقت این مسئله می باشد،تاازپوچ گرایی بیرون بیاید.آیاباورکردنی است که هدف این دستگاه بزرگ واین اعجوبه خلقت که نامش انسان است بیهوده باشد،هدف ازخلقت انسان بالاترازاین حرفاست،عبث نبودن خلقت سخن مهمی است که نیاز به دلیل محکمی داردازجمله متکلمان امامیه ومعتزله اثبات کرده اند،وجودغرض وغایت به معنایی فایده وحکمت است که برافعال باری تعالی مترتب می شود.وبراصل هدفمندی پایبندهستند که آفرینش انسان درنظام احسن خلقت بیهوده وبدون هدف نبوده است. زیراخداوندی که حق است وجزحق ازاوصادرنمیشودچگونه ممکن است آفرینش اوعبث وبی هدف باشد.همچنین باصفت حکیم بودن خداوند منافات داردزیراخداوند حکیم است وازحکیم کاربیهوده وبدون هدف سرنمیزند. گفتيم كه الهيون طرفدار اصالت غايت هستند. يعني معتقدند كه نظامعالم از روي قصد و اراده و براي غرض و غايتي خاص تنظيم شده است، امامادهگراها طرفدار مكانيسم هستند و جريان عالم را ماشينوار ميدانند، بدونآنكه به اصل غايت معتقد باشند.درنزدعقلا اساساً اصل آفرینش یک گام تکاملی عظیم است، هدف نهایی خلقت کائنات و پیدایش موجودات، انسان است.درواقع خداونددرنظام خلقت انسان راآفریدتابه کمال برسد.ازدیدگاه قرآن نخستین نکته ای که در هستی شناسی مطرح است، چرایی آفرینش و هدف داری خلقت است. رسیدن به کمال و نزدیک شدن به خداوند بالاترین هدف آفرینش است، چرا که مراد از بندگی رسیدن به اوج کمال و قلّة سعادت بشری است و انسان کامل کسی است که به جوار و آستان قرب الهی راه یافته و در نتیجه، از رحمت بیپایان او بهرهمند شده است.
فهرست منابع
قرآن کریم
نهج البلاغه
۱٫رضاقلی، محمود ،هستی شناسی وتبیین آفرینش، پایان نگارش کتاب :۱۳۹۵ه ش.
۲٫سعیدی مهر،محمد، کلام اسلامی ،ناشر:کتاب طه، ۱۳۹۳ه ش.
۳٫قرائتی،محسن،تفسیرنور،تهران:مرکزفرهنگی درس هایی ازقرآن ،چاپ یازدهم، ۱۳۸۳ه ش.
۴٫مطهری،مرتضی، هدف زندگی ،ناشر:صدرا،۱۳۹۱ه ش.
۵٫مطهری،مرتضی، معارف اسلامی درآثارمطهری ، ناشر:نهادنمایندگی مقام معظم رهبری،معاونت اموراساتیدودروس معارف اسلامی چاپ چهارم، ۱۳۷۷ ه ش.
۶٫نصری،عبدالله،فلسفه خلقت انسان ،انتشارات:کانون اندیشه جوان ،چاپ اول، ۱۳۸۴ه ش.
فهرست مقالات
فارسی نژاد،علیرضا،فصلنامه ی فلسفه وکلام اسلامی آییینه معرفت،شماره:۱۳۸۹،۲۲
[۱] دانش آموخته سطح ۲ حوزه علمیه فاطمیه (س)
[۲] فارسی نژاد،فصلنامه ی فلسفه وکلام اسلامی آیینه معرفت،ص ۱۶
[۳] فارسی نژاد،فصلنامه ی فلسفه وکلام اسلامی آیینه معرفت،ص ۱۸
[۴] فارسی نژاد،فصلنامه ی فلسفه وکلام اسلامی آیینه معرفت ص ۱۹
[۵] نصری،فلسفه خلقت انسان،ص ۱۷
[۶] همان
[۷] نصری،فلسفه خلقت انسان،ص۱۶
[۸] همان
[۹] نصری،فلسفه خلقت انسان،ص۱۶
[۱۰] همان ص ۱۴
[۱۱] نصری،فلسفه خلقت،ص۱۴
[۱۲] رضاقلی،هستی شناسی وتبیین آفرینش ص۳۹۴
[۱۳] DONALD ROBERT CARR
[۱۴] نصری،فلسفه خلقت ص ۸
[۱۵] نصری،فلسفه خلقت انسان ص ۱۲
[۱۶] سعیدی مهر،کلام اسلامی ص ۴۴
[۱۷] نهج البلاغه،خطبه ۱
[۱۸] مطهری،خداشناسی ص۱۲۱
[۱۹] مطهری،هدف زندگی، ص ۱۱
[۲۰] همان، ص ۱۲
[۲۱] مطهری،معارف اسلامی درآثارمطهری ص۱۷
[۲۲] مومنون:۱۱۵
[۲۳] قیامت:۳۶
[۲۴] همان:۳۷
[۲۵] همان:۳۸
[۲۶] همان:۳۹
[۲۷] همان:۴۰
[۲۸] قرائتی،تفسیرنور،ج ۱۰،ص ۳۲۰-۳۱۸
[۲۹] اعلی:۲
[۳۰] همان:۳
[۳۱] نمل:۸۸
[۳۲] قرائتی،تفسیرنورج۶ ص ۴۶۶
[۳۳] مومنون:۱۱۵
نویسنده : نامی
ثبت دیدگاه